behnam-t
پسندها
482

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام
    چرا تو و منزه اين كارا رو مي كنين
    نمي گين من گناه دارم 2 تا از بهترين دوستامو از دست بدم
    اونوقت اين جا غريب مي مونم :cry::(
    مي تونم ازتون خواهش كنم نريد
    من مجبور شدم زود برم و الان اومدم و نمي دونم چرا منزه رفته
    حالا شما ديگه چرا ؟
    به اسمم که محمد اگه بری به ولله اون دنیا سر پل صراط جلوتو می گیرم و می اندازمت پایین.
    خوب من دیگه باید برم دمت گرم خیلی باحالی امری نیست؟
    با این همه لطف و مهربانی خود مرا سرتاپا غرق در خجالت کردید .
    ای دوست زمانی باید رفت.

    خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
    شما لطف دارین عزیز . جون هر کس که دوست داری و می پرستی تو یکی از خر شیطون بیا پایین و بشین سرجات.
    امان از دست تو لازم نکرده بشین سرجات . دنبال بهانه بودی که بری حالا پیدا کردی؟
    بهنام جان این حرفا چیه درسته که ازتون دورم اما دلم با شماست
    حذفش که دست من نیست پسر ! بزار باشه کاریش نداشته باش.
    خداییش مثل خودم یک دنده و کله شقی

    من کوچیکتم با مرام
    تو هم که مثل خودمی زود جوش میاری . نکن پسر مثل من می شم که هیچ کس.........

    بشین سرجات دنبال منم نیا می خوام برم و دیگه هم نیام.
    تو کجا؟ بزار برم .

    اگه تو بری کی هوایس تالار ادبیات و داشته باشه هاااااااااا
    سلام بهنام جان ..خوبی؟؟؟
    امدم احوال پرسی..که نگی این طرفا یک نگاهی نکرد...:tooth:
    چه خبرا؟؟
    سلام
    کجایی تو؟
    یه احوال نپرسیا...خوبی؟
    امتحان رانندگی چطور بود؟:tooth:
    به خدا انقدر گرفتارم این چند روز اصلا نیومدم باشگاه!
    یکی از همکلاسامون فوت شده!دیروز که همش تو فاتحه بودم! :crying2:
    اعصابم خراب!

    سایتم مدام ارور می ده، رو اعصابمون اسکی بازی می کنه!:wallbash:
    آهااا
    خوب ببین پایین این صفحه ای که پست ارسال می کنی نوشته.."صفحه پیشرفته"..اون بزن..شکلک ها اونجا هست...
    سلام بهنام جان..خوبی
    چه خبر..
    کار و با خوبه..؟؟
    گواهی پیدا کردی..؟؟؟:D
    والا شما همیشه خاموشی..من از کجا بدونم که هستی ..؟؟؟؟:w05:
    بهشت و جهنم
    روزي يك مرد روحاني با خداوند مكالمه اي داشت (( خداوندا ! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شكلي هستند ؟ ))
    خداوند او را به سمت دو در هدايت كرد و يكي از آن ها را باز كرد
    مرد نگاهي يه داخل انداخت ، درست در وسط اتاق يك ميز گرد بزرگ وجود داشت كه وري آن يك ظرف خورش بود ، كه انقدر بوي خوبي داشت كه دهانش آب افتاد ، افرادي كه دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردني و مريض حال بودند ، به نظر قحطي زده مي آمدند ، آن ها در دست خود قاشق هايي با دسته بسيار بلند داشتند كه اين دسته ها به بالاي بازوهايشان وصل شده بود و هر كدام از آن ها به راحتي مي توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمايند ، اما از آن جايي كه اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود ، نمي توانستند دستشان را بر گردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند .
    مرد روحاني با ديدن صحنه بدبختي و عذاب آن ها غمگين شد ،
    خداوند گفت : تو جهنم را ديدي ، حال نوبت بهشت است ،
    آن ها به سمت اتاق بعدي رفتند و خدا در را باز كرد ، آن جا هم دقيقا مثل اتاق قبلي بود ، يك ميز گرد با يك ظرف خورش روي آن و افراد دور ميز ، آن ها مانند اتاق قبل همان قاشق هاي دسته بلند را داشتند ، ولي به اندازه كافي قوي و چاق بوده ، مي گفتند و مي خنديدند ،
    مرد روحاني گفت : خداوندا نمي فهمم !؟
    خداوند پاسخ داد : ساده است ، فقط احتياج به يك مهارت دارد ، مي بيني ؟ اين ها ياد گرفته اند كه به يك ديگر غذا بدهند ، در حالي كه آدم هاي طمع كار اتاق قبل تنها به خودشان فكر مي كنند !
    هنگامي كه موسي فوت مي كرد ، به شما مي انديشيد ،
    هنگامي كه عيسي مصلوب مي شد ، به شما فكر مي كرد ،
    هنگامي كه محمد وفات مي يافت نيز به شما مي انديشيد
    گواه اين امر كلماتي است كه آن ها در دم آخر بر زبان آورده اند ،
    اين كلمات ازاعماق قرون و اعصار به ما يادآوري مي كنند كه يكديگر را دوست داشته باشيم ، به همنوع خود مهرباني نماييد ، كه همسايه ي خود را دوست بداريد ، زيرا كه هيچ كس به تنهايي وارد بهشت ( ملكوت الهي ) نخواهد شد .


    يا حق
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا