همون روزی که اومدم از مشهد...داداشه را ساعت 2:30 گذاشتمش لب گلستان شهدا که دیگه از اونجا برن برای قطار...
رفت مشهد...به فاصله 2 ساعت...من اومدم تو خونه...اون از خونه رفت بیرون...الان اون مشهده..
اونا هم یه گروه دارن که اسمش مجمع هست...
با گروه خودشون رفتن...
یه ذره پر جمعیت تر از ماست...
کل کلاس پیش دانشگاهیشون...2 برابر مان...
خوب یه ذره صمیمیت بین همه افرادشون کمتر از ماست...
ما خدایی با هم داداشیم....
سلام مهدي جونم
خوبي؟
كجايي په؟
كي مياي؟
دلم آب شد
من سوغاتي ميخواااااااااااااااااااام
اگر دعام نكرده باشي ميام گوشتو ميبرم
مواظب خودت باشيا
به اميد ديدار...