خوشبختی مثل نسیم خنکی در لب دریا در حال وزیدنه ...وقتی تو داری برای چیدن میوه ی ممنوعه طرحی برای فردا میریزی....تا طوفانی رو فرا بخونی . . . که صدای رعدهاش یادت میندازه تو از چیزی در عمق وجودت میترسی و اون شاید ترس از دست دادن همین خوشبختی خنک لب دریاست...و تو اینو اینو میدونی (این نفرین توست)