خندید و رفتبرگهایی از دستنوشته های روزانهی شهید مهران بلورچیشهید علی بلورچی رتبهی پنجم کنکور و پذیرفته شده در رشتهی الکترونیک دانشگاه صنعتی شریف، شاگرد مکتب اخلاقی آیت الله حقشناس و جوان 18 سالهای که در سالهای اوج غرور و جوانی شروع به نوشتن روزانهی گناهان و راههای مراقبه و محاسبهی...
شهید بلورچی
شهید بلورچی
وصيت نامه شهيد علي بلورچيباسمه تعالي
( ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء و عند ربهم يرزقون )
اشهد ان لااله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمدأ عبده و رسوله و اشهد ان عليا و ابناه المعصومين حجج الله
و ما انسانها چند صباحي به اين دنيا آمده ايم...
شهید بلورچی
شهید بلورچی
دفترچه محاسبات نفس شهید علی بلورچی
دفترچه محاسبات نفس شهید علی بلورچی رتبه 5 کنکور دانشجوی الکترونیک دانشگاه شریف، شاگرد خاص آیت ا… حق شناسجوانی که وقتی شهید شد 21 سال بیشتر سن نداشت. دفترچه محاسبات نفس ما چند گناه این چنینی دارد؟!….
1. نماز صبح را بی حال خواندم و...
محاسبه نفس شهید مهران (علی) بلورچی
کتاب مجموعه یادداشت ها و دست نوشته های شهید مهران (علی) بلورچی به اهتمام علی اکبری توسط انتشارات یا زهرا سلام الله علیها منتشر شده است.
کتاب حاضر دارای چهار فصل است. فصل اول، محاسبه نفس شهید است که در پنج دفترچه یادداشت جیبی و هم در برگه هایی پراکنده نوشته...
زندگی نامه * شهید مهران بلورچی *
نام : مهران
نام خانوادگی : بلورچی
نام پدر : حسین
تاریخ تولد : 1345/02/15
دانشگاه : صنعتی شریف
رشته تحصیلی : مهندسی برق
مدرک تحصیلی : کارشناسی
شهادت در عملیات : کربلای 5
محل شهادت : شلمچه
تاریخ شهادت : 1365/12/12
این شهید بزرگوار در بهار سال 1345 در...
شهید بلورچی
شهید بلورچی
تفأل یک شهید به حافظ
شهید حسن بختو دیوان حافظ را که همیشه همراهش بود برداشت و گفت " یک فالی به حافظ بزنیم ببینیم شب عید چه در می آید." شهید بلورچی گفت " تا قرآن هست، به حافظ تفأل نمی زنند." شهید بختو گفت...
خواب دیدم ،جایی بود که بلورچی را دیدم و با او مصافحه کردم و...
کلام آیت الله جوادی آملی در خصوص شهید تورجی زاده:
به نقل از شهید سید محمد حسین نواب (روحانی وارستهای که در سال 73 در منطقه بوسنی به شهادت رسید(
تعریفش را از برادرم که همرزم او بود زیاد شنیده بودم، یکبار یکی از نوارهایش را گوش دادم؛ حالت عجیبی داشت
از آنچه فکر میکردم زیباتر بود؛ نوایی...
نیمه های شب بود. حدود ساعت سه. با صدایی از خواب پریدم! از جا بلند شدم. با تعجب از اتاقم بیرون آمدم. با چشمانی گرد شده به اطراف نگاه می کردم. به دنبال علت صدا بودم. یک نفر با حالتی محزون گریه می کرد!صدا از داخل اتاق محمد بود. ناله جانسوزی داشت. مرتب گریه می کرد و می گفت: الهی العفو....از صدای او...
بچه ها خیلی دوستش داشتند. همیشه تعدادی از نیروها اطراف محمـــد بودند. چند روز بعد گفتم محمـــد باید معاون گروهان شوی.
قبول نمی کرد، با اسرار یه من گفت : به شرطی که سه شنبه ها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی!
با تعجب گفتم : چطــور؟
با خنده گفت : جان آقای مسجدی نپرس!
قبول کردم و محمد معاون...
صدای او همه را جذب می کرد
پنج سال بیشتر نداشت. رفته بودیم منبر مرحوم کافی. بعد از سخنرانی برنامه مداحی بود. همه سینه می زدند.
برگشتیم خانه. محمد رفت داخل انباری. تکه لوله ای را برداشت. آمد داخل اتاق و نشست روی صندلی . لوله را جلوی دهانش گرفته بود و مداحی می کرد!
خواهر و برادر کوچکش را هم...
شکر نعمت ...
در نوار مصاحبه به عنوان آخرین سئوال از محمد پرسیدند:
اگر پیامی برای مردم دارید بفرمایید.
محمد گفت:
آخرین پیام من این است که
((قدر امام و ولایت فقیه را داشته باشید))
خداوند می گوید: اگر شکر نعمت کردید نعمت را افزون می کنم.
خاطره ای از مزار شهید تورجی زاده در گلزار شهدای گلستان اصفهاناز خدا خواستم مانند کارهای قبلی خودش راه را به من نشان دهد*کار کتاب سلام بر ابراهیم** در ایام فاطمیه به پایان رسید. شهید ابراهیم هادی یکی از ارادتمندان واقعی حضرت صدیقه بود. ارادت قلبی به ایشان داشت. برای همین همیشه آرزو میکرد مانند...
شهید بلورچی
شهید بلورچی
سعی کن با این نیروها رفیق بشی!تو عالم رفاقت خیلی مشکلات حل می شه!
خیلی ها را می شناختم که رفاقت با تورجی مسیر زندگی آنها را عوض کرد.خیلی از آنهایی که الان در گلستان شهدا آرمیده اند.
اواخر سال 65 بود. در ایام عملیات کربلای پنج برادر تورجی به عنوان معاون و سپس فرمانده...