sayna
پسندها
130

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آره انتخاب واحد کردم ولی حسش نبود بیام باشکاه...
    فکر کن رفتم یونی ولی برق سایت قطع بود و دوباره با لوله و یکی از بچه ها اومدیم خونه ی ما انتخاب واحد کردیم...دارم میمیرم برای خواب،دیشب اصلا نخوابیدم و الان برم یه کم بخوابم تا بعدازظهر بیدار باشم و درس بخونم...
    هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.;)دوست :gol:عزیز چطوری؟من ک هر بیام یه سری ب پیجت میزنم:D
    ای بابا چرا؟نکنه مامانت هوس چتیدن کرده؟!!!!!!!!!!!!!
    ببینم باز حتما تو دست گل به آب دادی که تحریمت کردند!!!!!!!!!!!!!!!


    وقتی حسرت ها حتی جای دل تنگی ها را هم می گیرد ...

    وقتی روزگار سرد است ...

    وقتی روز به آفتاب التماس می کند ...

    وقتی شب به مهتاب وعده ای جز تاریکی نمی دهد، نمی تواند که بدهد !

    وقتی همه چیز به هم ریخته است !

    وقتی روزگار هیچ وقت آن طور که می خواهی پیش نمی رود ...

    وقتی آواز گنجشک ها هم این جا شنیده نمی شود ...

    وقتی ما در آنیم (لحظه) ولی برگ های طلایی پاییز به سرعت ثانیه های عمرمان یکی یکی از خاطرات درخت پاک می شوند ...

    .

    .

    .

    آن قدر برای رسیدن می رویم که در آخر می بینیم او در همین نزدیکی هاست ......
    آفرین کار خوبی میکنی...
    من امشب نرفتم،آخه مامان میخواست بره خونه ی یکی از دوستهاش که احیا گرفته بود و منم نرفتم...


    طعمش تلخ بود ... تلخی اش را دوست نداشتیم !

    بی طاقت شدیم و نا آرام . دهانمان بوی شکایت گرفت و گلایه. نام آنچه از دستش دادیم ... چه بود ؟!

    دیگر عزم آهنی و طاقت فولادی نداریم ؛ دیگر پای ماندن و رفتن نداریم . انگار ما را از شیشه و مه ساخته اند . دیگر برای شکستن مان طوفان لازم نیست ؛ ما با هر نسیمی هزار تکه می شویم ، ترک می خوریم ، می افتیم ، می شکنیم ، می ریزیم . و همین را می خواستند ...

    از اینجا تا تو هزار راه حوصله است ، ما اما چقدر بی حوصله ایم . ما پیش از آنکه راه بیفتیم ، خسته ایم . از نا هموار می ترسیم . از پست و بلند می هراسیم ؛ از هرچه نا موافق می گریزیم !

    شانه هایمان درد می کند ، اندوه های کوچکمان را نمی توانیم بر دوش کشیم . ما زیر هر غصه ای آوار می شویم و در سینه ی ما دیگر جا برای هیچ غمی نیست !

    .

    .

    .

    " ما اهل ماندن نیستیم خوب من ؛ این را زخمهایمان شهادت می دهند ..."
    امان از دست تو ...

    اگه منظورت منم ، تو کار من رو راحت نکردی ، کارمو یک سره کردی . :D;)
    اگه منظورت ترم 1 ورودی 86 هاست, که باید بگم اون دوستات عذر شون موجه اس چوون خودمم اون سال گتد زدم , شدم 13.5 ...:d
    مگه نمیدونی من و خدا رفیق فابریکیم؟!!!!!!!!!!!!!!
    خدا گفته هر کی نایس رو سر کار بذاره انگار که منو سرکار گذاشته و منم خوب بلدم اونوقت جوابش رو بدم
    اون هایی که با عباسی فیزیک می گیرن و می افتن تو دانشگاه شناخته شده می شن...:cowboy:
    حساب کن دیگه چه وضعیت افضاحی دارن , تو که احیانا مثل اون ها نیستی ,هان؟:whistle:
    مجلس ترحیم ایشالله یه 120 ساله دیگه..حتما تشریف بیارین،با تشریف فرماییتون باعث شادی روح بنده میشین !!!!!!!!!!!:D
    فقط جونه من از اون حلوا حتما تو بهشون بگو یه کم توی خونه ی ابدیم بذارن که تا پل صراط اگه گرسنه م شد بخورم و جون بگیرم..ok ؟؟؟:eek:
    اختیار داری عزیزم خدمت از ماست:mad: کی تشریف میاری حساب و کتابامون داره زیاد میشه ها زودتر ............;)عکسا چه عیبی دارن؟؟؟؟ا:razz:ز عکسای تو که بهترن نبودی انقده خندیدم(وحرص خوردم)


    با من سخن بگو ...

    من صدای تو را می شنوم ...

    صدای گریه های تو را می شنوم ...

    صدای تو از میان تاریکی ها می گذرد ...

    ابرها را در می نوردد ...

    با نور ستارگان در می آمیزد ...

    و با انوار خورشید به من می رسد ...

    .

    .

    .

    نامه ای از خدا به تو !
    وقت بخیر...
    در مورد امتحان حتی اگه واسه همه یکی باشه ,بازم عباسی خدا تصحیح می کنه....:cool:
    تضمین می دم اگه میان ترمشو خوب بگذرونی یه نمره ی خوب(بالای 16 )می گیری...;)


    من، نوشتن بلد نبودم !

    آسمان آبی بود

    و می کشیدم روی کاغذ سپیدی

    آبی آسمان !...

    .

    .

    .

    نوشتن بلدم و نقاشی نه !

    و می نویسم

    از همان آسمان کودکی ...

    چیزی که ماند

    بی تغییر ...!
    به علت غيرتي شدن :surprised:برخي دوستان عكسمو ورداشتم;):D
    ببین منه خنگ واسه کی دعوا میکنم روشه دیگه ای برا ضایع کردن من وجود نداشت:mad:اخرش از دست تو:w29::wallbash: اومدی حتما یه سر به خونه ی ما بزن:w45:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا