دختر ساده باران خورده
گل تر،گرگ بیابان خورده
عقرب وسوسه ی روی گلیم
سینه ات شیره عصیان خورده
گلپر کوچه تنگ ده باد
چشم زخم تو به طوفان خورده
تو غزل بودی و من شاهد تو
شاهد آتش ایمان خورده
مثنوی میشوی و میسوزم
بر دلم داغ پریشان خورده
آمدند و غزلت را خواندند
مهر تایید لبت را خواندند
باورم نیست دلت را بردند
میوه باغ لبت را خوردند
جز به زلفت به کجا آویزم
یک شب وسوسه خون ریزم
امشبم حادثه خوش دارم
جمله بر خون سیاوش دارم
مرد تصویر شب تیرو تفنگ
به فدای لب شیرین و قشنگ
من به یغمای لبت می آیم
از پی گیس شبت می آیم
آمدم طایفه بد نام کنم
تکیه بر برنو بابام کنم