J
پسندها
0

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام دوست من...ممنون واسه درخواست....اومدنت به جمع دوستان مهندس رو خوش امد میگم.شاد زی
    دختر ساده باران خورده

    گل تر،گرگ بیابان خورده



    عقرب وسوسه ی روی گلیم

    سینه ات شیره عصیان خورده



    گلپر کوچه تنگ ده باد

    چشم زخم تو به طوفان خورده



    تو غزل بودی و من شاهد تو

    شاهد آتش ایمان خورده



    مثنوی میشوی و میسوزم

    بر دلم داغ پریشان خورده



    آمدند و غزلت را خواندند

    مهر تایید لبت را خواندند



    باورم نیست دلت را بردند

    میوه باغ لبت را خوردند



    جز به زلفت به کجا آویزم

    یک شب وسوسه خون ریزم



    امشبم حادثه خوش دارم

    جمله بر خون سیاوش دارم



    مرد تصویر شب تیرو تفنگ

    به فدای لب شیرین و قشنگ



    من به یغمای لبت می آیم

    از پی گیس شبت می آیم



    آمدم طایفه بد نام کنم

    تکیه بر برنو بابام کنم
    انيشتين براي رفتن به سخنراني ها و تدريس در دانشگاه از راننده مورد اطمينان خود كمك مي گرفت. راننده وي نه تنها ماشين او را هدايت مي كرد بلكه هميشه در طول سخنراني ها در ميان شنوندگان حضور داشت بطوريكه به مباحث انيشتين تسلط پيدا كرده بود! يك روزانيشتين در حالي كه درراه دانشگاه بود با صداي بلند گفت كه خيلي احساس خستگي مي كند

    راننده اش پيشنهاد داد كه آنها جايشان را عوض كنند و او جاي انيشتين سخنراني كند چرا كه انيشتين تنها در يك دانشگاه استاد بود و در دانشگاهي كه سخنراني داشت كسي او را نمي شناخت و طبعا نمي توانستند او را از راننده اصلي تشخيص دهند. انيشتين قبول كرد، اما در مورد اينكه اگر پس از سخنراني سوالات سختي از وي بپرسند او چه مي كند، كمي ترديد داشت.

    به هر حال سخنراني راننده به نحوي عالي انجام شد ولي تصور انيشتين درست از آب درامد.

    دانشجويان درپايان سخنراني شروع به مطرح كردن سوالات خودكردند. در اين حين راننده باهوش گفت: سوالات به قدري ساده هستند كه حتي راننده من نيز مي تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انيشتين از ميان حضار برخواست و به راحتي به سوالات پاسخ داد به حدي كه باعث شگفتي حضار شد!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا