دیگه بسه!!
شوق لبخندت را به چه بهایی فروختی؟!!
بخند! ...
بلند شو!!
جور دیگر نگاه کن.. لبخند بزن.. صاف بایست.. گام های بلند بردار..
و حتی پــــــــــرواز کن..
عقلت را عاشق کن و عشقت را عاقل...
تو خود میدانی راه شاد زیستن را...
سلام
تاپیک اینقدر جالب بود که همه ی پیج ها رو خوندم
آرشم متولد 70
بر عکس خیلیاتون که از دیوار راس ببالا میرفتین خیلی شیطون نبودم و بچگیم هم چیز بخصوصی نداشته که ارزش گفتن داشته باشه بچه ی آروم و مظلومی بودم
غیر از وقتایی که یکی پا رو دمم میزاشته:D
فقط این که تو آمادگی عاشق همکلاسیم شدم...
خدایم ، ای چشمه امید ها ، ای پایگاه آرزوهایم
تو آیا سینه ی شوق و امیدم را به خاک یأس می سایی ؟
تو آیا شاخه ی بی برگ عمرم را ، به روی شعله های مرگ می سوزی ؟
و با آفتاب خشم بر این سایه می تازی ؟
خدا بر من مزن رنگ تباهی را ، بیا تنها تو با من باش .
که من را جز تو ، ای پروردگار آسمان ها اشنایی...
فقیر به دنبال شادی ثروتمند و ثروتمند به دنبال آرامش زندگی فقیر است،کودک به دنبال آزادی بزرگتر و بزرگتر به دنبال سادگی کودک است،پیر به دنبال قدرت جوان و جوان در پی تجربه سالمند است،آنان که رفته اند در آرزوی بازگشت و آنان که مانده اند در رویای رفتن ...........
خدایا کدامین پل در کجای دنیا شکسته...
من كیم ؟ آن شكسته ، رفته ز یاد
تكدرختی كه برگ و بارش نیست
پای در گل ، اسیر طوفانها
ورقی پاره از كتاب زمان
قصه ای ناتمام و تلخ آغاز
اشگ سردی چكیده بر سر خاك
نغمه هایی شكسته دردل ساز
تو كه بودی ؟ همه بهار ، بهار
در نگاهت شراب هستی سوز
از كجا آمدی ؟ كه چشم تو شد
در شب قلب من ، طلیعه ی روز
در رگت...
من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پُرٍ دوست
کنج هر دیوارش دوست هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هر کسی می خواهد وارد خانه ی پرعشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شستشوی دلهاست
شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار...
ما شقایق های باران خورده ایم
سیلی ناحق فراوان خورده ایم
ساقه احساسمان خشكیده است
زخم ها از تیغ و طوفان خورده ایم
تا چه بوده قبل از این تقصیرمان
تا چه باشد بعد از این تقدیرمان