pink83
پسندها
185

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من هيچي .. دارم با خمير بازي هام بازي ميكنم// خب پس برا منم انرژي گذاشتي كنار//چه جالب خانم پينك//نميدوني اين اومدن و رفتنت چه حس خاصي داره مثل همون تعريفت از صورتي/// واقعا حيف شد كه رفتي از اينجا /بعد رفتنت شناختمت// تو هم ظرف اين چند روز همه رو ببخش تا بخشوده بشي و برگرد سر زندگيت// گاهي وقتها وقتي دچار مشكل بزرگي ميشم به خودم نهيب ميزنم كه آي به....ز ولش كن ..رها كن دلت رو خوش باش// به آخرش فكر كن// كه چي بشه//
    بهر حال بگم كه دوست داريم و اين كم اومدنت هم شايد مزيد علت شده/امروز من يه كم خوشحالم//وا ي به حالت اگه خرابش كني بري
    چرا باید پاکت کنم؟؟ تو دوستمی، اگه عقاید من رو قبول داشته باشی، عقایدت برام مهترمه، این یه اصل، باید رعایت کنیم.
    بی ام دی ایز مارولس.

    من میرم خونه ... اینو بدون الان هیچ فرقی با قدیم برام نداری ... شاید یه احساس زودگذر ... تموم شد رفت
    یادت میاد بحث حافظه هامون بود ؟؟؟؟؟ حافظه ضعیف به همین درد میخوره! درباره چی حرف میزنی؟؟؟
    سلام مرسي..باشه هر جور راحتي .. بودنت كافيه..كم يا زياد...
    خوبم
    ...چشمانم را به ناگاه باز کردم و رویایم به پایان رسید !

    من اینجا بودم در زمین ...

    باز آزاد بودم ...

    باز به سان ابر سفید خوشبختی بودم که اینک آرزویی کوچک در سینه داشت ...

    و قلبی که مالامال از زیباییها بود ...

    و تصوری که از پاکی آسمانها در سینه داشت ...

    و چشمانی که از تیرگی آنچه می دید می ترسید !

    من به سان ابر سفید خوشبختی بودم اما ...

    اندوه سیاهی زمین

    اندوه تیرگی آسمان

    و اندوه قلبهای غمگین

    بر دلم فشرده می شد ...

    چشمانم را باز و بسته کردم حقیقت داشت !

    من اینجا بودم ...

    در زمین ...!
    چشمانم را بسته بودم و دستانم را در امتداد افق باز کرده بودم ...

    من خود را و هر آنچه تعلق را در باد رها کرده بودم ...

    آزاد بودم ...

    اینجا زمین نبود !

    اینجا از دروغ زمین فرسنگها فاصله داشت ...

    اینجا بی کران بی کرانها بود ...

    اینجا حقیقت موج می زد ...

    اینجا دلها به سوی او پرواز می کرد ...

    اینجا آسمان بود !

    و من چشمانم را بر هر آنچه پریشانم می کرد بسته بودم ...

    من شیشه محبت آسمانها را شکسته بودم ...

    من در دریای محبت آسمانها بر زورقی نشسته بودم ...

    با هر نفسم پاکی روانه قلبم می شد و قلبم سرشار از زیبایی ها بود ...

    آخر اندوه قلبم جارو شده بود !

    من آزاد بودم ...

    من تعلق ها را جا گذاشته بودم و بر این فراموشی لبخند می زدم ...

    اینجا دیگر زمین نبود ...

    اینجا صدای خدا بیشتر به گوش می رسید ...

    اینجا آخر به خدا نزدیکتر بود ...

    و من به سان ابر سفیدی بودم که به آرزویش رسیده بود ...

    اما حیف ...


    وقت من کم است ...

    اگر انسانم

    و از من انتظار کشف رازهای نهان می رود !

    اگر انسانم

    و زیستنم در رسیدن به کمالم نهفته است ...

    وقت من کم است ...

    برای دیدن و شنیدن و اندوختن !

    اگر قرار بر، پرستیدن خدایی ست

    که به ایمانش رسیده باشم ...!


    آنا


    در آستانه تو

    روسپيان مادران فردايند ...

    و مورچگان کاشفان حقيقي قاره هاي فردا !

    در شهريوری ترين نگاهت

    دوزخ معناي کوچک لبخند را زمزمه مي کند ...

    در درگاه تو

    من از کدام اهريمن سخن مي گويم

    هنگامي که کلامت همه عشق است ...

    تا پايان سرودی نمانده است ...

    خدا مي آيد ...

    همين ...!
    سلام بر عزیز دلم
    نه خواهش می کنم عزیز راحت باشید
    من فقط برحسب وظیفه و جویای حال شما عزیز دل شدن مزاحم میشم
    امیدوارم همیشه شاد و موفق باشید
    در پناه خدا
    من میتونم به 5 تا زبون بهت بگم که ازت ناراحت نیستم، فقط اون یک جمله رو باور کن همین

    حالا تو باز بیا بینمون شکرآب شده ... البته زشته در حضور این پایینی اما اینم برای اثبات حرفم

    اگه واقعا داری میری، به سلامت، من یادم رفت بخوابم، چرا خسته نیستم؟؟ من الان باید جنازه باشم
    باشه عزيز برو حتما در ارتباط هستم و بدون كه در مورد افكار لرد اشتباه كردي..مطمئن باش من.بيشتر از تو ميشناسمش..
    برو.استراحت كن..
    خودت ميدوني كه اگه بري و چيزي تو دلت بمونه.. چي ميشه!!!
    ممكنهخودم رو از اولين بلندي پرت كنم... نابودي حسي ميشم..
    عزيزم باشه كسي حرفي نداره كه... هر چي تو گفتي
    مطمئنا اين برا تو مهم و برا ما قابل احترامه....
    نميخوايم كه سر يكي ديگه اعصاب خودمون رو خط بندازيم..
    اگه همين الان بگند امريكا ميخواي بري يا تو ايران دموكراتيك زندگي كني.. همه امريكا رو ميريم..
    نري ها پينك
    نرري كه بيشتر ديوونه ميشم
    س عزيز ... فكر كنم ديگه چيزي واسه مشكوك بودن نمونده ..اصلا اين حالتي كه الان وجود داره برام خيلي سخت شده ..احساس ميكنم تو دلت ميخواي بگي بي ام دي به تو چه اصلا..
    من الان دقيقا تو اين فكرم
    حالا يكي بياد من رو راضي كنه
    بی ام دی راست میگه، من ازت به دل نگرفتم، فقط میخوام بدونی خس و خاشاک بودن طرفدار موسوی بودن نیست، خیلی فرمول سختی نداره
    اصلا اينجوري نيست عزيز من كه گفتم لرد چه نظري نسبت بهت داره..مطمئن باش كه مسئله حل شده است...
    يعني من اينقدر دروغگوهستم كه كسي حرفام رو باور نميكنه؟
    عزيز راست ميگم.. به پير و پيغمبر امروز يه ياد كوچولويي ازت كرديم
    من قهر نکردم، این طرز فکرت یاد یکی از دوستام انداخت که پس از 6-7 سال رفاقت برادرانه سر این تصورش به خاطره ها فرستادمش. 300-400 نفر برای موسوی نمردند، برای آزادی مردند.

    حالا میتونی بخوابی
    جوابت تند بود، من اهل به دل گرفتن نیستم اما منتظر چنین جوابی هم نبودم.

    در هر حال، روز خوشی داشته باشی، من باید برم
    من رفتم..
    عصرت خوش
    خدانگهدار./../././././././././
    البته فکر نمیکردم اینطوری جوابم رو بدی، حتی سعی کردم با شوخی بگم که اگه نخواستیم بری با شوخی بگی نه.
    اما محض اطلاعاتت بگم که رنگ سبز مدتهاست معنیش عوض شده، و معنی یه موج میده که خواهان اصلاحات، هرچند معتقدم 24 میلیون نفر بیشتر رای ندادند اما ناراحت نیستم، مخصوصا حالا که کل دنیا میدونه اینها کارشکنی کردند.

    هرکاری خواستی بگو، ببخش که چنین جسارتی کردم
    مرسي .... كدوم فراموشي..بعد كدوم حس..بعد كدوم وفاي به عهد..بعد ...
    ميدوني..به اين نتيجه رسيدم كه بعد هر خوشحالي الكي اي همچين غمي هم هست برام..
    و اگه علتي براش پيدا نشه, از بي علتي مياد سراغم..
    هيچ وقت اين فراموشي ها نخواهد بود... منتظر خبراي خوشي از درس و زندگي و كار وزندگيت هستم..
    خوب دیگه، این هم یه کودتای پلاستیکیه!! راستی تو خس و خاشاک نمیدونی خودت رو نه؟؟ گفتم اگه هستی بیا اینجا یه اهم بگو.
    عاشق اين پرواز تو توهمات هستم.. آخه تو شروع كار هم همين جوري تو ذهنم آغاز شدي.. شايدم بدونم الان كجاي اين دنيا باشي.

    اين از غرورم نبوده.. به خدا نبوده.فقط همون حسي كه گفتم بوده.. لذت اينجا ديدنت رو نميخوام بااين چيزاي خيلي خيلي شوخي كمرنگ كنم.. من اين چندروز كلي الكي خوش هستم..خيلي شايد نتوني سقفي براش تعيين كني... ولي بودم. و باز همون مشكل قديما.. همه اين خوشيا مثل اثر يك مخدرقوي بودند برام.. همين و همين..
    [IMG]
    نميدونم چرا نميتونم تورو تا نهايتت هضم كنم.. انگار اندازه يك سال دور هستي.. هم نگرانتم و هم در حالتي از فراموش بودن هستي. ولي هميشه به صورت يك نوري مجهول از فضايي كيهاني هميشه هستي.. اميدوارم مسيرت انتهايي داشته باشه كه با نيمي از خواسته هات مطابق باشه.....
    [IMG]
    خوب اومدم، خوش آمد بگو!!

    مرسی خوبم، تو خوبی؟؟ چه خبر؟؟ میبینم که با مثلث ما فقط در ارتباطی، bmd میخواد بیاد تهران ببینتت!! رای میدم اما شرکت نمیکنم، مرسی عزیزم.
    نه بابا پایینی که ارچیه
    ولی با عمو بعضی حرفارو میریم کانال 2
    فحش نمیدیم به هم عمو کارش درسته
    نرفتم تا حالا اون طرفا جای جالبیه من به کوهنوردی علاقه زیادی دارم اگه این سیگار بزاره نفسمون بالا بیاد
    پایینی پیشنهاد ارچی رو دیدی؟؟
    ممنون عکس خودتون خیلی جالبه
    حالا کجای شماله بگو اومدنی یه سر هم اونجا بریم جای باحالی به نظر میاد
    ممنون
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا