erfan_23

در کناری از خانه ی ما

اتاقی است سرد و آبی

تخت و گیتار کهنه ی من

عکس یک زن به دیواری

زنی زیباروی و خندان

یار من بود او دورانی

حالا من ماندم و من

گیتاری و سیگار و تنهایی

عشق من رفت به تن خاک

طعم شب نیست جز بیداری

ای عکس خندان بشنو از من

خواهمت دید روزگاری

دیگرم نیست نایه ماندن

باید آغاز آوازه رفتن

چاقویی پنهان ته گنجه

دستای سردم ، رگ های سبزم...

امضا

یه درخت خشک بی برگ میون کویر داغ
توی ته مونده ی ذهنش نقش پر رنگ یه باغ

شاخه سبز خیالش سر به اسمون کشید
بر و دوشش همه پر شد ز اقاقیه سفید

بالا