برهوت سبز
پسندها
233

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام خوبی برهوت جان؟؟؟ شخصیت مذکور اون روزی تو پارک بود ... مدیر تالارهای عمومیه! الانم فکر کنم به خون من تشنه باشه ... اما اذیتش نکن، من با دکترش صحبت کردم، گفت اگه پست پاک نکنه و تاپیک نبنده اوضاعش به هم میریزه
    نه ساعتمون عقب نیست من گفتم یک و نیم ولی دیرتر اودم چون فکر کردم میری نماز
    در ضمن جواب پیاماتو دادم ولی اصلا سرعت نت یاری نکرد وهیچ کدومشون ثبت نشد بعد نیم ساعت کلنجار رفتن دیدم فایده نداره رفتم امیداورم این ثبت بشه
    راجع به اون خنده:حق با توئه من اشتباه کردم ...من فکر کردم چون نوشتی ههههه ه ه هههه...منظورت خنده بوده...معذرت اشتباه از من بود...
    اون جوونه:واقعا وحشتناکه و دردناکه...جای شکرش باقیه که تو عقد بودن.طفلیا قرار بود سال بعد روز ولادت حضرت علی جشن عروسیشونو بگیرن...
    من دیگه میرم .از این به بعد هم بعد از ظهرا بین ساعت 3 تا 5 میام.
    امروز دیگه واقعا شورشو در آوردم.
    برم یه کم از اون شفته پلویی که درست کردم بخورم
    نه بازار نرفته
    هر دو تاشون رفتن تشییع جنازه
    واسه همین من امروز تقریبا بیکارم
    نمیشه صندلی رو ببرم پای اجاق
    باید اجاق بیارم پای کامپیوتر
    وای زندگی چقدر سخته...
    آره هستم
    فقط یه چند دقیقه ای میرم ببینم غذام نسوزه یه وقت شفته پلو نشه
    میبینی حسابی کدبانو شدم
    آره هستم داشتم دستور شما رو اجرا میکردم
    ولی سرعت پایینه اعصابم بهم ریخت فقط برا چند نفر فرستادم
    آی گفتی نماز جمعه
    حالم کردم
    فوق العاده بود
    حالا یه چیز جالب دیشب شنیدم خصوصی میفرستم
    باشه حتما پخش میکنم
    آره میتونم بهش سر بزنم
    اما وقتی برم دانشگاه
    الان سرم شلوغه
    دلم را سپردم به بنگاه دنيا
    وهي آگهي دادم اينجا وآنجا
    وهر روز براي دلم مشتري آمد ورفت
    وهي اين وآن سرسري آمد ورفت
    يكي گفت: چرا نور اينجا كم است وهر آجرش از غم وماتم است
    يكي گفت :اينجا پر از دود وآه است
    و رفتند وبعد
    دلم ماند بي مشتري
    ومن تازه گفتم خدايا
    تو قلب مرا مي خري
    از آن پس خدا آمد وتوي قلبم نشست
    و در را پشت خود روي همه بست
    و من روي آن در نوشتم::
    ببخشيد ديگر براي شما جا نداريم
    از اين پس به جز او كسي را نداريم
    این هم یه جمله پر معنی:
    در روزگاري زندگي ميكنيم كه مردمانش
    به هر هوس و شهوتي عشق مي گويند
    هر عريان و هر سياه چشمي را زيبا مي نامند
    و هر جانور دو پايي را انسان مي دانند
    خداي مهربان من
    عشق واقعي ، زيبايي واقعي و انسان بودن واقعي
    را به ما بچشان
    بابا اونقدرا هم سیاسی نبود
    خاطرات داخل زندان ...
    نه بابا شاندیز نرفتیم
    دیروز مامانم برام کلاس خیاطی گذاشته بود
    یک بساطی داشتیم بیا و ببین
    آخرش هم زدم سوزن چرخ خیاطی رو شکستم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا