شعر فروغ فرخزاد ایمان بیاوریم به آغاز فصل سردو این منم
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
و یأس ساده و غمناک اسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی .
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
ساعت چهار بار نواخت
امروز روز اول دی ماه است
من راز فصلها را میدانم
و حرف لحظه ها را...
شعر فروغ فرخزاد تولدی دیگر
شعر فروغ فرخزاد تولدی دیگر
شعر فروغ فرخزاد تولدی دیگرهمهء هستی من آیهء تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاهان شکفتن ها و رستن های ابدی آه کشیدم ، آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد...
شعر فروغ فرخزاد من از تو میمردممن از تو می مردم
اما تو زندگانی من بودی
تو با من می رفتی
تو در من می خواندی
وقتی که من خیابانها را
بی هیچ مقصدی می پیمودم
تو با من می رفتی
تو در من می خواندی
تو از میان نارون ها ، گنجشک های عاشق را
به صبح پنجره دعوت می کردی
وقتی که شب مکرر می شد
وقتی که شب تمام نمی...
شعر فروغ فرخزاد پرنده فقط یک پرنده بود
شعر فروغ فرخزاد پرنده فقط یک پرنده بود
شعر فروغ فرخزاد پرنده فقط یک پرنده بود
شعر فروغ فرخزاد پرنده فقط یک پرنده بودپرنده گفت : چه بویی ، چه آفتابی ، بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت
پرنده از ایوان پرید
مثل پیامی پرید و رفت
پرنده کوچک بود...
شعر فروغ فرخزاد فتح باغ
اشعار عاشقانه فروغ فرخ زادآن کلاغی که پرید
از فراز سر ما
و فرو رفت در اندیشهء آشفتهء ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزهء کوتاهی . پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر
همه می دانند
همه می دانند
که من و تو از آن روزنهء سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخهء بازیگر...
اشعار عاشقانه فروغ فرخزاد
اشعار عاشقانه فروغ فرخزاد
اشعار عاشقانه فروغ فرخزادتمام روز را در آیینه گریه می کردم
بهار پنجره ام را به وهم سبز درختان سپرده بود
تنم به پیلهء تنهاییم نمی گنجید
و بوی تاج کاغذیم فضای آن قلمرو بی آفتاب را آلوده کرده بود
نمی توانستم ، دیگر نمی توانستم صدای کوچه ، صدای...
شعر فروغ فرخزاد دیدار در شب
و چهره ی شگفت از آن سوی دریچه به من گفت :
حق با کسیست که می بیند
من مثل حس گمشدگی وحشت دارم
اما خدای من آیا چگونه می شود از من ترسید ؟
من ، من که هیچ گاه جز بادبادکی سبک و ولگرد
بر پشت بامهای مه آلود آسمان چیزی نبوده ام
و عشق و میل و نفرت و دردم را
در غربت شبانه ی...
عاشقانه های فروغ فرخزاد
عاشقانه های فروغ فرخزاد
عاشقانه های فروغ فرخزادشب سیاهی کرد و بیماری گرفت
دیده را طغیان بیماری گرفت
دیده از دیدن نمی ماند ، دریغ
دیده پوشیدن نمی داند ، دریغ
رفت و در من مرگ زاری کهنه یافت
هستیم را انتظاری کهنه یافت
آن بیابان دید و تنهائیم را
ماه و خورشید مقوائیم را
چون...
اشعار احساسی و عارفانه ی فروغ فرخ زاداز تو می پرسم روز یا شب ؟
- نه ای دوست غروبیست ابدی
با عبور دو کبوتر در باد
چون دو تابوت سپید
و صداهائی از دور از آن دشت غریب
بی ثبات و سرگردان همچون حرکت باد
- سخنی باید گفت
سخنی باید گفت
دل من میخواهد با ظلمت جفت شود
سخنی باید گفت
چه فراموشی سنگینی
سیبی...
شعر زیبای عروسک کوکی از فروغ فرخزاد
شعر زیبای عروسک کوکی از فروغ فرخزاد
شعر زیبای عروسک کوکی از فروغ فرخزادبیش از اینها ، آه ، آری
بیش از اینها می توان خاموش ماند
می توان ساعات طولانی
با نگاهی چون نگاه مردگان ، ثابت
خیره شد در دود یک سیگار
خیره شد در شکل یک فنجان
در گلی بیرنگ بر قالی
در خطی...
شعر زیبا و گریه دار فروغ فرخ زادسلام ماهی ها
سلام ماهی ها
سلام قرمزها سبزها طلائی ها
به من بگوئید
آیا در آن اتاق بلور
که مثل مردمک چشم مرده ها سرد است
و مثل آخر شب های شهر بسته و خلوت
صدای نی لبکی را شنیده اید
که از دیار پری های ترس و تنهایی
به سوی اعتماد آجری خوابگاه ها
و لای لای کوکی ساعت ها...
شعر زیبا و احساسی عاشقانه از فروغ فرخزاد
شعر زیبا و احساسی عاشقانه از فروغ فرخزاد
شعر زیبا و احساسی عاشقانه از فروغ فرخزاد
Love Poems of Forough Farrokhzad
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک...
اشعار زیبا و غم انگیر فروغ فرخ زادآن تیره مردمک ها، آه
آن صوفیان سادهء خلوت نشین من
در جذبهء سماع دو چشمانش
از هوش رفته بودند
دیدم که بر سراسر من موج می زند
چون هرم سرخگونهء آتش
چون انعکاس آب
چون ابری از تشنج باران ها
چون آسمانی از نفس فصل های گرم
تا بی نهایت
تا آنسوی حیات
گسترده بود او
دیدم در...
شعر فروغ فرخزاد دریافت Forough Farrokhzad
شعر فروغ فرخزاد دریافت Forough Farrokhzad
شعر فروغ فرخزاد دریافت Forough Farrokhzadدر حباب کوچک خود
روشنائی خود را می فرسود
ناگهان پنجره پر شد از شب
شب سرشار از انبوه صداهای تهی
شب مسموم از هرم زهرآلود تنفس ها
شب…
گوش دادم
در خیابان وحشت زدهء تاریک
یک...
شعر فروغ فرخزاد بر او ببخشایید Foroughبر او ببخشائید
بر او که گاهگاه
پیوند دردناک وجودش را
با آب های راکد
و حفره های خالی از یاد می برد
و ابلهانه می پندارد
که حق زیستن دارد
بر او ببخشائید
بر خشم بی تفاوت یک تصویر
که آرزوی دور دست تحرک
در دیدگان کاغذیش آب می شود
بر او ببخشائید
بر او که در سراسر...