kimia63' آخرین فعالیت

وقتی با زبونت نمیتونی بگی چقدر داره بهت سخت میگذره یهو چشات شروع میکنن به گریه کردن

زیبا🌹💛

خداونــدگارا نظــــر كن به جود .......... كه جــــرم آمد از بندگان در وجود گنــــاه آيد از بنــــده خاكســار .......... به اميــــد...

حس می‌کنم یه گوشه از وجودم همیشه بوی غروب جمعه می‌ده؛ همون‌قدر دلتنگ، همون‌قدر بی‌دلیل…

یادهاا همچون بادهااا حمله میکنند و بادهاا خبر از تغییر فصل می دهند...

با دست به آیدین اشاره کردم و نشستم. دکتر گفت: چه اش هست؟ گفتم: توی سرش بازار مسگرهاست، توی دلش رخت میشورند، توی پاهاش سیم می کشند. دکتر...

تو یِ رمانی یه جمله ای خوندم کِ عمیقا بهش معتقدم میگفت: «هر سری که تووو میبخشیش، اون یه ذره بیشتر عاشقت میشه، ولی تووو دست از دوست...

به عنوان انسانی تنها، تقریبا تنها به نظر نمیرسم و به عنوان انسانی غمگین، زیاد میخندم و در کل به عنوان انسانی مُرده، تقریبا زنده به نظر...

من نه کنجکاوِ بهشتم و نه دوزخ؛ چرا که من مادرم را هم به گاهِ خندیدن دیدم و هم به گاهِ گریستن..

شراب عشق میدهی خمار میکنی مرا شمیم مهر میدمی مهار میکنی مرا تمام شعر شاملو تمام حس حافظی و شعر میشوی شبی بهار میکنی مرا ز چشم سرخ فام...

با شیخ از شراب حکایت مکن که شیخ تا خون خــــلق هست ننوشد شراب را

اگر عزیزان شما ناگهانی شروع به تمیزکاری میکنند سعی نکنید متوقفشون کنید اونارو در آغوش بگیرید و درکشون کنید این کار اونا به خاطر به هم...

میگن قلب استخوون نداره پس اینا چیه توش میشکنه ..

گیاه‌ها می‌رویند، گل‌ها می‌شکفند و من کنار همان دریاچه‌ی آشنا، هر روز به یاد دست‌های سبز تو، خاکستر می‌شوم.

در شبان غم تنهایی خویش عابد چشم سخنگوی توام من در این تاریکی من در این تیره شب جانفرسا زائر ظلمت گیسوی توام گیسوان تو پریشانتر از اندیشه...