امشب از نعره ی من تاج ثریا لرزید،نعره ای شد كه دل ماهی دریا لرزید،امشب این نعره به درگاه خداوند نبود،از سر حرف كسی بود پابند نبود،بی وفا رفت و به روی جگرم پای گذاشت،عاقبت زخم عمیقی به دلم جای گذاشت
می نویسم نامه ای روزی از اینجا می روم ، با خیال تو ولی تنهای تنها میروم، در جوابم شاید اوحتی نگوید کیستی؟ شاید او بگوید لایق من نیستی می نویسم من که عمری باخیالت زیستم گاهی از من یاد کن روزی که دیگر نیستم
گفتم : دل ميخري؟!
پرسيد چند؟!
گفتمش: دل مال تو، تنها بخند.
خنده کرد و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روي خاک افتاده بود جاي پايش روي دل جا مانده بود.
:(
در کشور ما شاهی بود برای سرگرمی خود بازیی ساخت که دو نفر بر روی ترازو بروند و هرکس وزنش کمتر بود کشته شود، که از بخت بدم من و یارم روبروی هم افتادیم من برای اینکه یارم زنده بماند ۱۰ روز غذا نخوردم روز مسابقه من خود را سبک گرفتم غافل از اینکه یارم به پاهای خود وزنه وصل کرده بود . . .
:gol:
:(
[right]سوختن قصه ی شمع است ولی قسمت ماست / شاید این قصه ی تنهایی ما کار خداست]
[right]آنقدر سوخته ام با همه بی تقصیری / که جهنم نگزارد به تنم تاثیری...:gol:
:heart:یک گره در پای من از عشق تو
یک گره بر قلب من از هجر تو
این گره ها را تو بخشیدی به من
تو مرا انداختی در این گره
باید از دولتسرای عشق تو
واکنم این بندهای پرگره
یا بپرسم از تو ای گم گشته ام
هیچ می دانی که ماندم در گره
کاش کور می شد دوچشمم آن دمی
که نگاهت روی آن می خورد گره:heart:
گاه اوج خنده ما گریه است / گاه اوج گریه ما خنده است
گریه دل را آبیاری میکند / خنده یعنی این که دلها زنده است
زندگی ترکیب شادی با غم است / دوست میدارم من این پیوند را[IMG]
گرچه میگویند شادی بهتر است / دوست دارم گریه با لبخند را
:gol: