سهراب گفتی: چشمها را باید شست… شستم ولی………….!
گفتی: جور دیگر باید دید………… دیدم ولی…………!
گفتی زیر باران باید رفت…. رفتم ولی…..!
او نه چشمهای خیس و شسته ام را…
نه نگاه دیگرم را… هیچ کدام را ندید!!!!!
فقط زیر باران با طعنه ای خندید و گفت:
دیوانه ی باران ندیده !!!
سلام لیلی جونم ....
روز دفاعت اساتید رو به غلط کردن میندازی همه شون میدونی چی میگن :
یا از بس که دانش شون کم و نمیفهمند خوابشون می بره یا میگن ما یه چیزی بالاتر از نمره دفاع می دیم فقط تمومش کن و با چشمای چپ شده از دست نمودارها وطیف هات فرار رو بر قرار ترجیح می دن ...
:biggrin: