روشنفکری و فریضه ی باستانگرایی!!!

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
"بسم الله الرحمن الرحیم"

می دونم که تاپیکهای زیادی در زمینه ی باستانگرایی و ملی گرایی و کوروش کبیر و....زده شده ولی از اونجایی که اغلب این تاپیکها فقط یه جور انتشار اخبار بوده و به دور از منطق و

استدلال و بحثهای اصولی پیش رفته، بنده برآن شدم!!! که مقاله ای رو که در این زمینه خوندم به اشتراک بذارم.

این مقاله بخشی از کتاب "استاد شفیعی" هست به نام "نقش روشنفکری". وقتی میخوندمش احساس می کردم چیزای که در مورد باستانگرایی میگه به شدت منطقی و

مستدله!!

با اینکه این مقاله در سال 72 نوشته شده، مصادیقش رو شدیداً داریم تو دهه ی 90 هم مشاهده می کنیم!!

احتمالاً یکی از دلایلی که به بازنشرِ این مقاله منجر شده پدیده ی همه گیرِ باستانگرایی در این روزهاست!!


"طرح سابقه ی تاریخی"


طرح سابقه ی تاریخی و ملّی، تنها ابزاری بوده است که امکانِ مقابله با هویت دینی را به وجود می آورد و در نظر آنان (روشنفکران-ماسونها) می توانست در یک دوره ی انتقالی

همه ی زمینه ها ی گرایشِ مذهبی را بزداید و با گشودن بندهای تعلق دینی و مذهبی، آنان را به مدینه ی آرمانیِ غرب نزدیک تر سازد!!

ضمنِ آنکه احیای نام و نشان آن پیشینه نمی توانست هیچ گونه تعهدی را برای پاسداری ار آن گذشته، در عمل و نظر به دنبال داشته باشد و تنها می توانست با القای غرور

کاذب
، آخرین نشانه های هویت دینی را از بین ببرد!!

همان که در گذشته نه چندان دور در جشنهای 2500 ساله شاهد آن بودیم و اینک نیز در آثار بسیاری از پژوهشگران و رونشنفکران این دوران، رگه های گرایش تاریخی مشاهده

می کنیم!!


خب مفهوم بود؟؟!!

تا اینجا به این نکته می رسیم که:

طرح سابقه ی تاریخی و ملی ابزاری شده واسه از بین بردن عرق مذهبی!!
.
.
.
ادامه دارد...










 
امضای جدید مبارک:)
ولی آخه مگه اصلا میشه گرایش به ملیت جای گرایش به دین رو بگیره؟
آخه اصلا قابل مقایسه نیستن...!دین راهیه برای زندگی ای که منجر میشه به رستگاری، و ملیت مجموعه فرهنگ و تاریخ و...مسائل اینچنینیه، خوب این دوتا چه ربطی به هم دارن؟
اون موضوعی که میتونه از طریق ملی گرایی باعث بیشرفت ملت ها بشه اینه که ما به تاریخ بیشینیانمون نگاه کنیم و از اونا درس بگیریم و برای تحقق اهدافمون از تجربیاتشون استفاده کنیم...
ولی خوب کلا با دین متفاوته!
این که با یکی بشه جلوی اون یکی رو گرفت فکر نمیکنم اصلا ممکن باشه!حتی با غرور کاذبی که تو متن ذکر شده
 

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
امضای جدید مبارک:)
1-ولی آخه مگه اصلا میشه گرایش به ملیت جای گرایش به دین رو بگیره؟
2-آخه اصلا قابل مقایسه نیستن...!دین راهیه برای زندگی ای که منجر میشه به رستگاری و ملیت مجموعه فرهنگ و تاریخ و...مسائل اینچنینیه، خوب این دوتا چه ربطی به هم دارن؟
3-اون موضوعی که میتونه از طریق ملی گرایی باعث بیشرفت ملت ها بشه اینه که ما به تاریخ بیشینیانمون نگاه کنیم و از اونا درس بگیریم و برای تحقق اهدافمون از تجربیاتشون استفاده کنیم...
ولی خوب کلا با دین متفاوته!
4-این که با یکی بشه جلوی اون یکی رو گرفت فکر نمیکنم اصلا ممکن باشه!حتی با غرور کاذبی که تو متن ذکر شده

مهشید جان ممنون از حضورت!:gol:

1-خب حتماً میشه!! چرا که نه! چطور پوچ گرایی میتونه جایِ گرایش دینی رو بگیره ولی باستانگرایی نمیتونه؟ً!اونم وقتی که ابزاری مثل تاریخ و تمدن و شکوه هخامنشیان رو در اختیار داره!! روشنفکران از بعد مشروطه با تمام قوا این کار رو کردن تا حالا. مصادیقش رو در قسمتهای آینده خواهید دید.

2-دقیقاً همینی که گفتی! قابل قیاس نبودنِ این دوتاست که باعث شده این تاپیک زده بشه! همین که عده ای با قائل بودن به اندیشه ی اومانیستی(اصالت بشر) میخوان راه رستگاریِ بشر رو از دین جدا کنن و ملیت و تاریخ رو جاش بشونن، باعث ایجاد اندیشه های "دائی جان ناپلئونیِ" بنده شده دیگه!:D

قسمتهایی که قرمز کردم نکته ای که میخواستم برداشت بشه!

3- حرفِ کاملاً درستیه این "درس گرفتن"! تاریخ مایه ی عبرته و گاهی افتخار...من همیشه میگم عرق ملی -مذهبیِ انسانهاست که بهشون هویت میده!

4- ممکن هست!! شخص مسلمانی رو میشناسم که بسیار سست عقیده ست! ایشون مدام پیامبر رو مورد توهین قرار میده و پیوسته جوری از محسنات کوروش کبیر میگه که انگار رفیقِ گرمابه و گلستان بودن! و از اونجایی که اصولاً باستانگرایی و مدام به گذشته های شیرین! افتخار کردن بسیار ساده تر از چهارچوب مذهبی داشتنه، اینجور افراد سریعاً جذب میشن!
-------------------------------------------

پ.ن: تا اینجا تقریباً به تمام پرسشها پاسخ داده شده. ولی خواهش می کنم فعلاً تا قسمتهای بعدی صبر کنید.

باتشکر
مدیریت تاپیک!
 
آخرین ویرایش:

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
قسمت دوم

قسمت دوم

.
.
.
مروری بر مطالب نشریات فرهنگی و ادبی سه چهار سال اخیر( اون موقع می شده 3-4 سال!) حکایت از ظهور ملکم* های متعددی دارد و گویی روحِ وی در کالبدِ بسیاری از

نویسندگان و شاعران معاصر حلول کرده است تا با تبلیغ سابقه ی تاریخی پیش از اسلام و رواج گرایشات کم رنگ ملّی، وسیله ای برای مقابله با احیای تفکّر و فرهنگ دینی ساخته

شود.

چه نیک می دانند که ادامه ی حیاتشان مشروط به تزریق این اندیشه در اذهان عموم است. آنان چون موریانه اعماق تاریخ را می کاوند!

"علی اشرفی" در مجله ی "گردون" می نویسد:

ما ایرانیان شاهنامه را بزرگ ترین سند ملیت خود می دانیم، بی شک این امر به این سبب است که شاهنامه دربردارنده ی تاریخ اساطیریِ ایران و بخشی از تاریخ واقعی آن، یعنی دوران ساسانی است که در نظر ایرانیانِ امروز، آخرین دوره ی عظمت و استقلال ایران بوده است.

در واقع نویسنده از هم پاشیدگی نظام ساسانی را به منزله ی شروع عصری می داند که روشنی و عظمت از ایران رخت می بندد!

این شیفتگی نسبت به تاریخ پیش از اسلام، او را به موجودی تاریخی بدل می کند، موجودی که در لا به لای خرابه ها به دنبال سفالینه ها و کهنه گلیم ها می گردد و بدان وسیله

زندگیِ خالی از معنا وهویت خود را تزیین می کند!!

او آثار و متون کهن فارسی را وسیله ای برای اثبات خواسته های امروز خویش می سازد و در لا به لای آن به دنبال مهر تاییدی برای آرای خویش است و به عمد از پرداختن به تفکّر و

هویت اسلامیِ خالقان آثار فرهنگی این سرزمین غفلت می ورزد!!

او حتی فردوسی را بدون هویت دینی طالب است و بر بسیاری از ابیات شاهنامه که مویّد اعتقاداتِ دینی فردوسی است، چشم می بندد!!

اینجاش قشنگه:

از حافظ نیز آن بخش را می طلبد که دستهای او را در برخورداری از تمنیّاتِ تمدّن الحادی معاصر، گشوده می دارد. در نظامی به دنبال سندی برای کشفِ حجاب است و از حافظ

مجوّزی برای میخوارگی می خواهد!!


از جمله نکاتِ قابل توجهِ متن بُلد شده، اون قسمتِ قرمز شده ست. جالبه که ایشون دوران ساسانیان رو با عظمت خونده!

به علاوه با قرار دادن کلمه ی "آخرین" خواسته با زبونِ بی زبونی بگه که بله دوران بعدِ اسلام دوران افول عظمت ایرانیان بوده!


*پاورقی:

ملکم کیست؟
میرزا ملکم خان از سردمداران منّور الفکریِ بعد از مشروطه ست. از همون منوّر الفکرانی که مثل آخوند زاده و تقی زاده و...سعی در غربیزه!! کردنِ فرهنگ و سنن دینی و ملّی ما داشتن البته با لباسِ مشروطه!


بچّه ها!! ملکم!
ملکم!! بچّه ها!



جهت کسب اطّلاعات بیشتر!!
 

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
قسمت سوم

قسمت سوم

.
.
.
تصویرگر و فیلمساز منوّرالفکر نیز آرزوی مالیخولیاییِ این موجود تاریخی را ترسیم می کند. موجودی که در پی گذشته ی نیمه فراموش شده ی خود، اجناس عتیقه فروشی را می کاود. در فیلم

"شاید وقتی دیگر" اثرِ "بهرام بیضایی" این شخصیّت با نام "کیان" به تصویر کشیده می شود که در سر گشتگیِ تام به دنبال کیانِ گمشده ی روشنفکر است!!


این کیانِ فراموش شده وجه مشترک نویسنده ، شاعر و فیلمسازِ معاصر می شود، که با زبان های گوناگون آن را بیان می کند.

اگر "بیضایی" آن را در عتیقه فروشی تاریک جست و جو می کند، "احمد شاملو" در کلام منظوم، از آن قصری پر نگار در میانه ی اوهام می سازد. جهانی که به خاطرش راه بر می بندد و آتش بازیِ بی دریغ شادی را بر او می افشاند:

کجا بود آن جهان، که اکنون به خاطره ام راه بسته است؟-آتش بازی بی دریغ شادی و سرشاری- در نه توی های آن قصر صادق-قصری از آن دست پرنگار و بائین-...لیکن

خدای را

با من بگو کجا باشد آن قصر پر نگار بائین؟-که اکنون مرا زندان زنده بیزاری است و هر صبح و شامم در ویرانه هایش، به رگبار نفرت می بنددد!!


این قسمت مهمه:

این گروه به رغم آنکه در عمل و نظر، فرهنگ غربی را پذیرا شده اند، در آثار ادبی و مقالات خود از آن پیشینه ی تاریخی با اکرام و تکریم یاد کرده و برای از دست دادن آن آه و

فغان بر می آورند!!

و ضمن اعلام آنکه آن دوران دوران استقلال و عظمت ایران بوده است به یاد آن روزگاران، خاطرات خویش را ورق میزنند و به راحتی بر همه ی ارزشها چشم بر می بندد و از قرون بعد

از اسلام به عنوان حاکمیتفرهنگ آلوده سخن می گویند!!!!

در حالیکه این رجوع به گذشته و طرح سابقه ی تاریخی همراه با به فراموشی سپردن مبانی فکری و فرهنگی آن ادوار بوده و تنها، امور جزئی و صورتهای اجتماعی و

سیاسی
آن مورد توجّه واقع شده اند و همان صورتها نیز، از میانه ی صافیِ اندیشه های وابسته به مکاتب فلسفی و سیاسی دوران جدید، گذشته اند!

نکته این که...

خیلی جالبه!! نویسندگان و شاعرانِ روشنفکر و وابسته به محافلِ ماسونی مدام از "جهان وطنی" و "وطنِ بی مرز" و "دور انداختن فرهنگ و مبانی اسلامی-ایرانی"

(به بهونه ی آزادی و پیشرفت و جهان سومی نبودن) سخن میگن ولی در سایه ی ملی گرایی!!!

یعنی کلاً مشخص نیست هدفشون چیه!!

بالاخره "وطن پرستی" یا "جهانِ وطنی و وطن بدونِ مرز" ؟؟؟؟!!

هیچ کدام!! زیر سلطه ی فرهنگ و تمدن با سابقه ی غرب رفتن با دور ریختن مبانیِ دینی!!

چون بالاخره میدونن که قوامِ یه ملت و اون چیزی که یه ملت رو در برابر یورشِ بیگانگان و مستعمره شدن مصون میداره عامل مشترکی مثل "دین"ه!!
.
.
.
همچنان ادامه دارد!!

 
آخرین ویرایش:

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
قسمت چهارم

قسمت چهارم

.
.
.
جنجال بر سر سابقه ی تاریخی در میان ملل مسلمان از آن روی صورت می گرفت که هویت معنوی و دینی، امکان تسلیم شدن بی قید و شرط این ملل را در برابر فرهنگ

و تمدن مغرب زمین سد می نمود
در صورتی که غرب بر آن بود تا با نفی حیات معنوی، همه ی رابطه های این ملل را با اندیشه ی معنوی اش بگسلد.

زیرا در صورت موفقیت، در نفی هر نوع احساس دینی و فرهنگی مستقل بود که می توانست امکان تسلیم و استحاله این ملل را در فرهنگ و تمدن خود به وجود آورد و انسانهایی

را تربیت کند که تن به حیات صرفاً مادی و وابسته به حال دهند تا با همان تربیت نحوه ی زیست او را معیّن کنند!!

روشنفکری به واسطه ی تعلّق خاطرش به مغرب زمین و تمنّایش برای ساخت و پرداخت مدنیّت غربی، از سابقه ی تاریخی، فقط به عنوان پلی ارتباطی استفاده می کند، تا با گذر

از هویّت دینی
به هویّت غربی برسد!!

پژوهشگر و نویسنده ی معاصر، تنها با دریافت های امروزین خود که متکّی بر علم حصولی و علوم تجربی است، به تفحّص در تاریخ گذشته می پردازد و با اصل قرار دادن آن علوم و

نیز بر همان قیاس درباره ی گذشته به اظهار رأی مشغول می شود!

روشن است که تعالیمی از این دست که در گرو محسوسات آزمایشگاهی مانده اند، چنان با ظاهر انگاری عجین شده است که مجال تأمّل و تفکّر در باطن و ماهیّت همه ی امور را

از وی سلب می کند.

پس مبلّغ تفکّر غربی(اومانیستی) حتّی نمی تواند باوری نسبت فرهنگ و اندیشه ی گذشته ی پیش از اسلام ایرانیان داشته باشد. اندیشه ای که همواره حتّی در میان اساطیرش

به نوعی قائل به وجود آفریدگاری برتر از عالم خاکی به نام اهورا مزداست!!


اگه خلاصه شده بخوایم بگیم، با توجه به متن اصلی:

جریان روشنفکری واسه گذر از "هویت دینی" و رسیدن به "مدینه ی فاضله ی غربی" نیاز به یه پل داره...

و اون پل"باستانگرای"ه !!

و قطعاً کسی که می خواد پل بسازه از مصالحِ خود خواسته و خود ساخته بهره می گیره!!

و اجازه نمیده مصالحِ دیگه کارش رو خراب کنه!!

(مصالح دیگه منظورم اعتقاد ایرانیانِ پیش از اسلام به خالقِ ماورائیه)
.
.
.
همچنان ادامه دارد!!!







 

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
قسمت پنجم (پایانی)

قسمت پنجم (پایانی)

.
.
.
[SUB]یه دیالوگی تو فیلم "هامون" بود، گفتم اولِ کار بذارمش، جالبه...بعد می ریم سر اصل مطلب!!

کجا داره میره؟! دِ آخه به چی رسیدن؟! مثه یه مشت سوسک و مورچه دارن تو مردابِ تکنیک دست و پا می زنن. همش هم به خاطرِ این شکمِ صاب مرده است، راحت

لم دادن.

معنویت چی شد بدبخت؟! به سر عشق چی اومد؟!

و اصل مطلب:

"رضا براهینی" در گفت و گویی راجع به "اخوان" چنین می گوید:

...اگر تاریخ این 1400 سال نبود، "اخوان" خیلی راحت تر می توانست شعر بگوید.

امبا شعر "اخوان" نشان می دهد که او حتّی در اعتقاد به گذشته ی نابِ مورد ادعّایش نیز راسخ نبوده است. دلیل این مدّعا گفت و گوی او است با "محمّد محمّدعلی" در مجلّه ی "کلک"،

که ضمن صحبت راجع به شعرِ"مرد و مرکّب" می گوید:

من وقتی قصّه ی" مرد و مرکب" را می گفتم، اگر می خواستم صریح بگویم، اسباب بعضی دردسرها می شد، چنان که بعداً هم شد...در آن شعر می گویند، گفته اند،

تبلیغِ فریب آمیز کرده اند که آن مرد، یاِر مردم محروم می آید...


این یعنی انکار ظهور سوشیانس- که "اخوان" خود آن را تبلیغی فریب آمیز می داند و نشان از فقدانِ هرگونه نسبت با گذشته ی موردِ ادّعای او دارد. فقدان نسبت روشنفکر با عواملِ

غیبی امری بدیهی است
- حال آنکه عوالم متعلّق به هر دینی باشد- زیرا او (روشنفکر) به پذیرش اموری گردن می نهد که عقل جزوی و منفکّ از وحی بدان رضایت دهد!!

"احمد شاملو" در طیّ سخنرانی خود می گوید:

(با دقّت بخونید که چه می گوید!!)

...انسان ذی شعور فقط به چیزی اعتقاد نشان می دهد که خودش با تجربه ی منطقیِ خودش آن را درک کرده باشد. تجربه ی عینی و علمی و منطقی. انسان یک

موجودِ متفکّر است و لاجرم باید مغرورتر از آن باشد که احکامِ بسته بندی شده را بی دخالت تعقّل(!) بپذیرد!!!!


آنچه که به دنبال احیای تفکّر دینی و هویّت حقیقیِ انسان رخ می نماید، کلامِ قدسی الگو ها و نمونه هایی است که انسانِ امروز را به مقابله دعوت می کند. مقابله برای احیای آنچه

که نیست امّا باید باشد و هدم آنچه که هست و نباید باشد!!!

این امر برخلافِ رجعت به سابقه های تاریخی تعهّدی را بر گردنِ مبلّغان آن می گذارد تا خود و حیات خود را با آن تعالیم و الگوها سامان دهد و به ساخت و پرداختِ مدینه ای متشکّل از

انسانهای مؤدّب به ادب دینی، مشغول آید، همان که طرحِ آن به هر صورت، غرب را به مقابله می خواند و روشنفکری بدین امر واقف است!

او حتّی آنگاه که به ادبیات کهن فارسی توجّه می کند، یا تنها به ظاهر زیبای آن بسنده می کند یا برای تذهیب آثار خویش از آن بهره می جوید و حالِ خویش را بر آن تحمیل می کند!!



قضاوتِ این امر را بر عهده ی انسانِ بزرگی از دیارِ غرب، "گوته" می گذرایم:

ای حافظ مقدّس!

تو را لسان الغیب خواندند و باز سخنت را آنچنان که باید وصف نکردند. عالمانی خشک بیان نیز کلامِ تو را به میل خود تأویل کردند، زیرا از سخنِ نغزت، جز آن مهملات که

خود می پندارند، در نیافته اند. لاجرم دست به تفسیرِ سخنت می گشایند تا شرابِ آلوده ی خویش را به نامِ تو برکشند!!



از همه ی کسایی که این تاپیک رو خوندن تشکر می کنم!!

"می خواهند نورِ خدا را با دهانهایشان خاموش کنند امّا خداوند نورِ خود را دوام می بخشد

هرچند کافران خوش نداشته باشند!"

9-الصّف
[/SUB]
 
آخرین ویرایش:

شادیاخ

عضو جدید
ارتباط موضوع با باستانگرایی کجا بود؟

...انسان ذی شعور فقط به چیزی اعتقاد نشان می دهد که خودش با تجربه ی منطقیِ خودش آن را درک کرده باشد. تجربه ی عینی و علمی و منطقی. انسان یک

موجودِ متفکّر است و لاجرم باید مغرورتر از آن باشد که احکامِ بسته بندی شده را بی دخالت تعقّل(!) بپذیرد!!!!

کجای این حرف مصداق این مطلب شماست

می خواهند نورِ خدا را با دهانهایشان خاموش کنند امّا خداوند نورِ خود را دوام می بخشد

هرچند کافران خوش نداشته باشند!"

مگر نه اینکه خداوند در هر جایی که تونسته دعوت کرده به تعقل و تفکر؟ لااقل مطلبی کپی میکنید منبعش رو هم ذکر کنید بدونیم این تراوشات ذهنی چه کسی هست
 

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
1-ارتباط موضوع با باستانگرایی کجا بود؟
کجای این حرف مصداق این مطلب شماست

2-مگر نه اینکه خداوند در هر جایی که تونسته دعوت کرده به تعقل و تفکر؟ لااقل مطلبی کپی میکنید منبعش رو هم ذکر کنید بدونیم این تراوشات ذهنی چه کسی هست

سلام!

1- ببخشید بابت اینکه تو تاپیکتون(!) مطالب بی ربط گذاشتم، شدیداً اظهار شرمندگی می کنم!!!! اگه خیلی نگران پرش موضوع در تاپیک من هستید، می تونم یه کمکی بهتون بکنم:
فکر کنم بتونید ربط این مطلب رو با "روشنفکری" پیدا کنید و بعد از اینکه تاپیک رو بادقّت(خدایی نکرده!!) مطالعه کردید، به "باستانگرایی" ربطش بدید!! احتمالاً موضوع تاپیک هست: روشنفکری و فریضه ی باستانگرایی!

2- ای وااای!! فکر نکنم اصلاً اهل "دقت کردن" باشید، از حرفی در که بند یک نوشتم، پشیمون شدم! شما پست ها رو به صورت رندوم مطالعه می کنید؟! رابطه تون با پست اول هر تاپیک چطوره؟! پیشنهاد می کنم پست اول رو مطالعه کنید، بعد در مورد کپی/ پیست و منبع نظر بدید! :)

به قول خودتون: مگر خداوند دعوت نکرده به تفکر و تعقل؟!؟!؟! :D

می گم: حالا وقتی پست اول رو مطالعه کنید و بفهمید بنده همه ی این مطالب رو با دست خودم و از روی کتابی که در صفحه ی اول به عنوان منبع ذکر کردم، تایپ نموده ام(!)، اظهار پشیمانی می کنید مهندس؟! ابداً! بالاخره در مسلک شما هدف وسیله رو توجیه می کنه!! :redface:

متاسفانه شما حتی پست آخر رو هم با دقت نخوندید:

[SUB]"رضا براهینی" در گفت و گویی راجع به "اخوان" چنین می گوید:

...اگر تاریخ این 1400 سال نبود، "اخوان" خیلی راحت تر می توانست شعر بگوید.[/SUB]

[SUB]آنچه که به دنبال احیای تفکّر دینی و هویّت حقیقیِ انسان رخ می نماید، کلامِ قدسی الگو ها و نمونه هایی است که انسانِ امروز را به مقابله دعوت می کند. مقابله برای احیای آنچه که نیست امّا باید باشد و هدم آنچه که هست و نباید باشد!!!

این امر برخلافِ رجعت به سابقه های تاریخی تعهّدی را بر گردنِ مبلّغان آن می گذارد تا خود و حیات خود را با آن تعالیم و الگوها سامان دهد و به ساخت و پرداختِ مدینه ای متشکّل از انسانهای مؤدّب به ادب دینی، مشغول آید، همان که طرحِ آن به هر صورت، غرب را به مقابله می خواند و روشنفکری بدین امر واقف است!

او حتّی آنگاه که به ادبیات کهن فارسی توجّه می کند، یا تنها به ظاهر زیبای آن بسنده می کند یا برای تذهیب آثار خویش از آن بهره می جوید و حالِ خویش را بر آن تحمیل می کند!![/SUB]
:w09:

بد شد که...!

پ.ن:فقط بخشهای آبی رنگ تراوشات ذهنی خودمه! (گفتم یه وقت ربطش ندید به نویسنده ی محترم)!
 
آخرین ویرایش:

شادیاخ

عضو جدید
سلام!

1- ببخشید بابت اینکه تو تاپیکتون(!) مطالب بی ربط گذاشتم، شدیداً اظهار شرمندگی می کنم!!!! اگه خیلی نگران پرش موضوع در تاپیک من هستید، می تونم یه کمکی بهتون بکنم:
فکر کنم بتونید ربط این مطلب رو با "روشنفکری" پیدا کنید و بعد از اینکه تاپیک رو بادقّت(خدایی نکرده!!) مطالعه کردید، به "باستانگرایی" ربطش بدید!! احتمالاً موضوع تاپیک هست: روشنفکری و فریضه ی باستانگرایی!

2- ای وااای!! فکر نکنم اصلاً اهل "دقت کردن" باشید، از حرفی در که بند یک نوشتم، پشیمون شدم! شما پست ها رو به صورت رندوم مطالعه می کنید؟! رابطه تون با پست اول هر تاپیک چطوره؟! پیشنهاد می کنم پست اول رو مطالعه کنید، بعد در مورد کپی/ پیست و منبع نظر بدید! :)

به قول خودتون: مگر خداوند دعوت نکرده به تفکر و تعقل؟!؟!؟! :D

می گم: حالا وقتی پست اول رو مطالعه کنید و بفهمید بنده همه ی این مطالب رو با دست خودم و از روی کتابی که در صفحه ی اول به عنوان منبع ذکر کردم، تایپ نموده ام(!)، اظهار پشیمانی می کنید مهندس؟! ابداً! بالاخره در مسلک شما هدف وسیله رو توجیه می کنه!! :redface:

متاسفانه شما حتی پست آخر رو هم با دقت نخوندید:




:w09:

بد شد که...!

پ.ن:فقط بخشهای آبی رنگ تراوشات ذهنی خودمه! (گفتم یه وقت ربطش ندید به نویسنده ی محترم)!

ممنون از پاسخ شما فقط مثل اینکه اعصاب شما خورده قبلا هم گفتم کمی خونسرد باشید بنده کل تایپیک شمارو مطالعه کردم ولی متوجه کتاب شما نشده بودم به هر حال لطف کردید.
 

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ممنون از پاسخ شما فقط مثل اینکه اعصاب شما خورده قبلا هم گفتم کمی خونسرد باشید بنده کل تایپیک شمارو مطالعه کردم ولی متوجه کتاب شما نشده بودم به هر حال لطف کردید.
جالبه!! شیوه ی مباحثه تونو می گم!! در مواقع لازم یه پست حق به جانبانه می دید و ...تمام!! همینطور که من به نحوه ی مباحثه ی شماها عادت کردم، کم کم شما هم به لحنم عادت می کنید. نترسید! :smile:

از شما که انقدر به دنبال منبع و تعقل و تفکرید، انتظار میره در اولین مواجه تون با تاپیک دنبال منبعش بگردید و استارتر رو با جملاتی نظیر:

مگر نه اینکه خداوند در هر جایی که تونسته دعوت کرده به تعقل و تفکر؟ لااقل مطلبی کپی میکنید منبعش رو هم ذکر کنید بدونیم این تراوشات ذهنی چه کسی هست

مورد هجمه قرار ندید!

موفق باشید.:gol:
 

شادیاخ

عضو جدید
جالبه!! شیوه ی مباحثه تونو می گم!! در مواقع لازم یه پست حق به جانبانه می دید و ...تمام!! همینطور که من به نحوه ی مباحثه ی شماها عادت کردم، کم کم شما هم به لحنم عادت می کنید. نترسید! :smile:

از شما که انقدر به دنبال منبع و تعقل و تفکرید، انتظار میره در اولین مواجه تون با تاپیک دنبال منبعش بگردید و استارتر رو با جملاتی نظیر:



مورد هجمه قرار ندید!

موفق باشید.:gol:

با شما قبلا هم بحث کردم ولی در انتها از شما پاسخی دریافت نکردم بنابراین سعی می کنم با کسی وارد مباحثه بشم که حداقل به تفکر بشری ایمان داشته باشه ;)

پ ن: البته از نظر شما و دوستانتون هر سوالی و هر بحثی که مرتبط با تفکر و منطق و داشته های علمی بشر هست مصداق هجمه است ، قبول اعتقادات سراسر ابهام و سوال برای شما مورد پسند تره ، خرد همراهتون
 

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اگه سوال و ابهامی هست پیرامون مطالب خودِ تاپیک، در خدمتم.:gol::gol:

اگه در مورد قدرت تعقل و تفکر بنده ابهامی هست...شرمنده! :redface:
 

مـصطفی

عضو جدید
تاپیک بسیار پربار و آموزنده ای بود.
از روشنگری های شما بسیار ممنانیم ارمیا جان.
خدا سایه امثال شمارو که بچه هارو اگاه میکنند از سر ما کم نکنه.

به امید تاپیک های بیشتری که از حقه های روشن فکری و خیانتش به ایران بیشتر آگاه بشیم.
 
بالا