sepehrkhosrowdad
پسندها
3,160

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • من، نوشتن بلد نبودم !

    آسمان آبی بود

    و می کشیدم روی کاغذ سپیدی

    آبی آسمان !...

    .

    .

    .

    نوشتن بلدم و نقاشی نه !

    و می نویسم

    از همان آسمان کودکی ...

    چیزی که ماند

    بی تغییر ...!
    خوبم مرسي. كاري نميكنم مثل هميشه...:D

    خوش ميگذره؟


    بهشت

    جایی نیست که من و تو را

    به آنجا ببرند و یا مارا به آنجا راه ندهند !

    بهشت در قلب من و تو نهفته است ...

    فقط باید آن را دید ...!


    نسيم گرمي با من نفس نفس مي زد
    و هردو با هم دنبال آب ميگشتيم
    و در سياهي سيال خلوت دهليز
    نهيب ظلمت ما را دوباره پس مي زد
    هجوم باد دري را به سمت مطبخ بست
    و هرم وحشت ما رابه سوي ايوان راند
    ميان ايوان چشمم به آب و ماه افتاد
    که آب جان را پيغام زندگي مي داد
    و ماه شب را از روي شهر مي تاراند
    به روي خوب تو مي نوشم اي شکفته به مهر
    چون روزني به رهايي هميشه روشن باش
    سياهکاران را هان اي سپيد سار بلند
    چون تيغ صبح به هر جا هميشه دشمن باش


    نجواي تو را

    نمي توان نوشت ...

    گرماي تو را

    نمي توان كشيد ...

    نگاه تو را

    نمي توان سرود ...

    آغوش تو را

    نمي توان نواخت ...

    تنها مي توان

    دلي داشت

    سر ريز؛

    از بوي تني

    كه بالا مي برد تورا ...

    تا شانه هاي

    خـد ا .....!


    پیش تر ها

    دایره می دیدم زندگی را

    با همه توازن و تقارن و سادگی اش ...

    و این روز ها بیش تر

    به انبوه نیم دایره ها می ماند !

    با یک آغاز

    یک اوج

    و یک پایان ...

    همه یک طرفه و ساعتگرد !!!


    من و پاييز شانه به شانه ...
    به پاييز گفتم
    آرام، گام بردار ...
    در زير برگها
    بهاري، دارد، مي تپد ...
    ...
    من و پاييز جلوتر رفتيم
    نفس در سينه ي هردومان حبس بود
    برگها را كنار زديم
    تورا ديديم ...
    هنوز بالهايت جان داشت
    نفست بوي پرواز مي داد
    و سكوت نبض تو در گوش برگها جاري بود
    هنوز جاي پاي قلبت سبز بود ...
    و
    هنوز دستهايت
    بوي دل مرا مي داد
    اي كودكي بزرگوار من !!!
    ...
    امروز كوچكتر از آنم
    كه به قداست تو
    بينديشم
    يادت گرامي باد ...
    اي كودكي بزرگوار من ...
    اي كودكي بزرگوار من ...!

    فرشته مه نگار
    سلام مدیر جونم
    فکر کردم منو یادت رفته، مرسی الان میرم یه نگاه میندازم ببینم چیکارا کردی.
    فارسی..........rvf,ki sfdgj


    فقط یکیست

    هرچه زیباست !

    ببین:

    یک ماه ... یک خورشید ...

    یک پدر ... یک مادر ...

    یک تولد ... یک مرگ حتی !

    یک قلب ... یک عشق !

    همین ...

    فقط یکی ...

    نقطه !


    نه !

    نه !

    زمین را نگاه نمی کنم ...

    به تماشا نشستن آسمان را

    بیشتر دوست می دارم ...

    هرچند

    رخت بی تابی به تن کرده

    گاه گرفته است ...

    گاهی هم می بارد ...

    نه !

    زمین را نگاه نمی کنم ...

    زمین از ما پر شده ، ما از سیاهی !

    آسمان اما سپید است ...
    سلام
    خوبی ؟
    هویجوری صدات زدم

    چرا کچل شدی ؟
    من فکر کنم اسمم تابلو ترین اسم اینجاست!!

    درهر حال خوشحالم که همکار شدیم
    دوست عزیز،
    نخل62 فکر خیلی عالی داشت در تاپیک

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=85218


    من %100 پشته این ایده هستم و در نیاز را انداختن چنین تالاری هستم برای همه رشته های مهندسی این باشگاه! با عرضه خواهش منو راهنمایی کنید که چگونه این نیاز را بدست بیاریم. یکی از منفعت های شروع کردن قطعه بانک این است که دوستان اینقدر تاپیکهای تکی در مورد پروژه داشتن/خواستن شروع نکنند، ضمنا دوستانی که در خواست شروع/تمام کردن یک پروژه هستند، میتوانند سر بزنند به این قسمت تالار و ایده بدست بیارند برای پروژه خودشون یا کپی پروژه خودشون را پست کنند به افتخار دیگر... در نتیجه حفظ کردن زمان! در انتظار نظر شما هستم!
    سلام سپهروووووو
    مرسی عزیزم، کار سختی نیست، تالار شلوغی نیست، کلی خواب براش دیدم، شلوغش میکنم!!
    مدیر جان به این زودیا مارو یادت رفت؟
    دیگه جوابمون رو هم نمیدی....
    خدا به دادمون برسه..
    من سعی میکنم هر روز یه فایل رو توش آپلود کنم..
    ممنون
    ممنون واللا گفتم ..آش نخورده و دهن سوخته..
    زحمت کشیدید دیدم بله..
    راستی آقا سپهر من تایپیک فایلهای پاور پوینت رو تو قسمت فیلم گذاشتم...فکر کنم مشکلی نباشه ...
    اونروز نبودید دیگه تایپیکه رو زدم..بهر حال
    سلام مدیر عزیز خسته نباشین...
    تو این تایپیک که متعلق به خانم ماهرخ هستش انگار مشکلی پیش اومده..
    آخه نویسندش خانم ماهرخه ولی الان به اسم من ثبت شده


    هم چنان كه مى گذرى به همه چيز نگاه كن و در هيچ جا درنگ مكن ...
    به خود بگو كه تنها خداست كه گذرا نيست ...
    تنها خداست كه نمى توان در انتظارش بود ... در انتظار خدا بودن يعنى در نيافتن اين كه او را هم اكنون در وجود خود دارى ...!
    با سلام و خسته نباشید
    من مقاله یا کتابی در مورد health monitoring of bridge by accelerometers می خواستم خیلی فوری استاد بهم گیر داده اگه پیدا کردید به من ایمیل کنید یا پیام بدید اگه پیدا گنید منو شرمنده کردید
    متشکرم


    کاش می دانستم خدا به راستی

    همان پیرمرد خاموش و آرام خفته در آسمانی است

    که با خیال راحت در ابرها آرام گرفته است و بازی مخلوقاتش را نگاه می کند !

    یا مردی ست با دست هایی گشوده و چشم هایی نگران

    که با انگشت هایش خط زندگی را بر روی صفحه ي روزگارمان نقش می زند ...

    کاش می دانستم

    به یاری اش می توان چشم دوخت

    یا هر چه روزگار را

    باید

    بر حلول دست هایم باور کنم ؟!

    گفته بود خدا نظاره گر ماست ...

    خوب است ...

    اما

    تو به من بگو

    دست هایش کجاست ؟!...


    آسمان
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا