قسمت سی و ششم
قسمت سی و ششم
نديدم . او هم خنديد هم زمان با هم گفتيم
- از اين رسمي تر نمي شه
هر دو با صداي بلند خنديديم نگاهش كردم هاله اي از غم دور صورتم نشست متوجه شد خنده اش قطع شد و گفت
- شايد بتونيم دوباره همديگه رو ببينيم
- شايدم ديگه هيچ وقت نتونستيم
از پنجره به بيرون نگاه كرد و گفت
- يه...