حیف ادبم اجازه نمیده چیزی بگم وگرنه تویی که میگی نداری از این چیزا بهت میگفتم که زمانها و حالتاتون چجوری میشه:cool:که از این به بعد دقت کنی و بفهمی که چه علتی داره
دیدم به خواب حافظ و
دیدم به خواب حافظ و
نیمه شبِ پریشب گشتم دچار کابوس
دیدم به خواب حافظ ، توى صف اتوبوس
گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم
گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم
گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى
گفتم: چگونه اى؟ گفت: در بند بىخیالى
گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى...
چشــــــمهای مادرم
چشــــــمهای مادرم
My mom only had one eye.I hated her… she was such an embarrassment. She
cooked for students & teachers to support the family. There was this one
day during elementary school where my mom came to say hello to me. I was
so embarrassed. How could she do...