ادامه:
بیاز گفتم که:تو صیادی و من اهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم,نتوانم!!
اشکی از شاخه فروریخت
مرغ شب,ناله یتلخی زد و بگریخت...
اشک در چشم تو لرزید,
ماه بر عشق تو خندید!!
یادم اید که:دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم, نرمیدم.
رفت در ظلمت غم,ان شب و شب های دگر هم,
نه گرفتی دگر از عاشق ازرده خبر هم,
نه کنی دیگر از ان کوچه گذر هم...
بی تو, اما, به چه حالی من از ان کوچه کذشتم!!!
