باریکلا همینه یه مدت خب شده بودن ولی نفوذی زیاد داشتن از هم پاشیدن
نگو بخدا غیر قابل تحملن...رفته بودیم جبه های جنوب تو اتوبوس شروع کردن به سینه زنی خوابم برد رسیدیم اینا هنوزم میزدن خیلی قاطن..جوگیر چندتاشونم میشناسم حرف تو کلشون نمیره
کلا ا.ن مالین دیگه
مخلصیم خواهر
ما کوچیکتیم از ما هم همینطور 6 تا روزانه بود 6 تام شبانه من آخرین فرد قبولی روزانه شدمخدا رحم کرد
شومام قبولی آجی ماشالا باهوشم هستی کارتم درسس
آره می شناسمش از طریق بچه ها شناختمش باهم چندتا ایمیل هم زدیم آره همکلاسیم
گروه آرمان؟ رئسش که از این بسیجیا بود یه حرفی زد علیه بسیج پدرشو در آوردن کلا درب داغونشون کردن بنده خداهارو یه چندتاشونم ماله دانشکدمون بودن
آره؟ ما بچه ها؟!!!! به من گفتی جقله؟ هان؟؟
بخدا دنیا کجاست ما هنوز دنبال دیدن ماه با تلسکوپیم بابا اون گردالی با حساب کتاب می گرده
اگه امروز عید نبود بیچاره میشدم فردا ثبت ناممه تهرون پدرم در میومد اگه فردا عید بود!!
ا مای گاد!!
خیلی باحال بود ولشون کن این گاگولارو...خب کردی گذاشتی چششون در بیاد
خداییش نجومی که گرفتی خورشید رو ثانیه ای قبلش پیش بینی می کنه نمی تونه بگه الان اول ماه شواله! خدایا چرا مارو بیم چند تا خنگ و گاگول ول کردی خدا!!
آره ترانه جون الان فهمیدم قضیه چیه
آخه دیشب بعد افطار ما رفتیم بیرون برگشتنی داداشم گفت عید شده یعنی اون هم از تلویزیون دیده بود تو تقویم هم که اینطوری نوشته
خب ما از کجا می دونستیم