انقلاب کشورهای عربی

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]آژیر خطر اقتصاد مصر[/h]

تداوم ناآرامی‌ها در شهرهای مختلف نفس اقتصاد را به شماره انداخته است

نویسنده: محمد العریان
مترجم: مجید اعزازی
در مواجهه با شرایط سیاسی آشفته و تظاهرات خیابانی مکرر، باید نخبگان سیاسی مصر - خواه در دولت باشند خواه مخالف دولت - را به تمرکز روی معانی اقتصادی آشفتگی‌های کنونی توصیه کرد. این توصیه آنها را به تشخیص هفت دلیل مستحکم رهنمون می‌شود. دلایلی که نشان می‌دهند چرا منفعت جمعی و همچنین منفعت فردی آنها در رویکرد همکاری و مشارکت در حل مسائل مصر نهفته است.
نخست اینکه اگر بی‌نظمی‌های سیاسی و اجتماعی تداوم یابد، اقتصاد مصر به تورم
فلج‌کننده، مشکلات شدید تراز پرداخت‌ها و بحران بودجه‌ای منتهی می‌شود. ریسک مارپیچ نزولی خود تقویت شونده به شدت افزایش خواهد یافت.
اقتصاد مصر اما به جای فروپاشی (به سبک اقتصادهای آسیایی و آمریکای لاتین طی بحران بدهی‌های قدیم) احتمالا باید درباره بازگشت کنترل‌های خفقان آور و بازارهای سیاه ریسک کند. وقتی رشد اقتصادی کندتر با قیمت‌های بیشتر از جمله برای کالاهای اساسی همراه شود، احتمالا کارآیی اقتصاد،سرمایه گذاری و اشتغال دچار آسیب شدیدی می‌شوند.
با فقر و بیکاری اغلب بخش‌های جامعه آسیب خواهند دید. در این صورت، اهداف مشروع انقلاب که در 25 ژانویه 2011 آغاز شد – از جمله رشد اقتصادی، عدالت اجتماعی و کرامت انسان- حتی مغفول‌تر خواهند ماند.
دوم اینکه هیچ راه‌ با دوام اقتصادی و مالی بدونِ تشریک مساعی در هدف‌گیری معضلات سیاسی این کشور ممکن نخواهد بود. مهم نیست که تکنوکرات‌ها چقدر خوش‌نیت و با استعداد هستند، آنها نمی‌توانند اجرای سیاست‌های مناسب را تضمین کنند و نتایج مطلوب را به دست آورند.
سوم اینکه مصری‌ها که با اختلال تاریخی اقتصادی و بی‌ثباتی سیاسی مواجه هستند، به طور روز افزونی نسبت به «ربوده شدن» انقلاب ضجه و زاری می‌کنند و به بی‌اعتمادی نخبگان حاکم کشور دامن می‌زنند. بسیاری از مصری‌ها که با بیرون راندن حسنی مبارک رییس‌جمهور پیشین و سپس بازگرداندن نیروهای نظامی کشور به سربازخانه‌ها قدرتمند شدند، حالا برای پاسخگو نگه داشتن مسوولان‌ به خیابان‌ها بازگشته‌اند.
چهارم اینکه اعتراض‌های خیابانی مکرر که با ضعف نیروی پلیس ترکیب شده، به فعالیت‌های جنایی دامن زده است. اراذل و اوباش فرصت‌طلب ترس و هرج و مرجی را ایجاد کردند که به مراتب بیشتر از قدرت و تعداد آنها است و حس عمومی ضعف کشور را تقویت می‌کند.
پنجم اینکه کمک‌های مالی خارجی نمی‌توانند روز حساب را برای همیشه به تعویق بیندازند. حمایت‌های فوری از سوی برخی دولت‌های دوست تاکنون فرسایش ذخایر ارز خارجی مصر را محدود کرده است.
دولت مصر در مواجهه با تعهدات پرداخت‌های خارجی و با ارز تحت فشار، دوباره وام درخواستی 8/4 میلیارد دلاری از صندوق بین‌المللی پول و تامین مالی از سایر منابع مالی دو جانبه و چند جانبه را دنبال خواهد کرد. اما تامین این بودجه‌ها روز‌به‌روز پیچیده‌تر می‌شود.
ششم اینکه با توجه به زمینه مناسب سیاسی، پتانسیل اقتصادی مصری‌ها را نباید دست کم گرفت. شرایط کنونی عملکرد اقتصادی را دقیقا زیر ظرفیت این کشور نگه داشته است. نکته پایانی اینکه، رهبران سیاسی این کشور می‌توانند از رهبران سایر کشورها یاد بگیرند. مصر اولین کشوری نیست که با به راه انداختن انقلاب به منظور گریز از گذشته‌ای سرکوبگر و رسیدن به آینده‌ای بهتر مبارزه می‌کند. مصر همچنین اولین کشوری نیست که یک گذار سیاسی نامعین را با شرایط اقتصادی و مالی آزاردهنده ترکیب می‌کند. نادیده گرفتن تجربه‌های سایر کشورها فریبنده است به ویژه جنبش مردمی که توسط جوانان هدایت شد، چیزی را به بارآورد که هیچ کس فکرش را نمی‌کرد. (سرنگون کردن یک رییس‌جمهور؛ رییس‌جمهوری که به مدت 30 سال با مشت آهنین حکومت کرد). البته شرایط برخی کشورها با شرایط مصر تفاوت دارد تا حدی که درس و تجربه‌های احتمالی آنها برای مصر گمراه‌کننده خواهد بود.
هیچ کشور منحصر به فردی وجود ندارد که برای مصر سرچشمه هدایت به شمار رود. اما شاید تجربه گروهی متشکل از چهار کشور – آفریقای جنوبی، برزیل، اندونزی و ترکیه – با شرایط مصر مرتبط باشد.
هر یک از این چهار کشور با شگفتی‌های زیادی مواجه شدند. با وجود این، آنها با پاسخ‌دهی مناسب به چالش‌های اقتصادی و سیاسی‌شان، فقر را کاهش دادند، عدالت اجتماعی بیشتری را ایجاد کردند و آزادی‌های مدنی را توسعه بخشیدند.
آفریقای جنوبی تحت رهبری رییس‌جمهور نلسون ماندلا امکان هدایت احساسات عمومی نسبت به نوسازی ملی را هدایت کرد. این در حالی است که هیچ رهبر مصری به تنهایی از روی اعتقاد نمی‌تواند پیام «ببخش اما فراموش نکن» ماندلا را انتقال دهد با وجود این، اگر همه رهبران مصر با هم همکاری کنند، می‌توانند به تغییر تمرکز کشور از گذشته به آینده کمک کنند.
برزیل تحت رهبری رییس‌جمهور لوئیز اینوسیو لولا داسیلوا ثابت کرد که اصلاحات اساسی تا چه حدی می‌تواند در محیطی آشفته که به واسطه یک گذار عمده سیاسی داخلی ایجاد می‌شود، عملیاتی شوند. در سال‌های 2004 تا 2008 ، برزیل که همواره به عنوان کشور آینده شناخته می‌شود – همان‌طور که «همیشه بوده و همیشه خواهد بود»- رکورد 5/5 درصدی رشد تولید ناخالص داخلی سالانه را ثبت کرد. این کشور، نسبت شهروندان فقیر خود را از حدود 40 درصد تا زیر 25 درصد کاهش داد.
در پایان، هم اندونزی (پس از بحران مالی آسیا در سال 1997) و هم ترکیه (پس از بحران سال 2001 خود) نمونه‌هایی جدید از کشورهایی با اکثریت مسلمان هستند که به طور قطع، بر ناگواری‌های اقتصاد همزمان با پرداختن به گذارهای سیاسی عمده داخلی غلبه کردند.
هر‌چه قدر نا‌آرامی‌های کنونی مصر طولانی‌تر شود، نخبگان سیاسی این کشور بیشتر این نبرد را به نفع قلب‌ها و فکرها از دست می‌دهند. قلب‌ها و فکرهای مردمی که خواسته‌های اساسی‌شان در چهار نیاز بنیادی خلاصه می‌شود: نان، عزت، عدالت اجتماعی و دموکراسی. مصر اما با رهبری روشنفکرانه و همکاری ساختاری، می‌تواند بر مشکلات کنونی خود
فائق آید.
در گذشته، شکاف در حال رشد بین آنچه نخبگان حاکم کشور می‌گفتند و خواسته‌های مشروع مردم با سرکوب زیاد مواجه می‌شدند. مصر جدید اجازه انجام چنین کاری را نمی‌دهد. قدرت گرفتن شهروندان عادی مصر به طور بنیادین امور را تغییر داده است. نخبگان سیاسی مصر زمان نامحدودی در اختیار ندارند و روندهای اقتصادی جاری نیز به کنش فوری
نیازمندند.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
خزان اقتصاد در بهار عربي

خزان اقتصاد در بهار عربي

«دنياي اقتصاد» بررسي مي‌كند
[h=1]خزان اقتصاد در بهار عربي[/h]


با ادامه دار شدن اعتراض‌های خیابانی در برخی کشورهای عربی از جمله مصر، گویی ساحت سیاسی زندگی بر سایر ساحت‌های آن از جمله ساحت اقتصادی غلبه یافته و اقتصاد اولویت برتر را در برنامه‌های دولت‌ در کشورهای یاد شده از دست داده است.
خزان اقتصاد در بهار عربی
مجید اعزازی
در تونس و مصر بیکاری نزدیک به دو برابر شده و سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی در سراسر جهان عرب ازمیان رفته است. درآمدهای صنعت توریسم درحال کاهش است و چالش‌های مالی همچنان قابل توجه هستند. این در حالی است که تداوم اعتراض‌های خیابانی که در قاموس اقتصاد نماد «بی ثباتی» تعبیر می‌شوند، به سرمایه‌گذاران خارجی (اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها) پالس منفی مخابره می‌کند. سرمایه‌گذارانی که خود در این سال‌ها در بحران مالی گرفتار آمده‌اند و حتی اگر چشم‌انداز مثبتی هم در کشورهای عربی وجود داشته باشد که فعلا وجود ندارد، سرمایه‌ای برای آوردن به خاورمیانه ندارند. در میان کشورهایی که طی دو سال گذشته در آنها انقلاب رخ داده است،مصر شرایط ویژه‌ای دارد، چرا که افزون بر تجربه یک انقلاب، در این روزها شاهد یک کودتا هم بوده است. بی‌گمان، اگر بی‌نظمی‌های سیاسی و اجتماعی تداوم یابد، اقتصاد مصر به تورم فلج‌کننده، مشکلات شدید تراز پرداخت‌ها و بحران بودجه‌‌ای منتهی می‌‌شود. با وجود این، پتانسیل اقتصادی مصری‌ها را نباید
دست کم گرفت و باید به انتظار روزی نشست که ظرفیت اقتصادی این کشور دوباره شکوفا شود.
در همین حال، برخی ناظران بیرونی بر این باورند که این کشورها به یک برنامه نیاز دارند. اما این برنامه باید طرحی باشد برای رشد اقتصادی جامع به رهبری بخش خصوصی که توسط سایر کشورهای جهان عرب و اتحادیه اروپا مورد حمایت قرار گیرد. مهم‌تر آنکه این طرح باید متعلق به خود کشورها باشد و بر پایه روشی باشد که در آن نقش حیاتی دولت توان‌بخش و بخش مالی ترغیب‌ کننده، لحاظ شود.
پرونده حاضر، تلاش دارد تا سویه‌های اقتصادی بهار عربی را بررسی کند. مطالب این پرونده ترجمه برخی از مقالات «پراجکت سندیکیت» است.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
بررسی واقعیت انقلاب‌های عربی

بررسی واقعیت انقلاب‌های عربی

[h=1]بررسی واقعیت انقلاب‌های عربی[/h]

نویسنده:
یوشکا فیشر، وزیر خارجه سابق آلمان
مترجم: مجید اعزازی
دو سال پس از آغاز خیزش‌های مردمی تکان‌دهنده در خاورمیانه، افراد معدودی از «بهار عربی» سخن به میان می‌آورند. با توجه به جنگ خونین شهری در سوریه، افزایش قدرت نیروهای اسلامگرا از طریق انتخابات آزاد، بحران‌های در حال گسترش سیاسی و اقتصادی مصر و تونس، افزایش بی‌ثباتی در عراق، عدم اطمینان از آینده اردن و لبنان و تنش‌ها در خصوص برنامه هسته‌ای ایران، امیدواری متقن نسبت به خاورمیانه جدید را نابود کرده است.
(مترجم: طی یک دهه گذشته مقامات غربی همواره کشورمان را به پیگیری برنامه هسته‌ای نظامی متهم کرده اند، این در حالی است که تاکنون آژانس انرژی اتمی در گزارش‌های فصلی خود بر صلح آمیز بودن فعالیت‌های اتمی کشورمان صحه گذاشته است).
با افزودن مناطق پیرامونی غربی و شرقی– افغانستان و آفریقای شمالی شامل کشورهای ساحل مدیترانه و سودان جنوبی- به این سیاهه، تصویری که به دست می‌آید حتی ترسناک تر خواهد بود. در واقع، لیبی به طور روز‌افزونی بی‌ثبات تر می‌شود، القاعده به طور فعالی در کشورهای ساحل جنوبی مدیترانه مشغول است و هیچ کس نمی‌تواند پیش‌بینی کند که پس از خروج نیروهای ایالات متحده آمریکا و نیروهای ائتلاف ناتو در سال 2014 از افغانستان چه اتفاقی در این کشور خواهد افتاد.
همه ما مکررا به انجام یک اشتباه مشابه گرایش داریم: در آغاز هر انقلابی تصور می‌کنیم که آزادی و عدالت بر دیکتاتوری و ستم غلبه یافته است. اما تاریخ به ما نشان داده است که آنچه پس از هر انقلابی به وقوع می‌پیوندد، معمولا چیز خوبی نیست.
یک انقلاب نه تنها یک رژیم سرکوبگر را سرنگون نمی‌کند، بلکه نظم قدیمی را هم تخریب می‌کند و زمینه را برای اغتشاش آماده کرده و جنگ برای کسب قدرت به منظور ایجاد نظمی جدید را کلید می‌زند. فرآیندی که همزمان بر سیاست داخلی و خارجی اثر می‌گذارد. معمولا دوره‌های خطرناک در پی انقلاب‌ها می‌آیند.
استثناهای این الگو اما نادر هستند: آفریقای جنوبی به دلیل وجود نبوغ یکی از برجسته‌ترین رهبران سیاسی این کشور یعنی نلسون ماندلا، یکی از این استثناهای این الگو به شمار می‌رود. از زيمبابوه به عنوان نمونه مشاهده شده دیگر می‌توان نام برد.
اروپای مرکزی و شرقی پس از 1989 اگر‌چه یک نمونه بسیار جالب برای تحلیل انقلاب‌های عربی است، در عین حال، نمونه مناسبی برای انجام این کار نیست، چرا‌که نظم خارجی و داخلی این منطقه از تغییر در شرایط خارجی ناشی از فروپاشی قدرت شوروی حاصل آمد.
اما تقریبا همه این کشورهای اروپایی از نظر داخلی ایده بسیار روشنی برای آنچه که می‌خواستند، داشتند: دموکراسی، آزادی، اقتصاد بازار و رهایی از سلطه امپراتوری روسیه. آنها غرب و دسترسی‌شان به «ناتو» و اتحادیه اروپا را می‌خواستند که منطقی بود.
هیچ یک از این خواسته‌ها در بحران منطقه خاورمیانه کاربردی ندارند. هیچ قدرتی در هیچ کجا، در این منطقه یا خارج از آن، نمی‌خواهد و نمی‌تواند نسخه‌ای از نظم منطقه‌ای جدید را یا حتی نسخه‌ای از بخش‌های مختلف آن را اجرا کند.
افزون بر فقر، عقب افتادگی، سرکوب، رشد سریع جمعیت، خصومت‌های قومی و مذهبی و مردمان بی‌دولت (مانند فلسطینی‌ها)، این منطقه مرزهای ناپایداری دارد. بسیاری از مرزهای این منطقه توسط قدرت‌های استعماری مانند بریتانیای کبیر، فرانسه پس از جنگ اول جهانی کشیده شده‌اند و از مشروعیت اندکی برخوردارند.
گویا این موارد کافی نیستند، چرا‌که برخی کشورها – از جمله ایران، عربستان سعودی و حتی کشور کوچک اما ثروتمند قطر – در فکر تبدیل شدن به قدرت منطقه‌ای هستند. همه موارد، شرایط تنش‌آمیز کنونی را بدتر می‌کنند. همه این تناقض‌ها هم اینک در سوریه در حال گسترش است، کشوری که مردمانش از یک فاجعه انسانی رنج می‌برند این در حالی است که جهان به منظور جلوگیری از این فاجعه تمایلی برای مداخله [نظامی] ندارد. (در صورتی که استفاده از سلاح‌های شیمیایی گسترش یابد، مداخله [نظامی] غیر‌قابل اجتناب خواهد بود).
اگر چه مداخله، موقتی و به لحاظ تکنیکی محدود خواهد بود؛ اما، همه از این کار اجتناب می‌کنند، چرا که مخاطراتش بسیار زیاد است. این مداخله نه فقط به معنی پایان بخشیدن به یک جنگ مخرب شهری و فاجعه انسانی است، بلکه کمک به استقرار نظمی جدید برای همه خاورمیانه است.
هر گونه مداخله نظامی نه تنها به مواجهه با نیروی نظامی سوریه (که از سوی روسیه و چین حمایت می‌شوند)، بلکه به مواجهه با ایران شیعه و هواداران لبنانی‌اش، حزب‌الله منتهی خواهد شد.افزون بر این، هیچ کسی نمی‌تواند تضمین بدهد که این مداخله به سرعت منجر به جنگ با اسرائیل نشود. خطرهای کنش و انفعال بسیار بالا هستند.
محتمل‌ترین نتیجه در سوریه این است که فاجعه انسانی در این کشور تا زمان فروپاشی حکومت بشار اسد ادامه یابد.پس از آن نیز به احتمال زیاد این کشور با مرزهای مذهبی و قومی به چند بخش تقسیم می‌شود. تجزیه سوریه می‌تواند خاورمیانه را بیشتر بالکانیزه (به قطعات کوچک‌تری تقسیم) کند و به طور بالقوه به خشونت‌های جدید دامن بزند.
دولت‌های خط مقدم مانند لبنان، عراق و اردن شرایط را به گونه‌ای مدیریت خواهند کرد که از مساله تجزیه سوریه جدا نباشند. چه اتفاقی برای کردهای سوریه، فلسطینی‌ها یا مسیحی‌ها و اقلیت‌های مسلمان این کشور خواهد افتاد؟ و بر سر علوی‌ها (ستون فقرات حکومت اسد) چه خواهد آمد؟
سوالات بی‌پاسخ زیادند. البته در مواجهه با این بدبختی، نباید امیدمان را در دستیابی به توافق‌های ناشی از بکارگیری دیپلماسی از دست بدهیم؛ اما اگر واقع‌بینانه نگاه کنیم، می‌بینیم که این فرصت‌ها نیز هر روز کوچک‌تر و کوچک‌تر می‌شوند.
تمام خاورمیانه در جنبش است و برای برقراری نظمی جدید و با ثبات به زمان زیادی نیاز هست. تا آن زمان، این منطقه نه تنها در داخل بلکه حتی برای همسایگانش از جمله اروپا و جهان همچنان خطرناک خواهد بود.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
اهرم بیداری اعراب

اهرم بیداری اعراب

انقلابیون عرب از تجربه اصلاحات اقتصادی اروپای مرکزی و ترکیه استفاده خواهند کرد؟
[h=1]اهرم بیداری اعراب[/h]


نویسنده: اریک برگلوف، اقتصاددان ارشد بانک نوسازی و توسعه اروپا
مترجم: شادی آذری
اوضاع اقتصادی کشورهایی که در آنها بهار عربی روی داده به سرعت رو به وخامت است. مصر با کمبود نقدینگی مواجه است. تا پیش از وام‌هایی که اخیرا برای نجات مصر پرداخت شد، ذخایر ارزی این کشور کمتر از سه ماه واردات این کشور را پوشش می‌داد. در چنین شرایطی مصری‌ها به احتکار سوخت و مواد غذایی روی آورده‌اند چون پیش‌بینی می‌کنند که با کمبود آنها مواجه خواهند شد.
قطعی برق که این روزها مردم مصر بیش از گذشته و با مدت‌های طولانی‌تر با آن مواجهند، این خبر را برای آنها دارد که اوضاع بدتری در پیش است، آن هم در اقتصادی که پیش از این هم با نرخ بالای بیکاری، اخراج‌های گسترده و فقر شدید دست و پنجه نرم می‌کرد.
ثبات اقتصادکلان در کوتاه مدت اولویت نخست مصر و سایر کشورهایی است که بیداری عربی در آنها شکل گرفته است. در میان مدت اما امکان تداوم چنین وضعیتی نه تنها در این کشورها، بلکه در سایر کشورهای آفریقای شمالی و خاورمیانه باید مورد بررسی قرار گیرد.
با وجود این همه مساله مورد بحث، مجید جعفر، از مرکز کرسنت پترولیوم واقع در امارات متحده عربی، در جلسه‌ای با موضوع خاورمیانه و آفریقای شمالی که اخیرا در چارچوب اجلاس جهانی اقتصاد تشکیل شد، به درستی نسبت به مسائل بحر میت ابراز نگرانی کرده است. پیشنهاد او با عنوان طرح استواری عرب که برگرفته از طرح مارشال پس از سال 1945 در اروپای غربی است، قابل ستایش است. اشاره‌ای که این طرح به ضرورت یک اقدام هماهنگ در ابعاد وسیع نموده، امیدوارکننده است. اما آیا طرح مارشال الگویی مناسب است؟
طرح مارشال یک استراتژی اقتصاد کلان بود که انتقال حجم زیادی از سرمایه توسط موسسات کاملا توسعه‌یافته برای کمک به بازسازی ظرفیت‌های از دست رفته در جنگ و زیرساخت‌های اقتصادها را شامل می‌شد. اما چیزی که منطقه عرب‌نشین به آن نیاز دارد، سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی خرد، پروژه محور و دارای مدیریت قوی است، آن هم به شرط ایجاد اصلاحات عمیق در فضای کسب و کاری که یکی از بدترین فضاهای کسب‌و‌کار در سرتاسر جهان محسوب می‌شود.
در گزارش مشترکی که مجمع جهانی اقتصاد و بانک نوسازی و توسعه اروپا با موضوع رقابت‌پذیری کشورهای عرب ارائه کردند، این دو نهاد درخواست کردند که اصلاحات فوری در موسسات کشورهای عربی انجام گیرد تا از رشد بخش خصوصی حمایت شود. در این منطقه خطوط قرمز، سیاست‌های غیرضروری در زمینه رقابت و قوانین دولتی موجب تضعیف کارآفرینی می‌شوند. سرمایه‌گذاری‌های عظیمی هم در بخش آموزش مورد نیاز است تا بی‌سوادی را ریشه‌کن کند، سطح کلی مهارت‌ها را ارتقا دهد و مهارت‌ها را بیش از پیش با نیاز بازار هماهنگ سازد.
شاید عجیب به نظر برسد که در کشورهایی که شاهد بیداری عربی هستند، باور عمومی بر این است که محور اشتغالزایی و رشد اقتصادی، بخش خصوصی است. وقتی که بانک نوسازی و توسعه اروپا با همراهی یک سازمان انگلیسی به نام فوروارد تینکینگ کارگاهی را پشت درهای بسته برای 27 نماینده احزاب سیاسی منطقه برگزار کردند، این موضوع بیش از پیش خود را نشان داد. دو روز بحث فشرده در این کارگاه ضمن آنکه تفاوت دیدگاه‌های نمایندگان را نمایان ساخت، بسیاری از مشترکات آنها را هم فاش کرد.
معلوم شد که توسعه بخش خصوصی برای افراد مختلف معانی متفاوتی دارد. اغلب احزاب معتقد به تفکر بازار آزاد بودند، اما اخوان‌المسلمین مصر و احزاب هم‌مسلک آن در لیبی و تونس به شدت نسبت به چنین تفکری بدبین هستند و آن را ناشایست و نهایتا منجر به فساد تلقی می‌کنند. علاوه بر این بانک‌های موجود نتوانسته‌اند در خدمت‌رسانی به کسب و کارهای کوچک و زمین‌های کشاورزی این احزاب موثر عمل کنند. دستیابی به اهداف بلندپروازانه برای رشد اقتصادی خوب و اشتغالزایی سریع بدون یک دولت توان‌بخش و بدون استفاده از نظام بانکی بسیار دشوار خواهد بود.
بی‌شک مسوولیت اصلی برای ساختن نظام‌های سیاسی این کشورها و اصلاح اقتصادهایشان بر عهده شهروندان است. مداخلات خارجی در ذهن عموم زخم‌های زیادی بر جای گذاشته است. اما این منطقه می‌تواند به گذار موفق اروپای مرکزی و اهرم‌های قدرتمند اصلاحات که پیوستن این کشورها به اتحادیه اروپا ایجاد کرد، توجه کند. کشورهایی چون مجارستان و لهستان وقتی تجربه توسعه خود را به اشتراک می‌گذارند، دیگر به پنهان‌کاری متهم نمی‌شوند. درس‌های زیادی را هم می‌توان از ترکیه آموخت که برای رسیدن به یک بخش خصوصی پرتحرک و خلاق، اقدام به برنامه‌ریزی کرد.
خبر خوب اینکه اقتصادهای کشورهای بیداری عربی از مشکلات عمیقی که کشورهای اروپایی پس از کمونیسم با آن دست و پنجه نرم می‌کردند، رنج نمی‌برند. بسیاری از اصلاحات اولیه تاکنون اعمال شده‌اند و نظام‌های بانکی کارآزموده‌ای در آنها فعالند. در اروپای پس از کمونیسم اما بايد بانک‌ها از ویرانه‌های به جا مانده از سوسیالیسم ساخته می‌شدند.
در نتیجه، گر‌چه بی‌ثباتی سیاسی خسارات خود را بر رشد اقتصادی بر جای می‌گذارد، اما کشورهای شاهد بیداری عربی نباید به مانند اروپای پس از کمونیسم در دهه 1990با رکودی که مخصوص دوران گذار است مواجه شوند. از سوی دیگر محتمل به نظر نمی‌رسد که آنها بتوانند رشد اقتصادی قدرتمندی را که اغلب کشورهای اروپایی در حال گذار شاهد بودند، تجربه کنند.
به درستی اشاره شده است که کشورهای شاهد بیداری عربی به یک برنامه نیاز دارند. اما این برنامه باید طرحی باشد برای رشد اقتصادی جامع به رهبری بخش خصوصی که توسط سایر کشورهای جهان عرب و اتحادیه اروپا مورد حمایت قرار گیرد. مهم‌تر آنکه این طرح باید متعلق به خود کشورها باشد و بر پایه روشی باشد که در آن نقش حیاتی یک دولت توان‌بخش و یک بخش مالی ترغیب‌کننده، لحاظ شود.
این گذار اجتماعی- سیاسی، که با به رسمیت شناختن نیاز به تغییر توسط مردم تقویت شده است، فرصتی تاریخی است برای ایجاد اصلاحاتی که می‌تواند منجر به رشد اقتصادی شود.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
طرح مارشال برای خاورمیانه

طرح مارشال برای خاورمیانه

[h=1]طرح مارشال برای خاورمیانه[/h]


مترجم: رفیعه هراتی
موجی از انقلاب‌ها که دو سال پیش جهان عرب را درنوردید از درخواست برای آزادی، نان و عدالت اجتماعی نشأت گرفته بود. گرچه این انقلاب‌ها دیکتاتورها را سرنگون و جوامع را دگرگون کردند، اما اهداف اصلی انقلاب دست نیافتنی باقی ماندند. درحقیقت، چالش‌های اقتصادی که کشورهای عربی با آن رو به رو هستند، افزایش یافته و به شدت بر چشم‌انداز سیاسی این کشورها سایه افکنده‌اند.
در تونس و مصر بیکاری نزدیک به دو برابر شده و سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی در سراسر جهان عرب ازمیان رفته است. درآمدهای صنعت توریسم درحال کاهش است و چالش‌های مالی همچنان قابل توجه هستند. با وجود این، در سیاست‌گذاری‌ها اولویت اقتصاد در نظر گرفته نشده است.
برای مثال، کسری بودجه مصر در سال جاری از 11 درصد تولید ناخالص داخلی فراتر خواهد رفت. اما رهبران این کشور شرایط مورد نیاز برای دریافت وام از صندوق بین‌المللی پول را اجرا نمی‌کنند. کاهش یارانه سوخت توسط دولت در سال گذشته با اصلاحات دیگر همراه نشد و اندکی پس از آنکه محمد مرسی، رییس‌جمهور به تازگی سرنگون شده مصر، افزایش مالیات‌ها را اعلام کرد، اعمال این افزایش به تاخیر افتاد.
تقریبا همه بازیگران سیاسی مصر، مانند دیگر کشورهای عربی درحال گذار، نیاز به اصلاحات اقتصادی را درک کرده‌اند. اما ظاهرا نه شهروندان و نه سیاست‌گذاران نمی‌خواهند هزینه‌های سیاسی و اجتماعی آن را تحمل کنند. در فضای سیاسی نامطمئن و بحث‌برانگیزی که در آن هر روز بحران تازه‌ای سربرمی‌آورد، تاخیر مکرر اصلاحات اقتصادی تعجب‌آور نیست.
سیاستمداران می‌دانند که تثبیت اقتصاد کلان و همبستگی اجتماعی در کوتاه مدت ناممکن است. در کشوری همچون مصر که 40 درصد از درآمد سرانه به غذا تخصیص می‌یابد، کاهش یارانه غذا و انرژی برای کاستن از فشار مالی مورد استقبال قرار نمی‌گیرد. بنابراین سیاست به تقویت بودجه عمومی محدود می‌شود. همزمان، این خطر وجود دارد که نسخه‌های محدود صندوق بین‌المللی پول بی‌ثباتی سیاسی را تشدید کند، زیرا شهروندان دیگر از آمدن به خیابان‌ها برای بیان نارضايتی‌شان ترسی ندارند.
بن‌بست فعلی در اصلاحات اقتصادی از مساله مهم‌تری حکایت دارد: اصلاح سیستم مالیاتی و یارانه‌ای بدون تعریف دوباره ضوابط اجتماعی امکان‌پذیر نيست. ضوابطی که برای مدت‌ها توزیع رفاه را با رضایت سیاسی معاوضه کرده است. اما در شرایطی که فقدان اطمینان اقتصادی و بیکاری بالا وجود دارد، چنین اقدامی برای هر سیاستمدار یا هر کشوری بسیار مخاطره‌آمیز است.
برای ایجاد فضای سیاسی مورد نیاز اصلاحات اقتصادی، رهبران کشورهای عربی باید معاهده رشد منطقه‌‌ای ‌(نوعی طرح مارشال‌) را امضا کنند. این کار سرمایه‌گذاری با هدف احیای فعالیت‌های اقتصادی را تسهیل می‌کند. درنتیجه زمانی که اقتصاد درحال رشد است، اصلاح برنامه یارانه‌‌ها آسان‌تر می‌شود.
علاوه براین، ایجاد بازارهای رقابتی برای اطمینان از رشد پایدار تولید ناخالص داخلی، ضروری است. برای رسیدن به این هدف، موانع تجاری منطقه‌ای که در جهان عرب حتی گسترده‌تر از آفریقای سیاه است، باید برطرف شوند. کشورهای عربی با توافق در مورد معاهده رشد، مجبورند برای کاستن از محدودیت‌های مبادلات اقتصادی فرا مرزی، سیستم یارانه‌ای خود را اصلاح کنند.
جهان عرب ابعاد منطقه‌ای این موفقیت را نادیده گرفته است. اما پیوند ضعیف منطقه‌ای پتانسیل رشد شرکت‌های کوچک را کاهش می‌دهد و آنها را به پشتیبانی دولت متکی می‌کند. گرچه رهبران عرب اغلب ترکیه را الگوی خود می‌دانند، اما به ندرت این مساله را می‌پذیرند که گذار این کشور از«مرد بیمار اروپا» به یکی از بازارهای نوظهور دارای رشد سریع جهان، بدون پیگیری همکاری‌های منطقه‌ای ممکن نبوده است.
این نوع همکاری به ویژه برای مصر و تونس، که در تلاشند نرخ بیکاری را کاهش دهند، بسیار مهم است. گرچه شرایط تونس مساعدتر به نظر می‌رسد، اما کمبود فلج‌کننده سرمایه‌گذاری، اصلاحات را از مسیر خود خارج خواهد کرد. در شرایطی که اروپا دچار بحران شده است، جریان سرمایه از سوی همسایگان عرب ثروتمند تونس راهگشای این کشور است.
علاوه براین، کشورهای عربی باید هزینه‌های توسعه را افزایش دهند. با توجه به اینکه بانک‌های توسعه موجود در این منطقه نتوانسته‌اند به عنوان وسیله‌ای برای هماهنگی و اجرای تعهد عمل کنند، یک موسسه جدید مانند بانک نوسازی و توسعه اروپا، برای مدیریت کمک‌های منطقه‌ای و تامین هزینه‌های اقتصادی‌ گذار، باید تاسیس شود. ابزارهای جدید سرمایه‌گذاری، همچون صندوق‌های ثروت و نظام مالی اسلامی می‌توانند در تامین سرمایه شرکت‌های نیازمند اعتبارات مشارکت کنند.
همزمان، کشورهای عربی باید از کمک‌های فعلی به طور موثر استفاده کنند. مدت‌ها است که دولت‌های عربی برای حل مشکلات، پول خود را هدر می‌دهند. کشورهای ثروتمند حوزه خلیج فارس به بخش خدمات همسایگان‌شان کمک مالی می‌کنند. طی دو سال گذشته، عربستان سعودی بیش از 3 میلیارد دلار به یمن کمک کرده است. قطر از سال 2011 تاکنون 5 میلیارد دلار به مصر پول داده و متعهد شده است 3 میلیارد دلار دیگر نیز به این کشور کمک کند. امارات متحده عربی نیز به تازگی کمک 5/2 میلیارد دلاری به بحرین اختصاص داده است. اما این کمک‌های غیرمشروط تنها اصلاحات را به تاخیر می‌اندازد، زیرا محدودیت بودجه را کاهش می‌دهد که این مساله به نوبه خود از فشار بر سیاست‌گذاران می‌کاهد و مخاطرات اخلاقی ایجاد می‌کند.
بهار عربی گسل‌هایی را که در کشورهای عربی و کل منطقه وجود دارد، نمایان کرده است. بهار عربی خواستار تعریف دوباره رابطه بین شهروندان و دولت‌ها و همچنین رابطه بین کشورهای عربی است. علاوه بر همه اینها، دیگر نباید کشورهای عربی را به اعطاکننده و دریافت‌کننده یا غنی از منابع و فقیر در منابع تقسیم کرد. به نفع کل منطقه است که در احیای اقتصادی همسایگان‌شان مشارکت و گذار سیاسی آنها را تسهیل کنند.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
کمک جهانی به تحولات خاورمیانه؛ چگونه؟

کمک جهانی به تحولات خاورمیانه؛ چگونه؟

  • کمک جهانی به تحولات خاورمیانه؛ چگونه؟
ملت‌های انقلابی منطقه علاوه بر حمایت مالی به حمایت سیاسی نیز نیاز دارند
[h=1]کمک جهانی به تحولات خاورمیانه؛ چگونه؟[/h]


مترجم: مریم رضایی
این روزها نمایندگان صندوق بین‌المللی پول، در حال رفت و آمد به خاورمیانه هستند، بدون اینکه به توافق خاصی برسند. در این میان، جهت‌گرایی کشورهایی مانند تونس، مصر، لیبی و یمن در راستای خطوط سیاسی، اجتماعی و فرقه‌ای بیشتر شده است و این موضوع آینده دموکراسی‌سازی را در این کشورها به شدت تهدید می‌کند. با توجه به شرایط نامناسب کشورهایی مانند عراق، جامعه جهانی نمی‌تواند بیش از این خارج از معرکه بماند.
دنیا به شکلی اضطراری باید مکانیزمی سیاسی ایجاد کند تا به این کشورها در بیرون آمدن از باتلاقی که گرفتار آن شده‌اند، کمک کند. شورش‌های مردمی در راه آزادی، عدالت و شأن ملی، بدون حمایت کافی به آشوب، ناامنی و سقوط اقتصادی منجر می‌شود.
برخلاف حمایت جامعه اروپا از اروپای شرقی بعد از فروپاشی دیوار برلین، دنیای عرب با تراژدی فقدان یک طرح اولیه مفید برای ایجاد اصلاحات سازمانی و منابع لازم برای اجرای این اصلاحات مواجه است. برنامه «مشارکت دوویل» که در نشست سران گروه 8 در سال 2011 شروع شد، اقدامی ناپخته بود که مدت‌ها در این نشست‌ها مطرح می‌شد، اما نیازهای مالی منطقه فراتر از آن است که توافق دوویل بتواند آن را برآورده کند. مهم‌تر آنکه، این کشورها علاوه بر حمایت مالی به حمایت سیاسی هم نیاز دارند. از طرف دیگر، اصلاحات اقتصادی در مرحله بعدی قرار می‌گیرند.
تحولات فعلی کشورهای عربی، ‌ مثل شرایط بعد از هر انقلابی، فرآیند بسیار پیچیده‌ای را طی می‌کند. خلأ یک قدرت منسجم، همه نیروهای سیاسی را جذب می‌کند و به آنها انگیزه می‌دهد به هر قیمتی بر گروه‌های دیگر سلطه بیابند. در نتیجه، حداقل توافق عمومی مورد نیاز برای اعمال قوانینی که تحولات سیاسی این کشورها را نظم دهد، به وجود نیامده است.
در مصر، اخوان‌المسلمین سیاست‌هایی را اتخاذ کرده که فراگیر نیست و این سیاست‌ها به طور مثال در نحوه نهایی شدن قانون اساسی جدید، منعکس شده‌اند. خیابان‌های مصر بیش از پیش با وجود خشونت علیه زنان، اقلیت‌ها و سیاستمداران شورشی در التهاب است و از طرف دیگر اقتصاد این کشور هم در آستانه فروپاشی قرار گرفته است.
تونس هم از این قطبی‌سازی عمیق در امان نمانده است. النهاده، حزب حاکم اسلامگرای این کشور، ممکن است زمانی میانه‌رو بوده باشد، اما به تدریج تسلیم خواسته جبهه تندرو شده و فضا را برای فعالیت مخالفان سیاسی بسیار محدود کرده است و درست مثل مصر، طولانی شدن تحولات زیر بار افزایش خشونت‌های سیاسی و مشکلات اجتماعی- اقتصادی، ریسک سقوط را به همراه دارد.
این شرایط آزار‌دهنده در یمن و لیبی هم وجود دارد. با اینکه وجود مشکلات کوتاه مدت بعد از سقوط رژیم‌های مستبد امری غیرطبیعی نیست، ‌ اما طولانی شدن ایجاد تحولات می‌تواند بسیار پرهزینه باشد و احیای این جوامع‌ ممکن است چندین دهه زمان نیاز داشته باشد. تنگناهای سیاسی نه تنها اقتصاد کشورها را به دلیل کاهش میزان تجارت و سرمایه‌گذاری تحت فشار می‌گذارد، بلکه از شکل‌گیری دولت‌هایی که می‌توانند اصلاحات مورد نیاز اقتصادی و سازمانی را اجرا کنند، ‌ جلوگیری می‌کند و بنابراین این کشورها را همچنان به سوی سقوط پیش می‌برد.
اکنون زمان مناسبی برای شروع مسیر اصلاحات اقتصادی نیست. اصلاحات اقتصادی اگرچه ضروری هستند، اما در شرایط فعلی بسیار جنجال‌ برانگیزند و باعث می‌شوند گروه‌های برنده و بازنده ایجاد شود. بنابراین فشارهای اجتماعی و سیاسی ایجاد می‌شود که در فقدان مکانیزم‌های پایدار برای هدایت و تطبیق منافع و تقاضاهای مختلف، مدیریت آنها غیرممکن است. برای جامعه جهانی – از جمله موسسات مالی بین‌المللی، اتحادیه اروپا، ایالات متحده، شورای همکاری کشورهای خلیج فارس و کشورهای بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) – دیگر زمانی باقی نمانده تا منابعی ایجاد کنند که به این کشورها برای رفع نیازهای اضطراری مردم‌شان، فرصت مالی کافی بدهد. اگر 250 میلیارد یورو برای نجات یونان تامین شود، مبلغ 100 میلیارد یورو دیگر برای تضمین تحولات دموکراتیک موفق در این کشورها که سطح بدهی خارجی بسیار کمی دارند، برای جامعه جهانی مبلغ زیادی نخواهد بود.
اما در ضمن اینکه این کمک مالی باید سخاوتمندانه باشد، وجود نظم هم ضروری است. به طور خاص، سیاست‌های پوپولیستی که حزب‌های حاکم را توسعه می‌دهند، نباید اجرایی شوند و جامعه جهانی باید واقعیت را اعلام کند؛ به طوری که گروه‌های سیاسی رقیب تصویری منطقی از واقعیت را به نمایش بگذارند.
مهم‌ترین وظیفه ایجاد نوع جدیدی از مشروطیت سیاسی است. بازیگران سیاسی باید در مورد قوانینی که نحوه رقابت آنها را بر سر قدرت سازماندهی می‌کند، توافق کنند. جامعه جهانی هم بدون جانبداری، باید تشویق به میانه‌روی کند و به سیاست‌گذاران، جوامع مدنی و سیاستمداران کمک کند که به توافق جمعی برسند.
بسته نجات مالی باید به فرآیند گذار سیاسی زمان‌بندی شده مرتبط باشد و قوانین تصویب شده گسترده‌ای را در بر بگیرد؛ از جمله قانون اساسی، قانون انتخاباتی، قانون تامین مالی انتخابات و تقویم انتخاباتی. برای جلوگیری از امتیازدهی ناعادلانه به احزاب سیاسی، ایجاد یک صندوق تامین مالی سیاسی باید بخشی از توافق‌نامه جدید باشد.
بسته مالی مشروط به توافق‌های سیاسی ممکن است مبهم به نظر برسد. اما نمونه‌های زیادی در این زمینه وجود دارد که به عنوان مثال می‌توان به بسته‌های مورد توافق بعد از درگیری‌های سودان، لیبریا و سیرالئون اشاره کرد. اگر حمایت از تحول این کشورها همین حالا صورت گیرد، اصلاحات اقتصادی قاطعانه که دولت‌های منتخب را در سال‌های آینده به خود مشغول می‌کند، با شانس موفقیت بیشتری مواجهند. بدون شک برنامه اصلاحات بر اساس نیاز به رقابتی‌تر کردن بازارها، دموکراسی‌سازی اعتبار، معرفی سیاست مالیاتی پیشرفته‌تر، توسعه کیفیت و وسعت خدمات عمومی و مبارزه با فساد گسترده، ‌ تعریف خواهد شد.
حمایت از ارزش‌های جهانی به نفع جامعه جهانی، به ویژه غرب خواهد بود؛ ارزش‌هایی که میلیون‌ها نفر از مردم اروپا هم از آن استقبال کرده‌اند. غرب سال‌های سال از حاکمان مستبد عربی حمایت کرده است. اکنون بالاخره این فرصت برای آن به وجود آمده تا با حمایت محسوس و سخاوتمندانه از تحولات سیاسی، ارزش‌ها و منافع خود را در یک راستا قرار دهد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
انقلاب کشورهای عربی

[h=1]دولت رو به افول[/h]


نویسنده: نواف عبید
مترجم: ملالی حبیبی
بهار عربي موجی از امید در میان افرادی که برای دموکراتیک کردن رژیم‌های دنیای عرب و حمایت از دموکراسی می‌جنگیدند به پا کرد. اکنون و در پی تغییرات در تونس، مصر، لیبی و یمن و جنگ داخلی خشونت‌بار که در سوریه در گرفته است و با وخیم‌تر شدن اوضاع بحرین، سودان، اردن و عراق، از ایجاد تغییرات اساسی (وامید به بهبودی) در ماهیت و آینده دنیای عرب بیشتر صحبت به میان می‌آید.
اما امید، همان طور که شاعر آمریکایی امیلی دیکینسون آن را «چیزی با دوبال» نامیده است، معمولا خیلی شبیه به واقعیت موجود نیست. در واقع، به نظر می‌رسد زیبایی بهار عربي جای خودش را به زمستانی طاقت‌فرسا داده است.
با وجود تمام خوش‌بینی‌های دو سال اخیر، ممکن است واقعیات سیاسی شوم و نابجای موجود، سیستم حکومت ملی را با دنیای جدید و نوظهور عرب ناسازگار کند. در نتیجه، اینکه چگونه این منطقه می‌تواند ثبات خود را بدون حفظ ثبات سیستم حکومت ملی حفظ کند، به مساله‌ای پیچیده تبدیل شده است.
مسلما مشکلات کشورهای عربي از لحاظ کمیت و نوع متفاوت هستند. برخی کشورها مانند مصر و تونس، پیشینه طولانی در ایجاد موسساتی با هدف کمک به پروسه جلوگیری از سقوط کامل دولت بعد از جنگ و کشمکش دارند. برخی دیگر مانند بحرین و اردن به نظر می‌رسد که از ثبات نسبی برخوردار باشند؛ اما اکثر این کشورها در بحبوحه سختی‌های مالی شدید و سیستم پولی رو به زوال، در حال تجربه نتایج فاجعه باری بوده، در نتیجه تیشه به ریشه دو جزء جدایی ناپذیر یک حکومت ملی موفق - یعنی استقلال اقتصادی و رشد متکی به خود -
می‌زنند.
و در کنار آن، هر کشور رهبرانی (یا آشوب‌گرانی که از حمایت گسترده برخوردارند) مرتبط با جنبش انقلابی اسلامی کشورهای عربي- اخوان‌المسلمین- انتخاب کرده است. در نتیجه آنها به جای پیروی از سازمان‌هایی که طرح‌های عملی برای ثبات اجتماعی، توسعه اقتصادی و امنیت سیاسی در داخل مرزهای ملی دارند، زیر نفوذ ایدئولوژی مذهبی که از حکومت ملی قدرت بیشتری دارد، هستند.
آسیب‌پذیری و خللی که این موضوع در پی دارد هم‌اکنون باعث تجزیه کشور سودان به دو بخش شده است. نقش استبدادی سودان و تفکیک اجتماعی بین احزاب مذهبی در کنار مشکلات اقتصادی و ناکارآمدی سیاسی، اضمحلال قدرت دولت مرکزی را در جنوب این کشور، که اکثریت مسیحی هستند، سرعت بخشید.
به نظر می‌رسد، با وجود تمام تلاش‌ها برای یکپارچه کردن هر دو قوم عرب و کرد و همچنین اتحاد اسلام سنی و شیعه و ایجاد یک حکومت ملی واحد، روندی مشابه هر‌چند با سرعتی آهسته‌تر، در عراق جریان دارد. همچنان که کشور در حال تقسیم شدن به مناطق قومی و فرقه‌ای است و با وجود دولت مستقل و خود مختار کرد در شمال عراق، قدرت مرکزی به تدریج صلاحیت و اعتبار خود را از دست می‌دهد.
در همین حال، در یمن و در شرایطی که کشور با مشکلات به ظاهر حل‌نشدنی (از تجزیه داخلی و جنبش‌های جدایی‌طلب گرفته تا آزادی و اجازه فعالیت القاعده در شبه جزیره عرب و اقتصاد رو‌به افول) دست و پنجه نرم می‌کند، احتمال کاهش قدرت و صلاحیت دولت مرکزی قوت می‌گیرد. هم جنوب (‌آدن Aden) و هم شرق (هادراموت Hadramaut) این کشور در مسیر استقلال و جدایی کامل بوده که یمن را باگذشت حدود 25 سال از زمان وحدت شکننده و ضعیفش، به سوی یکسری کشمکش‌ها و درگیری‌های جدایی‌طلبانه سوق می‌دهد.
در لیبی، سقوط رژیم سرهنگ قذافی کشور را درگیر هرج و مرج کرده و باعث وارد شدن تلفات و آسیب‌های جدی به دولت مرکزی شد. دولت بر جنوب این کشور هیچ کنترلی نداشته؛ در حالی که شرق کشور توسط شورای منطقه‌ای بنغازی اداره می‌شود؛ تنها غرب کشور در کنترل دولت بی‌ثبات و غیرمستحکم تریپولی باقی مانده است.
وضعیت در سوریه از این هم وخیم‌تر است؛ جایی که خونین‌ترین جنگ داخلی دنیای عرب تا‌کنون بیش از 75 هزار کشته داده است.
در حالی که دولت‌های بحرین و اردن در مقایسه با دیگر کشورهای عربی به نظر از ثبات بیشتری برخوردارند، در برابر این تغییر و تحولات در امان نیستند. در اردن، مشروعیت مذهبی سلطنت، دولت را با وجود مواجهه با چالش‌های رو به رشدی که توسط اخوان‌المسلمین ایجاد می‌شد، حفظ کرد. این در حالی بود که ترس از خشونت منطقه‌ای که به این حکومت سلطنتی هم سرایت کرده بود به صورت موقتی باعث سرکوب تمایل به شورش شد.
اما هر دو دولت از کسب درآمد داخلی، که برای حفظ بقای خود به آن نیاز دارند، محروم هستند. اگر این دو دولت بخواهند قرن بعد هم به حیات خود ادامه دهند، شاید مجبور شوند تحت حمایت یک حکومت ملی بزرگ‌تر، قدرتمندتر و با‌ ثبات‌تر با هم
متحد شوند.
نکته دیگر اینکه این تجزیه‌ای که هم‌‌اکنون منطقه با آن مواجه شده است- و در آینده هم شاهد آن خواهد بود- با ایجاد دولت‌های مستقل کرد در نقشه جغرافیایی دنیای عرب ولوله‌‌ای به پا خواهد کرد. چنین حکومت‌هایی، چه به صورت غیر رسمی وجود داشته باشند و چه به صورت رسمی و گسترده به رسمیت شناخته شده باشند، تاثیر همیشه ماندگاری بر مرزهای دنیای عرب (سوریه و عراق) و در حوزه‌ای وسیع‌تر، خاور‌میانه خواهند گذاشت.
بهار عربی باعث سقوط برخی رژیم‌ها شد؛ اما زورش به خیلی‌های دیگر نرسید. مهم‌تر اینکه، در سرتاسر دنیای عرب و حتی فراتر از آن، قابلیت دوام حکومت ملی زیر سوال رفته است. ایام شورش و قیام خواهد گذشت و زمان تسويه حساب پیش‌رو است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
کنترل بهار عربی با پول نفت

کنترل بهار عربی با پول نفت

[h=1]کنترل بهار عربی با پول نفت[/h]

مجید اعزازی- بهارعربی نه تنها به پایان نرسیده که آبستن موج تازه‌اي از تغییرات است.
موج تازه‌اي که ممکن است این بار دامن حکومت‌هاي سلطنتی منطقه را بیش از پیش بگیرد. بررسی رویدادها در کشورهای عربی خاورمیانه نشان مي‌دهد، تاکنون حکومت‌های سلطنتی عرب نسبت به جمهوری‌های عرب مقاومت بیشتری نسبت به وقوع انقلاب از خود نشان داده‌اند.
با این وجود، تحولات بیشتری در راه است. مساله نا آرامی در بخشی از جهان که در آن تغییرات اجتماعی ازجمله رشد سریع جمعیت و شهری شدن متناسب با تکامل سیاسی نبوده است، اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. در چنین شرایطی است که کشورهای عربی به ویژه کشورهای دارای نظام پادشاهی با تمسک و توسل به درآمدهای عظیم نفتی تلاش مي‌کنند از ایجاد یا گسترش
نا آرامی‌ در کشور خود جلوگیری کنند. بسیاری از حکومت‌هاي عرب که نگران بروز شورش هستند، هزینه‌هاي دولت را با تخصیص یارانه‌هاي بیشتر به انرژی افزایش داده‌اند. به طور مثال، عربستان سعودی و الجزایر هر دو به راحتی مي‌توانند هزینه‌هاي خود را کاهش دهند، اما این اقدام را دارای ریسک‌هاي سیاسی واقتصادی ارزیابی کرده و از انجام آن طفره مي‌روند. آنها همچنین مي‌توانند قیمت‌هاي محلی انرژی را افزایش دهند، اما از این کار نیز امتناع مي‌کنند.
پرونده پیش رو، ترجمه برخی مطالب جدید مجله اکونومیست درباره بهار عربی است. این مطالب باهدف کالبدشکافی شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشورهای عربی و چشم‌انداز پیش روی این کشورها انتخاب و ترجمه شده‌اند.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
آتش زیر خاکستر انقلاب‌های عربی

آتش زیر خاکستر انقلاب‌های عربی

[h=1]آتش زیر خاکستر انقلاب‌های عربی[/h]

مترجم: ملالی حبیبی
شش ماه قبل از انقلاب فوریه 2011 مصر، صاحب این قلم نوشت: به نظر می‌رسد آرام‌ترین کشورهای عرب به زودی تغییرات گسترده‌ای را تجربه خواهند کرد. حتی بعد از دهه‌ها سکوت خفقان آور حکومت حسنی مبارک، بازهم وقوع تغییرات در این کشور بدیهی به نظر می‌رسید.
این پیش‌بینی‌ها در زمان حاضر و باوجود تغییرات گسترده به نظر جدی‌تر هم می‌آید؛ اما شاید بتوان درس‌هایی از تاریخ اروپا گرفت. در سال 1848 شهروندان سیسیلی برای خلاص شدن از دست حاکم مستبد و ستمگر خود به پا خاستند. این اولین مورد از سلسله قیام‌های دیگری بود که در مجموع به حدود 50 مورد می‌رسید. جمهوری سیسیلی فقط 16 ماه برپا بود و قیام‌های دیگر هم در طول دو سال خاموش شدند. فقط در دانمارک انقلابیون موفقیت اندکی به دست آوردند. شاه تقاضای مردم برای ایجاد سلطنت مشروطه را پذیرفت.
هنوز هم از زیرخاکسترهای انقلاب آتش بلند می‌شود. همراه با نسل سال‌های 1848 تمام اروپا اساسا دگرگون شده است. مرزهای نژادی و قومی به جای مرزهای سلطنتی ملت‌های جدیدی مثل آلمان و ایتالیا را تعریف می‌کند. برده‌داری و سیستم ارباب و رعیتی منسوخ شده است. نقش وراثت در برابر لیبرال دموکراسی عقب‌نشینی کرده است.
عرب‌ها قبلا هم مزه تغییر را چشیده بودند؛ در ماه مارس 1949 گروهی از افسران ارتش کودتایی علیه ريیس‌جمهور منتخب سوریه، شکری کواتلی (Shukri Kouatly)، قهرمان مبارزه برای گرفتن استقلال از فرانسه، ترتیب دادند. سه سال بعد سربازان مصری شاه فرخ را برکنار کردند. شاه فیصل در عراق در سال 1958 با خشونت و خونریزی بیشتری عزل شد. امام محمد البدر در یمن در سال 1962 و شاه ادریس در لیبی در سال 1969 سرنگون شدند.
تا دهه 1970 این موج نسبتا فرو نشسته بود. نقشه سیاسی دنیای عرب تبدیل به تکه‌ای وصله دوزی شده از پادشاهی‌ها، امیرنشین‌ها، دیکتاتوری‌های غیر‌نظامی و جمهوری‌های ارتشی شده بود؛ برخی به صورت فجیعی فقیر و برخی فوق‌العاده ثروتمند، برخی به شدت سکولار و برخی مثل عربستان سعودی، محافظه کار.
شباهت‌های اعراب
با این وجود، همه 19 کشور عرب مشترکات زیادی با هم دارند. اکثرا دارای پارلمان هستند اما تقریبا تمامشان صوری هستند. قدرت در دست خانواده‌های حاکم یا احزابی است که طایفه‌های خاصی بر آنها غلبه و تسلط دارند. مقامات، به پشتوانه استفاده از درآمدهای نفتی، به دلخواه عزل و نصب می‌کنند. وزارتخانه‌های تبلیغات، تحصیلات و فرهنگ که هواخواه مقامات هستند احترام و اطاعت مردم را تضمین می‌کنند. پلیس خشن و دادگاه‌های مطیع ترس و فرمانبری مردم از مقامات را تضمین می‌کنند. چندین سازمان امنیت که جاسوسی یکدیگر را می‌کنند از عدم وقوع کودتا اطمینان می‌دهند. اینها قواعد دنیای عرب هستند. دولت‌ها توسط خانواده‌های پدر سالار که برای طرفداران با وفای خود امتیازاتی در نظر می‌گیرند شکل می‌گیرد. برخی از حاکمان مهربان بوده و در نتیجه از محبوبیت برخوردار بودند و برخی پست و پول پرست و خشن بودند.
این خانواده گسترده هیچ وقت خوشحال و خوشبخت نبوده است. کشمکش صد ساله در مورد موضوع فلسطین تبدیل به یک زخم چرکین شده است. از لحاظ میزان تلفات جانی، جنگ اعراب و اسرائیل از آسیبی که عرب‌ها باید متحمل می‌شدند خیلی فاصله دارد. طبق برخی گزارش‌ها، جنگ داخلی سودان، الجزایر، لبنان و عراق به مراتب تلفات بیشتری داشته است. سوریه به طور قطع کشته‌های بیشتری خواهد داد. مصر در جنگ با یمن در اوایل دهه 1960 در حمایت از جمهوری‌خواهان در برابر سلطنت‌طلبان تلفات بیشتری از جنگ 6 روزه در برابر اسرائیل در سال 1967 داد.
اما جالب اینجا است که فلسطین همیشه قربانی کشمکش‌های داخلی دنیای عرب بوده است. اردن در دهه 1970، لبنان در دهه 1980، کویت و عربستان سعودی در دهه 1990 و عراق بعد ازحمله آمریکا در 2003 خیلی از فلسطینیان را از خاک خود بیرون راندند.
اهمیت عدم وفاداری حاکمان عرب به تعهدشان درباره‌ موضوع فلسطین نباید بیش از حد بزرگ شود. سه چهارم کشورهای عربی هیچ مرز مشترکی با کشور اسرائیل ندارند.
تا اواسط دهه 1980 اقتصاد بیشتر کشورهای عربی به همان خوبی دیگر کشورها بود. استانداردهای زندگی با سرعت زیادی رو به بهبود بود. امید به زندگی و میزان تحصیلات با سرعت افزایش می‌یافت.
چانه‌زنی‌ بر سر نفت
با این حال این موفقیت‌ها بر پایه‌های متزلزلی استوار بودند. ثروت
غیر مترقبه حاصل از درآمدهای نفتی در دهه 1970 صادرکنندگان نفت عربی را ترغیب کرد تا پروژه‌های زیرساختی عظیم و رفاه گسترده را برای مردم فراهم کنند. هنگامی که قیمت نفت رکود طولانی مدتی را تجربه کرد، رشداقتصاد آنها متوقف شد. جوانان در کشورهایی مثل عربستان سعودی و الجزایر از دیدن اینکه در نهایت فقیرتر از والدین خود خواهند بود و قادر به تشکیل زندگی به صورت مستقل نیستند، شوکه شدند. شورش جوانان در سال 1988 در الجزایر، که سرآغاز یک جنگ داخلی در سال 1992 بود، هشداری برای پیشگیری از مشکلات مشابه در جاهای دیگر بود. همچنین است موج فعالان اسلامی جوان در عربستان سعودی در دهه 1990، کشمکش‌هایی که باعث شد تا برخی افکار رادیکالی، میلیونر سعودی تبعید شده، اسامه بن لادن، را با آغوش باز بپذیرند.
در آغاز قرن بیست و یک تعداد کارگران عربی که توسط دولت استخدام شدند تقریبا نزدیک به دو برابر میانگین جهانی بود و همچنین این آمار از دیگر کشورهای نفت خیز خیلی بیشتر بود.
تا سال 2010 نزدیک به دو سوم عرب‌ها شهر‌نشین بودند. در میان افراد زیر 30 سال، سه چهارم با سواد بوده و به صورت روزافزونی از طریق ماهواره و اینترنت با جهان اطراف خود در ارتباط بودند. هر چند حدود 40 درصد جمعیت عرب هنوز هم روزانه با کمتر از 75/2 دلار زندگی کرده و بیش از نیمی از درآمد خود را صرف هزینه غذا می‌کردند.
مردم ناآرام دنیای عرب فقط به چند جرقه کوچک نیاز دارند تا منفجر شوند و این امر خیلی دور نیست. هنگامی که در اواخر سال 2010 آشوب‌های تونس آغاز شد، ماهواره، اینترنت و تلفن همراه دوربین دار برای وسعت دادن این آشوب در دست همه بود، مانند سال 1848 که تلگراف‌ها، قطارها و روزنامه‌ها با ضمائم تصویری خود تاثیرات قیام‌های سراسر اروپا را چند برابر کردند.
انقلاب‌های عرب تا کنون پنج دولت را سرنگون کرده‌اند (دو تا در مصر)، دو دولت دیگر را از پایه متزلزل کرده و بقیه را به سختی مورد بازخواست قرار دادند. حتی آرام‌ترین آنها، کویت شکوفا و پر رونق و عمان، شاهد تظاهرات گسترده‌ای در حمایت از اصلاحات بودند. هرچند اکنون، به نظر می‌‌رسد که این موج فروکش کرده است. برخی دولت‌ها توانستند که با استفاده از ابزارها و ترفندهای صلح‌طلبانه با این نارضایتی‌ها و ناخشنودی‌ها کنار بیایند.
زمامداران الجزایر، سودان، عراق و اردن دست به گریبان ترفندهای امتحان شده‌ای مثل همکاری، نزدیکی و صمیمیت شدند؛ روش‌هایی که به نظر می‌رسد همیشه نتیجه می‌دهد. در سه مورد اول، تجربیات اخیر جنگ‌های مهیب داخلی، تمایل مردم برای ناآرامی را فروکش داد. مردم اردن بیش از همه شاهد تراژدی‌های متعدد در کشورهای همسایه‌شان بوده‌اند. این کشور شاهد سرازیر شدن سیل پناهندگان از کشورهای عراق و سوریه بوده است.
زمامداران حاشیه جنوبی خلیج فارس اما داستان متفاوتی دارند. جمعیت اندک و ثروت فراوان و رو به افزایش‌شان به این معنا است که به گفته حلال خاشان، متفکر سیاسی دانشگاه آمریکایی بیروت، آنها می‌توانند «تعطیلات یک سیاستمدار را خریداری کنند».
عربستان سعودی اعلام کرد که در مارس 2011، 120 میلیون دلار افزایش هزینه در امور اجتماعی داشته است. سرمایه‌گذاری بیشتر برای یارانه مسکن، بورسیه، حقوق بازنشستگی و کمک مالی موقتی بیکاری از اقدامات موقتی بوده، اما با این وجود این اقدامات مورد اقبال عمومی قرار نگرفت؛ زیرا همچنان در این کشور یک‌چهارم خانوارها زیر خط فقر قرار دارند.
هیچ یک از شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس حرکت جدی در راستای اصلاحات سیاسی یا دموکراسی انجام ندادند. و به جای آن، فشارها بر مخالفان را افزایش داده، منتقدان را به زندان افکندند، رسانه‌ها را محدودتر کرده و قوانین سخت تری در مورد اجتماعات مردمی وضع کردند. وزارت اطلاعات این کشورها به سختی کار می‌کنند تا تغییرات اخیر مصر و تونس را فاجعه آمیز و تغییرات سوریه را مقدس جلوه دهند.
هر‌چند اگر تاریخ راهنمای خوبی باشد، حرکت‌هایی مانند بهار عربی نمی‌تواند نتیجه عکس داشته باشند. پاول سالم، مدیر مرکز کارنگی بیروت، معتقد است که این منطقه هم‌اکنون مرحله تغییر را پشت سر گذاشته است. وی می‌گوید: «در نظر همه، دگرگونی‌های گسترده درباره آگاهی سیاسی همراه با فداکاری و قهرمانی است. اکنون هیچ کس شک ندارد چیزی که مردم عرب می‌خواهند یک دولت رسمی، منتخب و مطابق قانون اساسی است.» در دو سال اخیر 124 میلیون تونسی، مصری، یمنی و لیبیایی به این خواسته رسیده‌اند. اگر عراق را هم با 8/33 میلیون جمعیت که در سال 2005 انتخابات سالمی را پشت سر گذاشت، به این رقم اضافه کنید، نزدیک به نیمی از عرب‌ها پذیرفته‌اند که تنها دموکراسی می‌تواند قانونمداری و مشروعیت را به ارمغان آورد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
دور تازه تغییرات در خاورمیانه

