شعری از من برای آنکه می آید روزی :
ای آفتاب تابان بر ظلمت و سیاهی
آیا شود نگاهی بر دوستان نمایی
ما عاشقان مستیم در انتظار هستیم
در انتظار روزی یابیم آشنایی
سر تا به پای گوشیم با این امید هوشیم
امید آنکه آید از کوی تو ندایی
هر گوشه ای از عالم ظلمی نهاد آدم
بازآ که...
آه از آن لحظه که دیدار میسر گردد / دیدنش بر من محروم مقدر گردد
انتظارم همه این است که او می آید / بلکه این شام به خورشید منور گردد
سالها می رود و لحظه دیدار نشد / خاطر بی خبرم باز مکدر گردد
با خود این شعر همی می گویم / تا که آن لحظه ی دیدار میسر گردد
اینم شعری از من به مناسبت روز بزرگداشت پیغمبر عشق، سعدی :
همچو فرهاد که می کَند دل کوه به آه / عشق شیرین تو ای دوست مرا برد ز راه
هر که مجنون تو شد غیر تو رامش مَکُند / چون بیاید به نظر قامت لیلی چون ماه...