برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی بخشمت ... چون بهم نگفتی مسافری
نمی بخشمت ... چون چمدونت و پشتت مخفی کردی
نمی بخشمت ... چون نگفتی همسفرت من نیستم
اما نه...!
می بخشمت ... به همون مسافری که تو رو ازم گرفت.
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز شب ماند و من و این عطش خانگی ام
باز هم یاد تـــــــو ماند و من و دیوانگی ام

اشک در دامنم آویخت کـــــه دریا باشم
مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم


خواب دیدم کــه تو می آمدی و دل می رفت
محرم چشم ترم می شدی و دل می رفت:

یک نفر مثل پـــــری یک دو نظر آمد و رفت
با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفت

خنده زد کوچه به دنبال تبسم افتاد
باز دنبال جگر گوشه ی مــردم افتاد

“آخــــــرش هم دل دیوانه نفهمید چه شد
یک شبه یک شبه دیوانه چشمان که شد”

تا غــزل هست دل غمزده ات مال من است
من به دنبال تو چشم تو به دنبال من است

“آی تو، تو کـــــه فریب من و چشمان منی
تو که گندم، تو که حوا، تو که شیطان منی

تو که ویران من بی خبر از خود شده ای
تو که دیوانه ی دیوانه تر از خود شده ای”

در نگــــــــــــــاه تو که پیوند زد اندوه مرا
چه کسی گل شد و لبخند زد اندوه مرا

ای دلت پولک گلنـــــــــار؛ سپیدار قدت
چه کسی اشک مرا دوخته بر چارقدت؟

چند روزی شده ام محرمت ایلاتی مــن
آخرش سهم دلم شد غمت ایلاتی من
دکتر محمد حسین بهرامیان
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
به ستاره ها امیدی نیست به " ماه " بودنت دل بسته ام
تو که نباشی ...
اسمان تاریک این شب بلند
با هیچ فانوسی روشن نمی شود ....



 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای تو مینویسم
که به من معنای عاشقی را اموخت
که همیشه به یادتم
که همیشه وقتهایی که نیست حتی یک روز دل تنگ و نگرانت میشوم
که همیشه دوستت خواهم داشت
 
ای لعنت به من که عاشق تو شدم...
عاشق تویی که هیچ جور نمیشه بهت رسید...

ای لعنت به تو که درست بعد از این که ولت کردم فهمیدم کم کم داری عاشقم میشی!

ای لعنت به این زندگی که من باید عاشق تو بشم،مرد50ساله ای که هیچ جور نمیشه حتی تصور با تو بودن رو داشت!

لعنتتتتتتتتتت.....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی ماه من میشوی یا دیگری
گاهی اسمان من میشوی یا دیگری
گاهی انقدر مال دیگری میشوی که حسودیم میشود به دیگری
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


همپای لحظه های دلتنگی ام ، (کاش................)

وقتی خانه عشقت پناهگاه خستگی ام شد اندیشیدم که الهه عشق،ناب ترین عشق هستی را نصیبم کرده است

عزیزم آهنگ صدایت زیبا ترین ترانه زندگیم

نفس هایت تنها بهانه نفس کشیدنم و وجودت تنها دلیل زنده بودنم است

پس با من بمان تا زنده بمانم

به چشمان مهربان تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را ،

تا بدانی که محبت و عشق را در چشمان تو آموختم و با تو آغاز کردم

به پاکی چشمانم قسم که تا ابد با تو می مانم

بی آنکه دغدغه فردا را داشته باشم

زیرا می دانم فردا بیشتر از امروز دوستت خواهم داشت...

دوستت دارم...






چنان زیبایی

که نمی توانم به یادت بیاورم

تصویرت،

سر می رود از آئینه...








ای آسمانی ترین ستاره ی هستی !
با تو ...
جرقه های عاشق شدن ، در آتشکده ی متروک قلبم شعله کشید !!
و ..
ترانه های عاشقانه ام
با تو ...
به حقیقت رسید !!
و با تو ...
و وجود گرم توست که میخواهم بمانم ..
و تا همیشه و همیشه ..
در کلبه ی عشقم
میزبان نفسهای عاشقانه ات خواهم بود .. !!!






یک لحظه با شکستن قلب مهربانت، قلب من نیز می شکند، اینگونه دلگیر نباش،


یک لحظه غم تو مرا به ماتم می نشاند!


یک لحظه اشک ریختنت، دلم را می سوزاند، اشک نریز که یک عمر مرا گریان خواهی دید!


طاقت ندارم ببینم که از لحظه های در کنار من بودن اینگونه پریشانی،


اگر تو را آزار می دهم دست خودم نیست، عاشقم و دلم نمی خواهد که روزی دوباره تنها


شوم!


اگر تو را با حرفهایم می رنجانم مرا ببخش، من گرفتار توام،


طاقت بی تو بودن را ندارم!


اگر یک روز بی تو باشم، دنیا برایم تیره و تار خواهد بود، بیخیال زندگی،


من نیز خواهم رفت، به جایی که دیگر حس نکنم که بی تو هستم!


یک لحظه با سکوتت، صدای فریاد مرا خواهی شنید،


سکوت نکن، تا ناله نکند قلبی که طاقت سکوت تلخ تو را ندارد!


یک لحظه با نبودنت مرا به آتش خواهی کشید، حالا که آمدی برای همیشه


با من باش که طاقت سوختن را ندارم!


یک لحظه بی محبتی ببینم، از غم و غصه می میرم،


یک لحظه حس کنم که از من خسته ای، دیگر به من نگو چرا اینک دلشکسته ای؟!


نمی خواهم یک لحظه دور از تو باشم، وای به آن روزی که یک عمر بی تو باشم،


آن روز عمری باقی نخواهد ماند،


زیرا در همان لحظه ی رفتنت، دیگر مرا نخواهی دید!





تنها صدایت را میخواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد

نگاهت را میخواهم تا روشنی چشمهای خسته ام باشد

وجودت را میخواهم تا گرمای آغوشم باشد

دستهایت را میخواهم تا نوازشگر بی کسی اشکهایم باشد

و تنها خنده هایت را میخواهم تا مرحم کهنه زخمهای زندگی ام باشد

آری تنها تو را میخواهم ..






زیر این سقف کبود


زیر این سلطه سنگین سکوت


اگر از تو یادی نکنم


به خدا میشکنم
. . .






فقط با تو
زیباست این زندگی با تو ، فقط با تو !
زیباست لحظه های عاشقی ، با تو ، تنها در کنار تو!
زیباست لحظه غروب ، با تو ، فقط به یاد تو!
آن لحظه که با تو هستم ، بهترین لحظه زندگی ام است که دلم نمیخواهد آن لحظه بگذرد!
دلم میخواهد آن لحظه که در کنار تو هستم هیچگاه به پایان نرسد!
زیباست این زندگی در کنار تو ، فقط با عشق تو!
زیباست لحظه ای که در زیر باران قدم میزنم ، یا با تو و یا به یاد تو!
این زندگی زیباتر از گذشته میگذرد چون با تو و عاشق تو هستم!
این لحظه ها عاشقانه تر از همیشه میگذرد ، چون با تو و به یاد تو هستم!
خوشبخت است این قلب عاشق من ، چون تنها تو را دوست دارد!
تنها تو را ، فقط تو را ، با تو می ماند ، عاشقانه می ماند و هیچگاه تو را تنها نمیگذارد!
میگویم دوستت دارم چون لایق این دوست داشتنی ، فقط تو لایق این عشق
بی پایان منی!
می گویم با تو می مانم ، عاشقتر از همیشه ، فقط با تو ، چون تنها تو سرپناه این قلب عاشق منی !
عشق من و تو ماندگار است ، تا ابد ، برای همیشه ، فقط با هم ، تنها در کنار هم!
زیباست کلام عشق ، شیرین است لحظه های با تو بودن ، فقط با تو ، و آن قلب مهربان تو!
عشق من و تو برای همیشه در خاطره ها و یادها می ماند ، یک عشق ابدی و بی پایان!
لبخند عشق همیشه بر لبان من جاریست ، فقط با تو ، و به عشق تو!






غرورم حتی

تو را طور ديگری دوست دارد

به تو كه ميرسد

بيصدا می شكند



بخوان همراه با همه ، من نیز می نویسم برای تو و برای همه....
دفتر عشق ، این دفتر کهنه که هر صفحه از آن با کلام عشق آغاز شده برای همه
است ، برای عاشقان وبرای آنهاییست که در غم از دست دادن عشق نشسته اند
و آنها که تنها در گوشه ای خسته اند...
دفتر عشق ، دفتریست که هیچگاه صفحات آن که همه از جنس دل است به پایان
نمیرسد اما شاید روزی این دستهایم خسته از نوشتن کلام عشق شود...
بخوان آنچه برای تو و برای همه عاشقان دفتر عشق نوشته ام....
بخوان تا من نیز عاشقانه برایت بنویسم...
ببین عشق چه غوغایی در این دفتر عشق به پا کرده....
دلی آدمی را دیوانه کرده ، یک عاشق را مجنون کرده ....
برای تو می نویسم که میدانم مثل منی ، همصدا با من ، و همنشین با اشک!
برای تو مینویسم که عاشقترینی ، غمگینترینی و یا تنهاترینی


حدیث عشق من و تو،
حدیث ابر بهاریست،
تو از قبیله لبخند،
من از قبیله اندوه.
فضای فاصله صد آه،
فضای فاصله صد کوه،
تو از سپیده و نوری،
من از شقایق گلگون.





این همه واژه

و من از سکوت لبریزم

انگار کابوس این روزهای خاکستری

سایه انداخته به خیال من...

حوالی این ساعت های بارانی

جای زیادی برای رفتن ندارم

غیر از

آغوش تو

یا

کوچه پس کوچه های این شهر غریب...






می اندیشم به نگاهت

که تمامی جان و روانم را به ترنم و تمنا وا می دارد

می اندیشم به انگشتانت

که بی پرده

ساز عشق مرا در تمامی پرده ها می نوازد

و اکنون

می اندیشم به دستانت

که چه سبک و آشنا

با راه و رمز های عشق

آرام و داغ و تند

چون شراب و گردباد و سیلاب

مرا در بر میگیرد

وغم هایم را می تکاند

و بیخیالی می کارد

حرف دیگه ای نیست ... فقط بدون


كه نيلوفرانه دوستت مي دارم
نه مانند مردماني كه دوست داشتن را
به عادتي كه ارث برده*اند
با طعم غريزه نشخوار مي كنند
من درست مثل خودم
هنوز و هميشه دوستت مي دارم



من دلم به يك رويا خوش است
به شب قدم زير آسمان
زير مهتاب كوچه ي خلوت
آن موي بيقرار يار
يك دل از عشق سر شار
يك دنيا فاصله است
يك درد بي صدا و مرگوار
يك ستاره هميشه درخشان است
يك تقدير ناسازگار
و يك " اي كاش " هميشه ماندگار
نگفته*ام به يار محبوس
كه " منهم از صميم قلب دوس...
....
...
پس هميشه دوستم بدار..
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای تو مینویسم از حسرت
از حسرتی که در نبودت به سراغم میاید
نمیدانم در کدامین ثانیه ها یا دقایق یا روزها یا سالها
دوباره مرا به یاد میاوری
ولی همیشه بدان بر روی این زمین کسی هست که دوستتت دارد و همیشه به تو میاندیشد در هر لحظه به یادت اشک میریزد یا میخندد بدان همیشه کسی هست که فقط تو برایش مهم هست نه غیر تو و همیشه دوست دارد
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
حرفی نیست...
خودم سکوتت را معنی می کنم!
کاش می فهمیدی،
گــــــــــاهی....همین نگــــاه ســـــــــــــــــــردت...
روی زمستان را هم کم می کنـــــــــد...!


 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
امشب قاصدک خیالم را فوت کرده ام،

دیدمش،

به سوى آسمان رفت،

ماه را پشت سر میگذارد و کهکشانها را رد خواهد کرد،

چشم انتظار باش!

نشانى تو را به او داده ام.

به او خوب گوش کن،

به تو خواهد گفت که چه اندازه دوستت دارم...


 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]معجزه خبــــر نمی کند !

لطفا با احتیاط نا امیــــد شوید . . .!
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
 

مهرانه م

عضو جدید


همپای لحظه های دلتنگی ام ، (کاش................)

وقتی خانه عشقت پناهگاه خستگی ام شد اندیشیدم که الهه عشق،ناب ترین عشق هستی را نصیبم کرده است

عزیزم آهنگ صدایت زیبا ترین ترانه زندگیم

نفس هایت تنها بهانه نفس کشیدنم و وجودت تنها دلیل زنده بودنم است

پس با من بمان تا زنده بمانم

به چشمان مهربان تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را ،

تا بدانی که محبت و عشق را در چشمان تو آموختم و با تو آغاز کردم

به پاکی چشمانم قسم که تا ابد با تو می مانم

بی آنکه دغدغه فردا را داشته باشم

زیرا می دانم فردا بیشتر از امروز دوستت خواهم داشت...

دوستت دارم...






چنان زیبایی

که نمی توانم به یادت بیاورم

تصویرت،

سر می رود از آئینه...








ای آسمانی ترین ستاره ی هستی !
با تو ...
جرقه های عاشق شدن ، در آتشکده ی متروک قلبم شعله کشید !!
و ..
ترانه های عاشقانه ام
با تو ...
به حقیقت رسید !!
و با تو ...
و وجود گرم توست که میخواهم بمانم ..
و تا همیشه و همیشه ..
در کلبه ی عشقم
میزبان نفسهای عاشقانه ات خواهم بود .. !!!






یک لحظه با شکستن قلب مهربانت، قلب من نیز می شکند، اینگونه دلگیر نباش،


یک لحظه غم تو مرا به ماتم می نشاند!


یک لحظه اشک ریختنت، دلم را می سوزاند، اشک نریز که یک عمر مرا گریان خواهی دید!


طاقت ندارم ببینم که از لحظه های در کنار من بودن اینگونه پریشانی،


اگر تو را آزار می دهم دست خودم نیست، عاشقم و دلم نمی خواهد که روزی دوباره تنها


شوم!


اگر تو را با حرفهایم می رنجانم مرا ببخش، من گرفتار توام،


طاقت بی تو بودن را ندارم!


اگر یک روز بی تو باشم، دنیا برایم تیره و تار خواهد بود، بیخیال زندگی،


من نیز خواهم رفت، به جایی که دیگر حس نکنم که بی تو هستم!


یک لحظه با سکوتت، صدای فریاد مرا خواهی شنید،


سکوت نکن، تا ناله نکند قلبی که طاقت سکوت تلخ تو را ندارد!


یک لحظه با نبودنت مرا به آتش خواهی کشید، حالا که آمدی برای همیشه


با من باش که طاقت سوختن را ندارم!


یک لحظه بی محبتی ببینم، از غم و غصه می میرم،


یک لحظه حس کنم که از من خسته ای، دیگر به من نگو چرا اینک دلشکسته ای؟!


نمی خواهم یک لحظه دور از تو باشم، وای به آن روزی که یک عمر بی تو باشم،


آن روز عمری باقی نخواهد ماند،


زیرا در همان لحظه ی رفتنت، دیگر مرا نخواهی دید!





تنها صدایت را میخواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد

نگاهت را میخواهم تا روشنی چشمهای خسته ام باشد

وجودت را میخواهم تا گرمای آغوشم باشد

دستهایت را میخواهم تا نوازشگر بی کسی اشکهایم باشد

و تنها خنده هایت را میخواهم تا مرحم کهنه زخمهای زندگی ام باشد

آری تنها تو را میخواهم ..






زیر این سقف کبود


زیر این سلطه سنگین سکوت


اگر از تو یادی نکنم


به خدا میشکنم
. . .






فقط با تو
زیباست این زندگی با تو ، فقط با تو !
زیباست لحظه های عاشقی ، با تو ، تنها در کنار تو!
زیباست لحظه غروب ، با تو ، فقط به یاد تو!
آن لحظه که با تو هستم ، بهترین لحظه زندگی ام است که دلم نمیخواهد آن لحظه بگذرد!
دلم میخواهد آن لحظه که در کنار تو هستم هیچگاه به پایان نرسد!
زیباست این زندگی در کنار تو ، فقط با عشق تو!
زیباست لحظه ای که در زیر باران قدم میزنم ، یا با تو و یا به یاد تو!
این زندگی زیباتر از گذشته میگذرد چون با تو و عاشق تو هستم!
این لحظه ها عاشقانه تر از همیشه میگذرد ، چون با تو و به یاد تو هستم!
خوشبخت است این قلب عاشق من ، چون تنها تو را دوست دارد!
تنها تو را ، فقط تو را ، با تو می ماند ، عاشقانه می ماند و هیچگاه تو را تنها نمیگذارد!
میگویم دوستت دارم چون لایق این دوست داشتنی ، فقط تو لایق این عشق
بی پایان منی!
می گویم با تو می مانم ، عاشقتر از همیشه ، فقط با تو ، چون تنها تو سرپناه این قلب عاشق منی !
عشق من و تو ماندگار است ، تا ابد ، برای همیشه ، فقط با هم ، تنها در کنار هم!
زیباست کلام عشق ، شیرین است لحظه های با تو بودن ، فقط با تو ، و آن قلب مهربان تو!
عشق من و تو برای همیشه در خاطره ها و یادها می ماند ، یک عشق ابدی و بی پایان!
لبخند عشق همیشه بر لبان من جاریست ، فقط با تو ، و به عشق تو!






غرورم حتی

تو را طور ديگری دوست دارد

به تو كه ميرسد

بيصدا می شكند



بخوان همراه با همه ، من نیز می نویسم برای تو و برای همه....
دفتر عشق ، این دفتر کهنه که هر صفحه از آن با کلام عشق آغاز شده برای همه
است ، برای عاشقان وبرای آنهاییست که در غم از دست دادن عشق نشسته اند
و آنها که تنها در گوشه ای خسته اند...
دفتر عشق ، دفتریست که هیچگاه صفحات آن که همه از جنس دل است به پایان
نمیرسد اما شاید روزی این دستهایم خسته از نوشتن کلام عشق شود...
بخوان آنچه برای تو و برای همه عاشقان دفتر عشق نوشته ام....
بخوان تا من نیز عاشقانه برایت بنویسم...
ببین عشق چه غوغایی در این دفتر عشق به پا کرده....
دلی آدمی را دیوانه کرده ، یک عاشق را مجنون کرده ....
برای تو می نویسم که میدانم مثل منی ، همصدا با من ، و همنشین با اشک!
برای تو مینویسم که عاشقترینی ، غمگینترینی و یا تنهاترینی


حدیث عشق من و تو،
حدیث ابر بهاریست،
تو از قبیله لبخند،
من از قبیله اندوه.
فضای فاصله صد آه،
فضای فاصله صد کوه،
تو از سپیده و نوری،
من از شقایق گلگون.





این همه واژه

و من از سکوت لبریزم

انگار کابوس این روزهای خاکستری

سایه انداخته به خیال من...

حوالی این ساعت های بارانی

جای زیادی برای رفتن ندارم

غیر از

آغوش تو

یا

کوچه پس کوچه های این شهر غریب...






می اندیشم به نگاهت

که تمامی جان و روانم را به ترنم و تمنا وا می دارد

می اندیشم به انگشتانت

که بی پرده

ساز عشق مرا در تمامی پرده ها می نوازد

و اکنون

می اندیشم به دستانت

که چه سبک و آشنا

با راه و رمز های عشق

آرام و داغ و تند

چون شراب و گردباد و سیلاب

مرا در بر میگیرد

وغم هایم را می تکاند

و بیخیالی می کارد

حرف دیگه ای نیست ... فقط بدون


كه نيلوفرانه دوستت مي دارم
نه مانند مردماني كه دوست داشتن را
به عادتي كه ارث برده*اند
با طعم غريزه نشخوار مي كنند
من درست مثل خودم
هنوز و هميشه دوستت مي دارم



من دلم به يك رويا خوش است
به شب قدم زير آسمان
زير مهتاب كوچه ي خلوت
آن موي بيقرار يار
يك دل از عشق سر شار
يك دنيا فاصله است
يك درد بي صدا و مرگوار
يك ستاره هميشه درخشان است
يك تقدير ناسازگار
و يك " اي كاش " هميشه ماندگار
نگفته*ام به يار محبوس
كه " منهم از صميم قلب دوس...
....
...
پس هميشه دوستم بدار..
همه چيز را بخاطر تو دوست دارم
من غم را در سكوت ،
سكوت را در شب،
شب را در بستر ،
بستر را برای انديشيدن به تو دوست ميدارم
من عشق را در اميد ،
اميد را در تو ،
تو را در دل،
دل را در موقع تپيدن به خاطر تو دوست دارم
ای دوست من خزان را به خاطر رنگش،
و بهار را به خاطر شكوفه هايش
و خدايی كه دل را برای تپش ،
تپش را در پاسخ ،
پاسخ را در چشمان قشنگ تو برای عصيان زندگی آفريد دوستدارم
 

مهرانه م

عضو جدید
از تو دلگیرم
من را در آغوش بکش
میخواهم از خودت به تو گله کنم
میخواهم با حلقه ای از اشک در چشمان زیبای تو خیره شوم و بگویم
زیبای من
مگر نگفتی تنها خیانت است که باعث جدایی می شود
من که به تو خیانت نکردم.
من که به خاطر تو چشمانم را روی همه مردهای عالم بستم
من که سعی کردم در عشق برایت سنگ تمام بگذارم
پس چرا تو من را با آرزوهایت معاوظه کردی؟ چرا...
 

مهرانه م

عضو جدید
اگر میدانستی که چقدردوستت دارم


سکوت را رها میکردی وتمامی ذرات وجودت عشق را فریاد میزد....

اگر میدانستی که چقدر دوستت دارم



صورتم را میشستی واشکهایم رابادستان عاشقت برباد میدادی....



اگر میدانستی که چقدر دوستت دارم



نگاهت راتا ابد برمن میدوختی تا من درنگاه تو رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خدا ببرم
 

مهرانه م

عضو جدید
دلـم را بـﮧ دلتـ گـرـﮧ میزنمـ ...

تا هیچـ فاصلـﮧ اے نتواند بازشـ ڪند ..

اصلـاً بگذار تماҐ زندگیَمـ گـرـﮧے ڪور بـפֿورد !!!

دستـ هاے تو ڪـﮧ باشد. . ملـالے نیستـ ..

با نگاه تو گـرـﮧ از همـﮧ چیز باز میشود ..

گآهـــــی دِلَـــــــــــــم میــــخوآد یکـــی اَزَم اجــــــــــــآزه بخوآد

کهـــ بیــآد تــو تنهــــــــــاییم

و مــــَن اِجــــــــآزه نــَدَم و اون بـــی تفاوت به مخالفتــــَم بیــآد تو

و آروم بَغَلَـــــــــــم کُــنهــ و

بِگهــ : مَگـــهـ مَـــن مُـــردَم کـــهـ تَنهــــا بــمونی؟



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گآهـــــی دِلَـــــــــــــم میــــخوآد یکـــی اَزَم اجــــــــــــآزه بخوآد

کهـــ بیــآد تــو تنهــــــــــاییم

و مــــَن اِجــــــــآزه نــَدَم و اون بـــی تفاوت به مخالفتــــَم بیــآد تو

و آروم بَغَلَـــــــــــم کُــنهــ و

بِگهــ : مَگـــهـ مَـــن مُـــردَم کـــهـ تَنهــــا بــمونی؟



خـواستــــے دیـگـَر نـَبـاشـــے

آفَـریـــــن!!

چــﮧ بـا ارادهـــ

لعنتـــــــ بـﮧ دَبـسـتـانــے

ڪــﮧ تـــو اَز دَرْس ـهـــایـَش فَقـــَط

"تَصمیـــمِِ ڪـُبــــرے " را آموختـــے​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب ...
قاصدك خيالم را فوت كرده ام...
ديدمش...
به سوى آسمان رفت...
ماه را پشت سر می گذارد...
...... و كهكشانها را رد خواهد كرد...
چشم انتظار باش...
نشانى تو را به او داده ام...
به او خوب گوش كن...
به تو خواهد گفت...
كه چه اندازه ...
دوستت دارم...
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
همیشه می خندم

تا کسی دست دلم را نخواند...

خنده هایی توام با بغض...

اما به تنهایی بازیگر خوبی نیستم...

من و باران کنار هم زیباتر ایفای نقش می کنیم...

وقتی باران هست چشم هایم نمی توانند رسوایم کنند...

زیر باران با غرور گریه می کنم...

می ترسم از روزی که من تنها باشم و باران نباشد...

خسته و بی طاقت هستم...

مهربانی کن تا رسوا نشوم...

من بی نیازم از چترتو...

فقط برایم نماز باران بخوان ...

با صدای بلند بخوان، مثل همیشه...

تو که می دانی من می شنوم...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

همه ی کلمات با آنچه میان من و توست بیگانه اند…
و من هیچ کلمه ای را برای گفتگو با تو شایسته تر از سکوت نیافته ام
آیا سخن مرا میشنوی؟؟؟؟
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
حـافـظ غـزل گـفـت ...
مـولـانـا مـثـنـوی...
نـیـمـا نـو ...!!
مـن کـوتـاه ...!!
هـرچـه گـفـتـیـم دروغ بـود ... همه عـاشـق بـوده ایـم نـه شـاعـر...!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوســتــت دارم را هزار بار دیگر تکرار کن
اینجا نه بینیِ کــَـسی دراز می شود !
نه گـُـرگی به گــَـله ات میزند ! . . .


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برایت از سکوتم مینویسم میدانم نمیخوانی اگر هم بخوانی برایت مهم نیست
سکوت کردم از لحظه ای که عاشقت شدم
اخر کسی نمیفهمد اگر سکوت نکنم شاید بغضهای فرو داده ام سرباز کنند و مرا رسوا نمایند
سکوت کرده ام چون هیچ کس مرا نمیفهمد تنها میگویند درکت میکنیم ولی باور کن کسی مرا درک نمیکند
سکوت کرده ام تا مجبور نباشم جز تو به هیچ چیز فکر کنم
همیشه در قلبم جا داری
اما برایت هیچ فرقی ندارد
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای ستاره ها که بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته اید
ای ستاره ها که از ورای ابرها
بر جهان ما نظاره گر نشسته اید
آری این منم که دردل سکوت شب
نامه های عاشقانه پاره می کنم
ای ستاره ها اگر به من مدد کنید
دامن از غمش پراز ستاره میکنم
!!
 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تمام طعم لــذت

با تـــو معنی می شود

وقتی تعبیر عسل ترین رویـا

آغوش تـــــــــــو باشد! . ܓ✿




 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
سکوت کرده چشم های من تا به کجا میتوان گریخت​
از این همیشه ها که ندارم باور...​
حال مرا نژرس که هنجار ها مجبور میکند مرا​
که گویم بهترم...​
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر جمله ی دوستت دارم قیام علیه بندهای میان من و توست؛

اگر جمله ی دوستت دارم راضی كننده و تسكین دهنده قلبهاست؛

اگر جمله ی دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست؛

اگر جمله ی دوستت دارم پایان همه جدایی هاست؛



اگر جمله ی دوستت دارم كلید زندان من و توست؛

پس با تمام وجود فریاد می زنم..... دوستت دارم.
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه به یادت خواهم ماند چون میخواهم باغ آرزوهایت را بهاری کنم.

می خواهم دوباره به نامت سوگند بخورم ودر دیده ات و در حضورت همانند

ستاره ها بدرخشم!



می خواهم دلتنگی هایم را با تو تقسیم کنم و در نهایت بی کسی تو را همه کس خود

کنم و در صحرای وجودت شقایق های زیبارا بچینم!

می خواهم نشانیم را به آئینه ها دهم تا تو مرا زودتر بیابی!

می خواهم از جاده های دلم خطی سبز تا انتهای وجودت ترسیم کنم و

آخر اینکه می خواهم فقط برای یک لحظه ببینمت که بر روی نیمکت تنهایی من

تکیه زدی و کلاه آرامش بر سر میگذاری و مرا به سوی خود میخوانی!

و من در عین ناباوری بسوی تو قدم برمیدارم و در کنار تو


بر روی نیمکت مینشینم و تا ابد نام تورا بر روی زبان می آورم.


و این نیمکت مکان پیوند عشق ماست!

و تا همیشه برای من مقدس میماند....
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا