وحید شجاعی

در خانواده‌ای ضعیف از همه لحاظ اما قابل احترام به دنیا آمدم. مادرم غصه خورد اما هر شب برایمان قصه گفت. مادرم فرشته ای است که بال‌هایش را گم کرده است. همیشه این شعر پناهی در خاطرم مانده که با امضای خودش داشتم:"به بهشت نمی‌روم اگر مادرم آنجا نباشد."
پدرم سخت کار کرد اما نان حلال گران‌ بود و هست. ما کم خوردیم اما حلال. قانع بودیم به داشتن اندک‌هایمان. قانع به خوشبختی‌های کوچک.
نزدیک پایتخت بودیم اما پایتخت نشین نبودیم. تهرانی‌ها به ما می‌گفتند شهرستانی اما امور خوابگاه‌ها می‌گفت شما حومه تهرانید و نمی‌توانید خوابگاه بگیرید. ما زیر سایه کلمه‌ای به نام حومه بزرگ شدیم!سال‌ها گذشت تا کد تلفن خانه‌مان بشود 021 اما باز هم تهرانی نشدیم. ما همه جوره مجازات شدیم. به خاطر شهرستانی بودن به خاطر پلاک ماشین‌مان به خاطر نزدیکی‌مان به پایتخت...ما دلمان می‌خواست بچه شهر خودمان باشیم. بچه شهر کوچک خودمان که هیچ‌وقت هیچ کجا دیده نشد! شاید زیر پونز نقشه‌ها رفته بود...
حالا در پایتخت به دانشگاه می‌رویم در پایتخت کار می‌کنیم در پایتخت دود مي‌خوریم و در پایتخت سرطان ریه خواهیم گرفت و خواهیم مرد اما باز هم پایتخت نشین نخواهیم شد! ما بچه شهر کوچک خودمان خواهیم ماند...

سینما، ادبیات و مهندسی مواد
محل سکونت
حوالی تهران
رشته
مهندسی مواد و متالورژی
مقطع تحصیلی یا آخرین مدرک تحصیلی
لیسانس

امضا

چه دفاعی از خودم بکنم جناب قاضی؟ من بی‌دفاعم. من شریف تربیت شدم. من شریف بزرگ شدم. نه کسی منو می‌شناخت، نه کسی بنده رو می‌دید. نه ثروت‌مند بودم و نه هیچ چیز دیگر. همه سهم من از زندگی کار کردن در زیرزمین اداره بایگانی بود، لای پرونده‌ها. من ساده بودم. من همه چیز رو باور می‌کردم. من با هیچ کس مخالفت نمی‌کردم. سرم به کار خودم بود و شریف بودم.

Following

دنبال کنندگان

بالا