زمستان
پاروی خیس و افسرده تنها
تکیه داده به دیوار نمناک
چند گلدان خالی لب حوض
توی هم چیده افتاده بر خاک
می کشد پر کلاغی ز شاخه
می جهد بر زمین های خاموش
از دل ناودان کهنه ای باز
می دود چک چک قطره در گوش
دست خشکیده ای پشت شیشه
می خزد هر طرف با شتابی
چشم کم سوی پیری از آنجا
جست و جو می کند آفتابی