معلم اول ابتداییم آقای فرید نژاد بود وقتی میخواست تنبیه کنه به سبک مکتب میگفت چند نفر دانش آموز خطا کارو میخوابوندن بعدم کفشاشو در میآوردن که ترکش کنه اما همیشه از قبل برنامه ریزی شده بود تا میخواست چوب اول رو بزنه مستخدم مدرسه میرسید و پادر مینی میکرد و میشد قهرمان داستان
خاطره روز اول مدرسم...
من این کتاب رو پارسال خوندم و یه کلیت بیشتر ازش یادم نیست ولی اونجایی که او زنه رو که فکر کنم اسمش "نفر نفر نفر" بود و تمام دارو ندار سینوهه وحتی قبر بابا ننش رو ازش گرفته بود رو سپرد دست اون گور کن ها که تا اون موقع آدم زنده به طورشون نخورده بود رو خیلی باهاش حال کردم و حسابی دلم خنک شد
راستی...
عمر مفید: 30 ثانیه
برا من اینو بنویسید شاید برا بقیه عبرت بشه
راستی از الآن هم فاتحه های شما را پذیرا میباشم :crying::crying2:
الفاتحه:crying2::crying: