Recent content by قیرمیزی آلما

  1. قیرمیزی آلما

    شعر نو

    او سرسپرده می خواست من دلسپرده بودممن زنده بودم اما انگار مرده بودم از بس كه روزها را با شب شرمده بودم یك عمر دور و تنها تنها بجرم این كه او سرسپرده می خواست � من دل سپرده بودم یك عمر می شد آری در ذره ای بگنجم از بس كه خویشتن را در خود فشرده بودم در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد گویی بجای...
بالا