Recent content by AsAl.MaLoOoSaK74

  1. AsAl.MaLoOoSaK74

    داستان هاي كوتاه

    در مطب دکتر به شدت به صدا درامد . دکتر گفت در را شکستي ! بيا تو .ا در باز شد و دختر کوچولوي نه ساله اي که خيلي پريشان بود ، به طرف دکتر دويد : آقاي دکتر ! مادرم ! ا و در حالي که نفس نفس ميزد ادامه داد : التماس ميکنم با من بياييد ! مادرم خيلي مريض است .ا دکتر گفت : بايد مادرت را اينجا بياوري ،...
  2. AsAl.MaLoOoSaK74

    داستان هاي كوتاه

    مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم. مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره. زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم. مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری. زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی. مرد...
  3. AsAl.MaLoOoSaK74

    اها اوکی.خواهش

    اها اوکی.خواهش
  4. AsAl.MaLoOoSaK74

    واهههههه چته تووو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    واهههههه چته تووو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  5. AsAl.MaLoOoSaK74

    البومات قشنگههههههههه.مرسی

    البومات قشنگههههههههه.مرسی
بالا