ziba 22' آخرین فعالیت

درادامه مهدیه از این بنگاه به اون بنگاه میره از بابل تا ساری قول داده که اگه خونه دلخواهش پیدا شد بچه های باشگاه رو ... .

حالا بماند که چقدر حرص و جوش میخوره در ادامه..

ولی دهن آدم صاف میشه دیگه حالا بماند که... .

آدم با این نوسانات قیمت همیشه نگرانه ولی‌‌...

بنده خدا داره با شلنگ از زنش کتک میخوره:D مظلوم علیرضا؛غریب علیرضا:D مهدیه که خونشونو فروخته رفته بابل تا... .

قراره علیرضا رو کمتر ببینیم، بنده‌ی خداااااا....

پس چرا مهدیه وبهار چیزی بهم نگفتن؟ مهدیه همه رو دعوت کرد خونشون تو گرگان تا ضمن مهمون کردن بچه ها به صرف شیشلیک علیرضارو نصیحت کنه وبگه...

نکنه همش نقش بازی کردن بود، مگه میشه یه آدم اینهمه بازیگر باشه؟ پس چرا...

پس اینهمه علیرضا گفت مظلومم مظلومم منظورش چی بود؟ نکنه... .

و گفت آخر و عاقبت آشنایی اینترنتی همین میشه پس..

علیرضا یک زن و دو بچه داره، چطور شماها نمیدونستین و پا شدین تا اون شهر بی آب و علف و بی‌ترافیک رفتین؟!!!! مادر زیبا بغض کرد و گفت...

وااااااای پدرم هم گفته دخترم تو انتخابت دقت کن همه که مثل مرتضی ماه نیستن :ROFLMAO: بهار که نگران زیبا بود که راه کج نره زنگ زد به...

پس همه حق داشتیم که بهش اعتماد نکنیم، این مهدیه‌ی طفلی چقدر بهم گفت که گول علیرضا رو نخور و تو باهاش هیچ آینده‌‌ی خوبی نخواهی داشت،...

و یک دختر خانم خوش قدوبالا وخوش بر و رو جلویشان ظاهرشد که اسمش مهتاب بود :D مهتاب به خانواده ی زیبا گفت اگه دنبال علیرضا میگردین باید...

علیرضا اصلا علیرضا نیست و...