دور تازه تغییرات در خاورمیانه

[h=1]دور تازه تغییرات در خاورمیانه[/h]

مترجم: رفیعه هراتی
دو سال پیش، بعدازظهرهای جمعه، تلویزیون‌های کشورهای عربی به طور همزمان چند تصویر را نمایش می‌دادند.
این تصاویر به دو، سه و فریم‌های مشابه بیشتری تقسیم می‌شد. در پایان نماز عصر همانطور که مساجد به ترتیب در چهار منطقه زمانی خالی از جمعیت می‌شدند، گروه‌های خبری در شهری پس از شهر دیگر تصاویر مشابهی را به تصویر می‌کشیدند. جمعیت انبوه و بانشاط درحال تکان دادن پرچم به سمت میدان لولو در منامه، پایتخت بحرین حرکت می‌کردند، در میدان تحریر صنعا، پایتخت یمن و قاهره مصر، در شهر بنغازی لیبی و در خیابان‌های تونس تجمع می‌کردند. همه یک شعار را تکرار می‌کردند: «مردم سقوط رژیم را می‌خواهند.»
در بهار سال 2011 شاهد روزهای بسیاری از این دست بودیم. گویا یک رهبر نامرئی کنسرت سمفونی اعتراض پان عرب را رهبری می‌کرد و این خیزش تغییر مهمی را به ارمغان آورد. پیش از آغاز این اعتراضات در دسامبر سال 2010، جهان 350 میلیونی عرب به شکلی عجیب در برابر ویروس دموکراسی که اکثر نقاط جهان را آلوده کرده بود، مصون مانده بود. 19 کشور عمده عرب‌زبان جهان، چه جمهوری و چه پادشاهی، چارچوب سیاسی مشابهی داشتند، قانون اساسی به ظاهر متفاوت آنها راه را برای حکومت دیکتاتوری هموار می‌کرد. مردم از جمله لشکری از جوانان بیکار، حق اظهار نظر درباره چگونگی اداره کشور نداشتند.
اما به طور حیرت‌آوری در یک زمان کوتاه به دهه‌ها دیکتاتوری در تونس، مصر، لیبی و یمن پایان داده شد. با افزایش فشار مردم، دیگر دولت‌های عربی برای آرام کردن مردم بی‌قرارشان اصلاحات سیاسی، هزینه‌های عمومی بیشتر و اعطای امتیازات دیگر را اعلام کردند. انفجار انرژی جوانان که یادآور خیزش اجتماعی جوانان غربی در دهه 1960 بود، از مفهوم جدید اختیارات حکایت داشت. «مستثنی بودن جهان عرب»- یعنی ناتوانی این دیکتاتوری‌های نوین در حرکت به سمت هنجارهای سیاسی مشترک بین اکثر کشورهای جهان- به پایان رسیده بود.
اما آن روزهای مسرت‌بخش و امیدوارکننده سپری شده است. اکنون وضعیت جهان عرب تیره و تار است. مطمئنا برخی براین باورند که بهار عربی به زمستان مذهب‌گرایان تبدیل شده است. آنان نگرانند که اخوان‌المسلمین و گروه‌های وابسته به آن که در بهار عربی نقش بسزایی داشتند، درپی از دست دادن قدرت در مصر ستیزه‌جوتر شوند.
مذهب‌گرایان عرب از روند تغییر مسائل تاسف می‌خورند. آنان که برای دهه‌ها به عنوان گروه‌های مخالف حکومت شناخته می‌شدند، اکنون در قدرت هستند و درس‌های سختی را می‌آموزند. تبدیل آرمان‌های مذهبی به سیاست‌های کاربردی کار دشواری است، زیرا مذهب‌گرایان در مورد اینکه این آرمان‌ها چه باید باشند با یکدیگر اختلاف دارند. همچنین زمانی که نخبگان سکولار و دستگاه اداری در برابر اهداف مذهب‌گرایان مقاومت می‌کنند، این کار دشوارتر می‌شود. با این همه، سرنگونی محمد مرسی، رییس‌جمهور اخوان‌المسلمین مصر، از طریق ترکیبی از اعتراضات عمومی و اقدام نظامی شوکه‌کننده بود.
منتقدان بیشتر از نیت مذهب‌گرایان و خطر قطبی شدن سیاسی، نگران آشفتگی و گذار سیاسی طولانی‌ای هستند که هم‌اکنون در جریان است. این گذار تاکنون نتوانسته است مشکلات اجتماعی را که این خیزش‌ها را به وجود آورد، برطرف کند. هنوز در هیچ یک از کشورهای بهار عربی حق رای یا آزادی بیان بیشتر به تشکیل دولتی بهتر، اشتغال بیشتر یا چشم‌‌‌انداز روشن‌تر در کوتاه‌مدت منجر نشده است. هیچ یک از این کشورها به الگویی برای دیگر کشورهای عربی تبدیل نشده است. اکنون به نظر می‌رسد یاس بر امید چیره شده است. فرقی نمی‌کند چه کسی دولت تشکیل دهد، کشورهای تونس و مصر طی سال‌های آینده متلاطم باقی خواهند ماند. اما کشورهایی که به تازگی دموکراتیک شده‌اند نسبتا عملکرد خوبی داشته‌اند.
در دیگر نقاط، اولین شکوفه‌های اعتراض در بهار سال 2011 آزادی به ارمغان نیاورد و در عوض ظلم و منازعه مدنی به بار آورد. زمانی که پلیس جزیره کوچک پادشاهی بحرین نتوانست خیزش حامیان دموکراسی را سرکوب کند، خاندان حاکم وحشت‌زده شدند. این مساله موجب شد پادشاهی همسایه به این جزیره نیرو اعزام کند و درپی آن بسیاری کشته و صدها نفر دستگیر شدند. نتیجه این اقدام، بن‌بست بین اکثریت دو سوم شیعه و اقلیت سنی در این کشور است. نه تنها بحرین نتوانست پیشرفت کند، بلکه به زمان تنش‌های فرقه‌ای بین این دو گروه در دهه 1980 بازگشت.
اما این مساله در برابر کشتار در سوریه ناچیز است. آنچه در این کشور رخ داده است فراتر از بدترین تصورات معترضانی است که دو سال قبل دولت را به چالش کشیدند. هم‌اکنون تعداد کشته شدگان از صد هزار نفر گذشته است،بیش از یک‌چهارم 21 میلیون جمعیت سوریه آواره شده‌اند، نیمی از شهرهای اصلی این کشور ویران شده‌اند و براساس پیش‌بینی سازمان ملل، تا پایان امسال نیمی از جمعیت این کشور به کمک‌های غذایی نیازمند خواهند بود. آنچه که به عنوان خیزش محبوب و فراگیر آغاز شد، به برادرکشی بی‌پایان بدل شده است و تنها سناریوهای قابل تصور برای نتیجه این درگیری کاملا ناامید‌کننده هستند. پیروزی مخالفان بشار اسد، انتقام‌کشی اکثریت 70 درصدی سنی را از اقلیت به همراه خواهد داشت و با تداوم بن‌بست کنونی، تجزیه سوریه به نواحی متخاصم همیشگی و به نزاعی تبدیل می‌شود که 15 سال است لبنان، همسایه سوریه، را درگیر کرده است.
اما اتفاقات بدتری نیز ممکن است رخ دهد. با توجه به اینکه دومیلیون پناهنده سوری در کشورهای همسایه اسکان داده شده‌اند، مشکلات سوریه به آنسوی مرزهای این کشور سرایت کرده است. گسترش نزاع، تزلزل مرزهای سوریه را آشکار می‌کند. این«خطوط روی خاک» که یک قرن پیش توسط قدرت‌های اروپایی مقتدر با کمترین وابستگی احساسی بر روی زمین ترسیم شدند،احتمالا در آینده دوباره روی خون رسم می‌شوند. درحال حاضر، گروه‌های کرد در شمال شرق سوریه چیزی شبیه به منطقه خودمختار برای خود دست‌و‌پا کرده‌اند که فعلا با کردستان عراق و کردهای ترکیه پیوند ضعیفی دارد.
هم‌اکنون، تنش‌های فزاینده بین سنی‌ها و شیعیان سوریه، آتش تعصبات فرقه‌ای را در عراق،لبنان و حتی یمن روشن کرده است و احتمال تنش بین شیعه و سنی را در این منطقه افزایش داده است. فتنه بزرگ بین گروه‌های اصلی اسلام، با توجه به فوران دوره‌ای آن، دوباره به جریان افتاده است. در جهان عرب می‌گویند: «فتنه خفته است، لعنت خدا بر کسی که آن را بیدار کند.»
تراژدی سوریه و با مقیاسی کمتر، مشکلات ناشی از دوره گذار در دیگر کشورهای عربی، تاثیرات ناخوشایند دیگری نیز داشته است. رژیم‌هایی که تاکنون در برابر اصلاحات مقاومت می‌کردند، اکنون آن را به عنوان بهانه‌ای برای چسبیدن به شیوه‌های قدیمی‌شان به کار می‌برند. پادشاهی‌های غنی از نفت خلیج فارس، محدودیت‌های آزادی بیان را تشدید کرده‌اند. با وجود این که اکثر شهروندان آنان وضع مالی خوبی دارند، اما زیر این ظاهر آرام، ناآرامی پنهان شده است.
به طور خلاصه، عملکرد بهار عربی تاکنون شدیدا منفی بوده است. اما نشریه اکونومیست براین باور است که این گونه نتیجه‌گیری کردن عجولانه است. به جای آن که بگویم بهار عربی به پایان غم‌انگیزی رسیده است، باید بگویم موج تغییر تازه شروع شده است. با توجه به تجارب دیگر نقاط جهان، دوره گذار نه چند ماه بلکه چند سال و حتی دهه‌ها طول خواهد کشید.
نا آرامی‌ها و مطمئنا خونریزی‌های بیشتری در راه خواهد بود. اما، این مساله در بخشی از جهان که در آن تغییرات اجتماعی ازجمله رشد سریع جمعیت و شهری شدن متناسب با تکامل سیاسی نبوده است، اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. بحث بر سر موضوعات حساسی نظیر رابطه بین دولت و مذهب، قدرت مرکزی و قدرت‌های محلی و حقوق فردی و جمعی را نمی‌توان تا ابد مسکوت گذاشت. سرانجام باید به این موضوعات پرداخته شود.
 

sajad 3000

کاربر فعال تالار اقتصاد ,
کاربر ممتاز
سرانجام مصر!

سرانجام مصر!

سرانجام مصر!

دكترپویا جبل عاملی
یکی از بزنگاه‌های تاریخی که موجب می‌شود کشوری به سوی دموکراسی یا استبداد برود، آن زمانی است که نیروهای اجتماعی در تقابل هم هستند. بزنگاهی که می‌تواند کشوری آزاد را رقم زند یا برعکس استبدادی دیگر را به ارمغان آورد. بزنگاهی که ذات آن با بی‌ثباتی عجین است و هر لحظه ممکن است کشور به این سو و آن سو رود. هر چه تمایل گروه‌های مختلف اجتماعی به برآورده شدن صد در صدی مطالباتشان، بیشتر باشد، احتمال رسیدن به یک شرایط با ثبات کاهش می‌یابد. بالاترین مطلوب تاریخی این کشور آن است که به یک دموکراسی با ثبات برسد و نهاد‌هایی ایجاد شود که بتوانند هم آن ثبات را حفظ کنند و هم آن آزادی را که شهروندان برایش هزینه‌های بسیار داده‌اند.
انقلاب‌ها دقیقا همین بزنگاه‌های تاریخی هستند و عبور آنها برای رسیدن به ثباتی دموکراتیک ‌ای بسا نیاز به سال‌ها زمان داشته باشد، آن چنانی که انقلاب فرانسه شاهدش بود و به نوعی انقلاب آمریکا که نیاز به یک قرن زمان داشت تا حقوق بشر برای همه انسان‌ها به رسمیت شناخته شود. وقتی امروز به وقایع مصر نگاه می‌کنیم، ‌ای بسا دل هر انسان آزاده‌ای به رنج آید، لیک اگر انقلاب مصر را با دیگر انقلاب‌ها مقایسه کنید، بر این امر شاید صحه گذارید که انقلاب‌ها در به ثمر رسیدن نتایج خود نیاز به زمان دارند و تحولات خونین متاسفانه امری بعید در آنها نیست. بزنگاه تاریخی مصر هنوز به پایان نرسیده است. هنوز بی‌ثباتی در این کشور موج می‌زند و هیچ نیروی اجتماعی را قدرت فائقه بر آن نیست. اگر گروه‌های درگیر در انقلاب مصر می‌توانستند با تجربه دیگر انقلاب‌ها، بزنگاهی آرام‌تر را برای خود رقم زنند، بسی برای آنان و تاریخ شان خوشایند‌تر بود؛ اما هیچ کدام از دو طرف از مطالبه صد در صدی خواسته‌های خویش کوتاه نیامدند و اینک ارتش مصر گامی را برداشته که اگر مخالفان نیز آن را بردارند، انقلاب مصر به جنگ داخلی منتهی می‌شود و برای هیچ ناظری مشخص نیست که انتهای آن دموکراسی است یا استبداد.راقم بر آن نیست که نتیجه هر جنگ داخلی لزوما استبداد خواهد بود، آنچنانی که جنگ داخلی انگلستان و آمریکا رسیدن به جامعه باز بود، بنابراین حتی اگر تحولات مصر به سوی جنگ داخلی رود که خوشایند هیچ انسانی نیست، باز معلوم نیست که دموکراسی حادث نشود. تاکید بر این مساله از آن روی اهمیت دارد که بر خلاف نظر بسیاری از کارشناسان که شاید امروز به این اعتقاد رسیده باشند که ای‌کاش «بهار عربی» نبود تا چنین «خونریزی»‌هایی نیز پیش‌ نمی‌آمد، می‌توان امید داشت که از دل این بزنگاه عجیب برای مردم مصر، شکوفه‌های راستین آزادی و ثبات جوانه زند. شاید اگر فرصتی برای اصلاح در رژیم مبارک وجود داشت، راهی بس هموار‌تر رخ می‌داد، اما اینکه مردم مصر از بیم روز‌های امروز از خیر بهار خود می‌گذشتند، شاید پاسخ تاریخ منفی باشد. آن چنانی که امروز هنوز فرانسوی‌ها به انقلاب کبیر خود می‌نازند، انقلابی که شاید منجر به خونریزی‌های بسیار شد؛ اما در نهایت پایه‌گذار دموکراسی در آن کشور شد. شاید روزی هم برسد که پس از عبور از تمام این روز‌های سخت و دلخراش، مصریان به بهار و انقلاب خود افتخار کنند.
 

Similar threads

بالا