رميده
رميده
نمي دانم چه ميخواهم خدايا
به دنبال چه مي گردم شب و روز
چه مي جويد نگاه خسته من
چرا افسرده است اين فلب پر سوز
ز جمع آشنايان مي گريزم
يه كنجي مي خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تيرگي ها
به بيمار دل خود مي دهم گوش
گريزانم از اين مردم كه با من
بظاهر يكدم و يك رنگ هستند
ولي در...