spacechild
پسندها
172

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • در پاکتی درگشوده
    برایت مشتی سلام و بوسه فرستادم
    با اندکی هوای نیالوده
    و چن قطعه عکس نان برای تبرک
    که پشتشان نوشته ام
    ایا دوباره می بینمت ؟
    ایا هنوز
    وقتی که می دوم
    دلت هوای شانه های مرا دارد ؟
    ایا هنوز بر این عقیده ای که
    دو دو تا مساوی چار است ؟
    و هیچ قصد توبه نداری ؟
    ناچارم برایت دعا کنم
    از فرط عشق بمیری
    واي دختر تو آخرشي!! هنوز باور نميكنم!!...
    يني... يني واقعن اينا رو خودت ميگي؟! اونم يجورايي في البداهه؟؟!! واي خداي من!!
    درضمن من از شعرتون نفهميدم متحول شديد كه! خودت گفته بودي! (خودت گفته بودي؟! يا من گفتم!!!)
    اين جديده هم قشنگه... من ديگه نميدونم چي بگم!!...:gol:
    شاید امروز بهانه ایست برای بودن من
    یا نه شاید فرصتی است برای نبودنم
    نمیدانم هستم یا نه
    شبها از پی هم میگذرند
    روزها میایند و میروند
    پس من کجای این رفت و آمدهای بی دلیلم
    جای من کجاست
    درون قلب تو آیا
    نه دل تو نه جای من است
    نه میخواهد که راهی بر من باز کند
    دست تقدیر است که نمیگذارد
    کاش میتوانستم دستان تقدیر را میگرفتم
    آنوقت با حرارت وجودم وادارش میکردم
    آنچه کند که من میخواهم
    آنوقت نقش ما در زندگی و بودنمان چقدر
    پررنگ میشد
    تنها
    غمگین
    نشسته با ماه
    در خلوت ساکت شبانگاه
    اشکی به رخم دوید ناگاه
    روی تو شکفت در سرشکم
    دیدم که هنوز عاشقم آه
    با هر زبان که من بتوانم
    شعری به دلفریبی ناز نگاه تو
    شیرین و دلنشین
    بسرایم
    و آن نغز ناب را
    مثل تیسم تو
    که شعر نوازش است
    روزی هزار بار بخوانم
    آنگاه
    پیش رخت زبان بگشایم
    با هر زبان که من بتوانم
    شعری به دلفریبی ناز نگاه تو
    شیرین و دلنشین
    بسرایم
    و آن نغز ناب را
    مثل تیسم تو
    که شعر نوازش است
    روزی هزار بار بخوانم
    آنگاه
    پیش رخت زبان بگشایم
    با هر زبان که من بتوانم
    شعری به دلفریبی ناز نگاه تو
    شیرین و دلنشین
    بسرایم
    و آن نغز ناب را
    مثل تیسم تو
    که شعر نوازش است
    روزی هزار بار بخوانم
    آنگاه
    پیش رخت زبان بگشایم
    من
    پيش از آنكه
    حرف بزنم
    بايد بنويسم .

    تو
    پيش از آنكه
    بنويسم
    حرف مي زني .

    مي بيني
    چه سخت است
    هر روز نوشتن !
    اين خيلي زيبا بود "مرا باور نکرد اما..."
    خيلي... و البته خيلي احساسي و غمگين!
    اينو كه خودت نگفته بودي! گفته بودي؟! نگو ماله خودته كه باور نميكنم! ماله كي هست حالا؟!
    واقعاً هم متحول شدي؟ مثبت بوده كه؟
    شاد باشي...
    سلاااام. واي چه عكسايي... چه شعرايي... مخصوصن اين عكس آخريه چقد خوشمله!...
    ببخشن نبودم جواب تبريك عيدتونو بگم... عيد گذشته تون مبارك، اسم جديدتونم مبارك بچه فضايي!...
    شب تار است
    شب بیمار ست
    از غریو دریای وحشت زده بیدار است
    شب از سایه ها و غریو دریا سر شار است،
    زیبا تر شبی برای دوست داشتن.

    با چشمان تو
    مرا
    به الماس ستاره های نیازی نیست،
    با آسمان
    بگو
    It's a damn cold night
    Trying to figure out this life
    Won't you take me by the hand
    Take me somewhere new
    I don't know who you are
    But I... I'm with you
    I'm with you
    سلام، ببخشين ديگه شيتون شدم!... كم ميام اينورا!!!
    اين آخريه چه خوشمل بود(البته بقيشم خوشمله ها) ولي اين آخريه هم نوشتت قشنگه هم به عكسه ميخوره هم... ولي الان كه نه برف مياد نه بارون... هرچند اين روزا... بد هواي گريه دارم... دلم گرفته اي دوست... هواي گريه دارم...
    فعلاً...:gol:
    سلام دوست عزیز
    ان شا الله که خوب هستید
    طاعات مقبول
    میان خورشید های همیشه
    زیبائی تو
    لنگری ست -
    خورشیدی که
    از سپیده دم همه ستارگان
    بی نیازم می کند
    نگاهت
    شکست ستمگری ست -
    نگاهی که عریانی روح مرا
    از مهر
    جامه ئی کرد
    بدان سان که کنونم
    شب بی روزن هرگز
    چنان نماید
    که کنایتی طنز آلود بوده است

    و چشمانت با من گفتند
    که فردا
    روز دیگری ست -

    آنک چشمانی که خمیر مایه مهر است!
    وینک مهر تو:
    نبرد افزاری
    تا با تقدیر خویش پنجه در پنجه کنم
    ***
    آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم
    به جز عزیمت نابهنگامم گزیری نبود
    چنین انگاشته بودم

    ایدا فسخ عزیمت جاودانه بود
    ***
    میان آفتاب های همیشه
    زیبائی تو
    لنگری ست -
    نگاهت شکست ستمگری ست -
    و چشمانت با من گفتند
    که فردا
    روز دیگری ست
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا