روز جهانی کوروش بزرگ

gordafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
کوروش(Cyrus the great) را می توان براستی نخستين و یکی از بزرگترین فرمانرواهای آشتی خواه جهان دانست. چرا که تا آن زمان در هیچ جای جهان چنین اندیشه ی بشر دوستانه ای وجود نداشت . تولد و کودکی : کوروش از دو سو شاهزاده بود. هم از سوی مادر (ماندانا دختر آشتیاگ شاه ماد ) و هم از سوی پدر (کمبوجبه شاه پارس). این که او هم خون ماد و هم خون پارس در رگهایش جاری بود سرانجام به یکپارچه شدن دو تیره ی بزرگ آریایی منجر شد که سالها به يک يکپارچگی نرسيده بودند.با روی کار آمدن کوروش ، دیگر نه مادیها و نه پارسیها با فرمانروایی او مخالفتی نداشتند ، چرا که فرمانروایی هخامنشی را یک فرمانروایی یکپارچه و برابر میان خود می دانستند. بر پایه ی روایت هرودوت(Herodotus): در زمان تولد کوروش، پادشاهی پارس(Persia) خراجگذار ماد(Median) بود . فرمانروای ظالم ماد ، آشتیاگ خوابی درباره ی دخترش ماندانا می بیند که او را سخت وحشت زده می کند. موبدان خواب را اینگونه تفسیر کردند که ماندانا پسری بدنیا خواهد آورد که تخت را از او خواهد گرفت. در اینجا بود که آشتیاگ به محض به دنیا آمدن نوزاد ، او را به وزیرش می سپرد که او را بکشد. وزیر به گاودار شاه دستور می دهد که کودک را در کوهستان رها کند تا بمیرد. به حکم تقدیر زن گاوبان در همان روزها بچه ای مرده می زاید و مرد گاوبان کوروش را نزد خود نگاه داشته و جسد کودک خود را به جای جسد کوروش به وزیر می دهد. پس از آنکه کوروش به ده سالگی می رسد طی یک سری رویدادها ، آشتیاگ درمی یابد که کوروش زنده است اما این بار با مشورت مغان می پندارد که دیگر خطری از سوی وی متوجه او نیست. گرچه این روایت هرودوت بیشتر به افسانه می ماند تا واقعیت ، اما ميتوان آن را به اسطورهای کهن ايرانی پيوند داد. فرمانروایی ایران : بالاخره جنگهایی میان ماد و پارس درگرفت که سه سال به طول انجامید و کوروش که با پارتها و هیرکانیا(قبائل دیگر آریایی) یکپارچه شده بود توانست آشتیاگ را شکست دهد و اکباتان( هگمتانه یا همدان ) به دست کوروش تصرف شد. پس از آن پدر بزرگ خود آشتیاگ را بخشید و و او را به شوش فرستاد و در همدان اعلان بخشش همگانی کرد و بیشتر بزرگان مادی را بر سر کار خود نگاه داشت. همچنین لشکر توانمند ماد نیز که کوروش را برادر و همخون آریایی خود می دانستند به خدمت او در آمدند تا با همکاری آریایی ها یکی از بزرگترین و شاید بزرگترین فرمانروایی جهان که بر پایه ی دفاع از حقوق بشر بود بوجود آید. دفاع در برابر لیدیا : اندکی پس از متحد شدن آریایی های ایران ، پادشاهی هخامنشی با تجاوز لیدیایی ها(قومی در منطقه ترکیه امروزی) روبرو شد . پادشاه لیدیا به تحریک کاهن معبد دِلفی در یونان به ایران تاخت ، اما شکست سختی خورد و سپاه هخامنشی به رهبری کوروش ، سارد پایتخت لیدیا را تصرف کرد و در سلسله جنگهایی بخشی از سرزمینهای آسیای میانه را که برخی قبائل آریایی دیگر در آن سکونت داشتند را نیز ضمیمه ی سرزمین ایران کرد .هرودوت گواهی می دهد که کوروش با کراسوس پادشاه لیدیا با مهربانی رفتار کرد و او را بخشایید. فتح بابل و آزاد کردن قوم بنی اسرائیل : شاید یکی مهمترین پیروزی های کوروش ، فتح بابل باشد. حدود سده ششم قبل از میلاد مسیح ، گستره ی فروانروایی بابل به حداکثر رسیده بود و فروانروای خونخوار بابل را بزرگترین حاکم آن زمان کرده خوانده اند. حاکم بابل پس از لشکرکشی به سرزمین کنعان (فلسطین) ، شهرها و معابد آنان را ویران ساخت و گروه بیشماری از بنی اسرائیلیان را به اسارت گرفت و به بابل کوچ داد تا برای او برده گی کنند. اسناد بر جای مانده از آن زمان حاکی از بیدادگری او بر مردمان زیر دست است. در این گیر و دار بود که دانیال نبی در میان بنی اسرائیلیان دربند ظهور می کند و به آنان رهایی توسط پادشاه ایران را بشارت می دهد. در زمان ظهور کوروش این بردگی به هفتاد سال رسیده بود و فشارها از سوی پادشاه بابل بر یهودیان اسیر به حداکثر رسیده بود. زمانی که آوازه ی کوروش و منش و کردار نیک او به گوش مردم بابل رسید ، روحانیون بین النهرین در نامه ای صراحتا از کوروش خواستند برای آنها به عنوان یک رهایی بخش عمل کند و به بابل لشکر کشی نماید. چیرگی کوروش بر بابل که مهد تمدن و دانش آنروز جهان بود ، بدون اینکه حتی خونی از بینی کسی بریزد انجام شد. زمانی که لشکر ایران به پشت دیوارهای بابل رسید مردم بابل خود بر ضد پادشاه شوریدند و دروازه ها را بر روی آنها گشودند. به گواه تورات کوروش بزرگ چهل هزار برده یهودی را آزاد کرد و با خرج خود آنها را به اورشلیم بازگرداند و برای آنها معابد مجلل ساخت. اینجا بود که یهودیان او را مسیح و رهاننده ی خود دانستند و بارها و بارها نام کوروش و کارهای نيک او در تورات آمده است. در هنگام ورود سپاه ایران به بابل کوروش کبیر دستور داد تا بر روی استوانه ای سفالین فرمانی( نخستین فرمان حقوق بشر جهان ) را حک کنند ، که امروز باعث بالندگی ما ایرانیان است. همینجاست که تاریخ نگاران و فسیلسوفان یونانی که با ایرانیان دشمنی دیرینه داشتند ، لب به ستایش کوروش کبیر می گشاییند. در این زمان بود که گزینفون(شاگرد سقراط ، دوست و هم اندیش افلاطون)یک ستایش نامه با نام کوروشنامه در مدح او مینویسد. به گفته ی گزینوفون کوروش بزرگترین فرمانروایی جهان را با خِرَد خود اداره میکرد و به گونه ای از تَک تَک مردمانش نگهبانی میکرد که گویی فرزندان اویند. مردم این سرزمینها نیز به نوبه ی خود او را پدر و سرپرست خود میشمردند. کوروش با نیروی مدیریتش و مَنش اهوراییش توانست بزرگترین فرمانروایی جهان که مرزهایش در شرق از دریای عمان و رود سند و رود جیحون آغاز میشد و در غرب به دریای مدیترانه و دریای اژه میرسید و در شمال سراسر کرانه های شرقی و جنوبی دریای سیاه را شامل میشد و در جنوب غرب به مصر میرسید.که بعدها سایر پادشاهان هخامنشی این فرمانروایی را آنقدر گسترش دادند تا تقریبا تمام جهان شناخته شده آن روزگار را شامل شد
 

gordafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
2

2

کوروش کبیر به روایت کتب مقدس تورات:در تورات ، کتاب مقدس یهودیان ، کوروش به عنوان ناجی قوم یهود به دفعات ذکر شده است . و این افتخاری برای ما ایرانیان است. در تورات فصلی است که به دانيال نبی(Daniel )( که مرقد مطهرشان در شوش است ) نسبت داده شده و آن را سفر دانيال می نامند. در ايام اسارت بنی اسرائیل ٬ بلا و بيچارگی در آنها افتاده بود ٬ شهرهايشان خراب و قوميت آنان متزلزل گردید و معبد مقدسی که مورد تکریم آنها بود بدست بابلیان افتاد . یهود از این واقعه بی اندازه غمگین و نا امید شده و نمی دانستند چه وقت ٬ چگونه و به دست چه کسی از این شب سیاه اسارت رها می شود. چنین بر می آید که در آن روزهای سیاه ٬ دانیال پیغمبر ظهور می نماید و با پیش بینی ها ٬ تعبیر خواب و غیبگویی های عجیب خود به پادشاهان بابل نزدیک می شود . سلاطین او را به دربار خود راه داده گرامی داشتند و بالا دست غیبگویان و ساحران نشاندند . رویای دانیال که حاوی خبر آزادی یهود است بدین صورت است که:در سال سوم از جلوس پادشاه "بیلش فر" من در شهر "سوس هیرا" از نواحی عیلام در کنار رود" اولائی" بودم برای بار دوم رویایی به نظر من رسید . در این رویا دیدم که قوچی در کنار رود ایستاده و دو شاخ بلند دارد ٬ این دو شاخ یکی بطرف پشت او خم شده بود ٬ قوچ با دو شاخ خود غرب و شرق و جنوب را شخم می کرد و می کند . هیچ حیوانی نبود که در برابر او ایستادگی کند . بنابراین هرچه می خواست می کرد . در همین حال که من در فکر انجام کار این قوچ بودم متوجه شدم که یک بز کوهی از طرف مغرب در حالی که زمین را با شاخ خود می کند پیش می آید ٬ میان پیشانی این بز یک شاخ بزرگ و عجیب کاملا پیدا بود . کم کم بز کوهی به قوچ دو شاخ نزدیک شد و سپس خشمناک بر او تاخت و در این حمله دو شاخ او را شکست و قوچ دو شاخ در برابر او از مقاومت عاجز ماند . کسی هم نبود که قوچ را از چنگالش رهایی دهد . (( سفر دانیال ۸-۱ )) آنگاه همین کتاب از قول دانیال می گوید : جبرئیل بر او نازل شد و رویای دانیال را بدین نحو تفسیر کرد که : قوچ ذوالقرنین نماینده اتحاد دو گروه ماد و پارس است . یک نفر پادشاه قوی بر این دو کشور حکمرانی می کند . بطوری که هیچ دولتی قادر به مقاومت در برابر او نخواهد بود . اما بز کوهی یک شاخ که بعد از قوچ پیدا شده مقصود از آن ممکلت یونان است و شاخ برجسته میان پیشانی او دلالت بر اولین پادشاه آن سرزمین می کند . (( ۱۹-۲۲ )) به روایت تورات ٬ این پیش گوئی دو کشور ماد و پارس را با دو شاخ مجسم می کند و وقتی که این دو یکی و متحد شدند شخصیت آن دو کشور به یک قوچ دو شاخ( قوچ ذوالقرنین )نماینده شده است . آن بز کوهی تک شاخ که این قوچ را مقهور خواهد کرد به اسکندر تعبیر شده و اوست که بالاخره توانست سالها پس از کوروش آخرین پادشاه هخامنشی را شکست دهد. چیزی که لازم به تذکر است این است که کلمه قرن در زبان عربی و عبری هر دو یکی است و وصف این قوچ که به زبان عربی ذوالقرنین(صاحب دو شاخ) می شود در زبان عبری به لوقرانیم آمده که همان معنای ذوالقرنین را می دهد. در رویای دانیال به یهود بشارت داده شده که پایان دوره اسارت و بردگی و آغاز زندگی آزاد و آبرومند آنان روزی خواهد بود که شخصیت ذوالقرنین پدیدار شود یعنی دو کشور ماد و پارس با هم متحد شده با بابل به دشمنی برخاسته و یهودیان را آزادی بخشد . چند سال پس از پیشگوئی دانیال ٬ این پادشاه که ایرانیان او را کوروش ٬ یونانیان سایرس و یهودیان خوروش می نامند ظهور کرد . دو کشور ماد و پارس را متحد ساخت و بعد به بابل هجوم برد و بدون زد و خورد به آن شهر وارد شد ٬ آنان را به کنعان (فلسطین امروزی) باز گرداند و معبد مقدس را بنا کرد. در تورات باز غیر از سفر دانیال در دو سفر دیگر( یشعاه ٬ یرمیاه ) نیز پیشگوئی هایی هست که در سفر اول نام کوروش عینا آ مده است (در صورت عبری "خوروش" ). داستانهای دیگری غیر از داستان فتح بابل در مورد کوروش در تورات آمده است که در متن آنها به قوم وحشی "گوگ و ماگوگ"(در عربی یاجوج و ماجوج) اشاره شده است ٬ که علاقمندان می توانند برای مطالعه آنها به تورات مراجعه کنند. از کوروش در کتب آسمانی و تاریخی همواره به نیکی یادشده است .ضمنا یادآور می شویم که يادی از اسکندر مقدونی در تورات نيست. حکاکی انسان بالدار در پاسارگاد(Pasargade) که حدود یک و نیم قرن پیش توسط باستانشناسان غربی کشف شد ظاهرا وجه تقدس کوروش را در نظر مردم آن زمان يادآور می شود. در بالای این اثر به سه زبان زنده آن دوران نوشته شده بود " من کوروش پادشاه ایرانم ..." که امروز کاملا از بین رفته اما اسنادِ آن موجود است . سبک هنری خاص این اثر مربوط به دوره قبل از تخت جمشید است . به شاخها( قرن ) دقت کنید که نمادهای عجیبی را در بر گرفته اند.
 

gordafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
3

3

قرآن کریم: بسم الله الرحمن الرحيم و يسئلونك عن ذى القرنين قل ساتلوا عليكم منه ذكرا. اگرچه نام کوروش در قرآن(Qur'an) صراحتا برده نشده اما شواهد و قرائن تاریخی و مذهبی و منطقی بسیاری نشان از این حقیقت دارد که ذوالقرنین قرآن همان کوروش کبیر است و این افتخاری دیگر برای ما ایرانیان رقم می زند. البته مسکوت ماندن این مسئله ریشه های تاریخی و سیاسی فراوان دارد. در قرون اولیه پس از اسلام ٬ بسیاری از دانشمندان ایرانی به اشتباه ذوالقرنین را " اسکندر" تفسیر کرده اند ٬ اما بعدها ثابت شد که ذوالقرنین قرآن ٬ بنا بر آیات خود قرآن ٬ قطعا اسکندر نیست. در قرن معاصر ٬ در زمان حکومت پهلوی ٬ به لحاظ اسلام ستیزی ٬ و پس از انقلاب اسلامی به دلیل آریایی گریزی این مسئله پوشیده ماند! (بالاخره از ماست که بر ماست!) مفسران عصر جديد از جمله مولانا ابوالکلام محيی الدين احمد آزاد ( ۱۹۵۸-۱۸۸۸) وزير فرهنگ سابق کشور هند و از نزدیکان گاندی در تفسير معروفش به اردو بنام « ترجمان قرآن » ( که استاد باستانی پاريزی رساله او را با شرح و بسط لازم به فارسی ترجمه کرده : « ذوالقرنين يا کوروش کبير» ) ٬ مفسر بزرگ حضرت علامه طباطبائی صاحب الميزان و آيت الله مکارم شيرازی صاحب تفسير نمونه ، و بعضی از قرآن پژوهان از جمله شادروان خزائمی صاحب « اعلام القرآن » و زبانشناس بزرگ معاصر آقای دکتر فريدون بدره ای در کتاب « کوروش کبير در قرآن مجيد و عهد عتيق » و بسیاری دیگر ٬ هر یک به نوعی درباره ذوالقرنين تحقیقات علمی به انجام رسانیده اند که یکی بودن ذوالقرنین قرآن کریم و کوروش از آنها نتیجه گیری می شود. در سوره کهف آيات ۸۳ تا ۹۸ به نام و بعضی اعمال ذوالقرنين و ويژگيهای شخصيت وی اشاره شده است . سبب نزول سوره كهف اين بود كه مخالفان حضرت محمد(ص) از قبیله قريش ٬ سه نفر را نزد قبيله یهودی نجران فرستادند تا از يهوديان آن ديار مسائلى را بياموزند و با آن رسول خداصلى الله عليه وآله را بيازمايند. اين سه نفر به سوى "نجران" حركت كرده و جريان را با علماى يهود در ميان گذاشتند. يهوديان گفتند: سه مساله از او بپرسيد، اگر آن طور كه ما مى‏دانيم پاسخ داد، در ادعايش راستگوست. گفتند: آن مسائل چيست؟ جواب دادند كه اول از او از احوال جوانانى بپرسيد كه در قديم الايام بودند و از ميان مردم خود بيرون شده و غايب گشتند و در غيبتگاه خود خوابيدند. از او بپرسيد چقدر خوابيدند؟ نفراتشان چند بود؟ چه چيز از غير جنس خود همراهشان بود؟ و داستانشان چه بود؟ دوم از او بپرسيد داستان موسى كه خدايش دستور داد از يك عالم پيروى كن و از او تعلم گير چه بود؟ آن عالم كه بود؟ موسى چگونه از او پيروى كرد؟ و سرگذشت موسى با او چه بود؟ سوم اينكه از او از سرگذشت‏شخصى بپرسيد كه ميان مشرق و مغرب عالم گرديد تا به سد ياجوج و ماجوج رسيد. او كه بوده؟ و داستانش چگونه بوده است؟ فرستادگان قريش به مكه بازگشتند و نزد ابوطالب جمع شدند و گفتند: پسر برادرت ادعا مى‏كند كه اخبار آسمان‏ها برايش مى‏آيد ، ما از او چند پرسش مى‏كنيم ، اگر جواب داد ، مى‏دانيم كه راستگو است، وگرنه مى‏فهميم كه دروغ مى‏گويد! ابوطالب گفت: هر چه دلتان مى‏خواهد بپرسيد! خداوند در پاسخ به سوالاتی که یهودیان از کتاب مقدس خود به قریش آموخته بودند ، سوره کهف را بر خاتم انبیا حضرت محمد(ص) نازل کرد که شامل سه داستان اصحاب کهف ، همراهی موسی و خضر ، و داستان ذوالقرنین است. در قرآن از ذوالقرنین به نیکی یاد شده است و داستان او در قرآن شامل چند بخش اصلی است: مُلک حق در روی زمین به حکم خدا: و از تو اى پيامبر درباره ذو القرنين سؤال مى‏كنند، در پاسخ ايشان بگو به زودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو مى‏كنم. ما او را در روى زمين قدرت و حكومت داديم و اسباب هر چيز را در اختيارش گذاشتيم. ذو القرنين از اين امکانات استفاده كرد و راه سفر را در پيش گرفت. سفر به غرب دنیا: تا به غروبگاه آفتاب رسيد. در آنجا چنين در نظرش مجسم شد كه خورشيد در چشمه يا دريايى تيره و گل‏آلود فرو مى‏رود و در آنجا مردمى را ديد كه ترکیبی از انسان‏هاى نيك و بد بودند. گفتيم اى ذو القرنين، آيا مى‏خواهى مردمان بدشان را مجازات كنى ، يا روش نيكويى در مورد آن‏ها انتخاب مى‏نمايى؟ ذو القرنين گفت: ما كسى را كه ستم ورزيده مجازات خواهيم كرد; سپس او به سوى پروردگارش باز مى‏گردد و خداوند او را مجازاتى شديدتر خواهد نمود. و اما كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نيكوتر از استحقاقش خواهد داشت و ما به فرمان خود، او را به كارى آسان واخواهيم داشت. سفر به شرق دنیا: سپس بار ديگر از وسايلى كه در اختيار داشت به درستی استفاده كرد و به طرف مشرق حركت نمود. همچنان به راه خود به طرف مشرق ادامه داد تا به صحرايى نزديك به محل طلوع خورشيد رسيد. در آنجا ديد كه خورشيد بر جمعيتى طلوع مى‏كند كه برايشان در برابر تابش آفتاب، هيچ‏گونه پوشش و سايبانى قرار نداده بوديم.(ظاهرا این قوم ابتدایی صحرانشین فن ساخت لباس و خانه نداشتند)آرى، ذو القرنين اين چنين بود! و ما به خوبى از امكانات و فعاليت‏هاى او آگاه بوديم. سفر به طرف كوه‏هاى ياجوج و ماجوج: باز از وسايل مهمى كه در اختيار داشت استفاده كرد و به قصد سفر حركت نمود. همچنان راه خود را ادامه داد تا به ميان دو كوه رسيد و در كنار آن دو كوه ، قومى را يافت كه هيچ سخنى را نمى‏فهميدند(خيلى ساده لوح بودند)آن گروه - وقتى ذو القرنين را با آن شوکت و توانايى ديدند - به او گفتند: اى ذو القرنين، طايفه ياجوج و ماجوج در اين سرزمين فساد مى‏كنند، آيا حاضرى خراجی از ما بگيرى و ميان ما و آن‏ها سدى ايجاد نمايى؟! ذو القرنين در پاسخ آنان گفت: اموال و امكاناتى كه پروردگارم در اختيارم گذاشته ، از آنچه شما پيشنهاد مى‏كنيد بهتر است. بنابراين من از شما اجر و مزد نمى‏خواهم! فقط مرا با نيروى انسانى كمك كنيد تا ميان شما و آن‏ها سد محكمى ايجاد نمايم! ساختن سد : در ابتداى كار سدسازى، ذو القرنين چنين دستور داد: قطعات بزرگ آهن برايم بياوريد و آن‏ها را روى هم بچينيد تا اينكه كاملا ميان دو كوه را بپوشانند. بعد گفت: در اطراف آن آتش بيفروزيد و در آن بدميد. آنان چنين كردند تا قطعات آهن سرخ و گداخته گرديد. اكنون مس مذاب برايم بياوريد تا روى اين بريزم!(ساخت چنین سدی در آن زمان از فن آوری بسیار بالایی برخوردار بوده است) و به اين ترتيب، سدى آهنين در مقابل ياجوج و ماجوج ايجاد كرد،پس از آن ديگر آن گروه مفسد قادر نبودند از روى آن عبور كرده يا راه نفوذ و حفره‏اى در آن ايجاد كنند. ذو القرنين در پايان كار سد گفت: اين سد خود نعمت و رحمتى از پروردگار من است!
 

gordafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
4

4

متن کامل فرمان کوروش بزرگ بر استوانه ی گلین فرمان "كوروش" كه نخستين اعلاميه یا بیانیه ی حقوق بشر نامیده شده است، براستوانه ای از گل پخته كَنده شده و از اين روی در تاريخ به "استوانه ی كوروش" شهرت دارد. از مفاد اين فرمان كه حاوي ارزشهاي معنوي و تاريخي، و نمودار انسان دوستي بنيانگذار حكومت هخامنشي است تا سال 1879 ميلادي هيچگونه آگاهي در دست نبود. این فرمان که به خط میخی و به زبان آریایی نوشته شده است، در 1878 در جریان حفاریهای محل تمدن "بابِل"، به دست آمد. در این فرمان، "کوروش"، شیوه ی رفتار انسانی با ساکنان سرزمین "بابِل" را برای فاتحان ایرانی شرح داده است. این سند به عنوان "منشور آزادی" نیز شناخته شده است و در سال 1971، "سازمان ملل متحد" ترجمه ی متن آن را به تمام زبانهای رسمی به چاپ رساند و آن را در اختیار دفاتر این سازمان در کشورهای مختلف قرار داد. تا قبل از سال مزبور حكومت هخامنشي و "كوروش بزرگ" را تنها ازروي كتاب مقدس يهودیان و مدارك مورخان يونان، آن هم به طور پراكنده و نابسامان و گاه آلوده با كينه توزي‌ مي شناختند. اين موارد برای پژوهندگان كافي نبود، زيرا آنها نمي توانستند روح حكومتي كه براي نخستين بار پاره اي از آزادي ها را در دنياي كهن عنوان كرده و حقوق اجتماعي و سياسي براي ملتهاي مغلوب تعيين نموده است را بشناسند. تا اينكه در سالي كه در بالا گفته شد، در كاوش هاي باستان شناسي خرابه هاي "بابِل" در نزديكي "بغداد" امروزي كتيبه ی آسيب ديده اي توسط "سر راولينسون" از زير خاك بيرون آمد و راز سر بسته ی تاريخ را گشود، و نشان داد كه چگونه این شبان مرد ایرانی توانست دگرگوني جهش واری در وضع اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اخلاقي ، نه تنها در "ايران" آنزمان و در ميان شاهان آسياي باختري، بلكه در سراسر جهان و تا کنون پدید آورد. اين كتيبه اكنون در "موزه ی سلطنتی بريتانيا" نگهداري ميشود و بزودي بمدت دو ماه براي نمايش در ايران به "موزه ی ملي" (= موزه ی ایران باستان) به امانت سپرده خواهد شد. ... همه ی جهان ... مرد ناشایستی به نام "نبونید" به فرمانروایی کشورش رسیده بود... او آیین‌های کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی جای آن گذاشت. معبدی به تقلید از نیایشگاه "ازگیلا" برای شهر "اور" و دیگر شهرها ساخت. او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود... هر روز کارهایی ناپسند می‌کرد. خشونت و بدکرداری. او کارهای... روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زندگی مردم دخالت می کرد؛ اندوه و غم را در شهرها پراکند. او از پرستش "مردوک" (= مردوخ)، خدای بزرگ، روی برگرداند. او مردم را به سختی معاش دچار کرد؛ هر روز به شیوه ای ساکنان شهر را آزار می‌داد؛ او با کارهای خشن خود مردم را نابود می‌کرد... همه ی مردم را. از ناله و دادخواهی مردم، "اِنلیل" (= مردوک)، خدای بزرگ ناراحت شد... دیگر ایزدان آن سرزمین را ترک کرده بودند (= آبادانی، فراوانی و آرامش رخت بر بسته بود). مردم از خدای بزرگ می‌خواستند تا به وضع همه ی باشند‌گان روی زمین که زندگی و کاشانه ‌شان رو به ویرانی می‌رفت، توجه کند. "مردوک" (= مردوخ)، خدای بزرگ، اراده کرد تا ایزدان به "بابِل" بازگردند. ساکنان سرزمین "سومر" و "اَکَد" مانند مردگان شده بودند. "مردوک" (= مردوخ) به سوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد. "مردوک" (= مردوخ) به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه ی کشورها به جستجو پرداخت، به جستجوی شاهی خوب که او را یاری دهد. آنگاه او نام "کوروش" پادشاه "آنشان" را برخواند؛ از او به نام پادشاه جهان یاد کرد. او تمام سرزمین "گوتی" و همه ی مردمان "ماد" را به فرمانبرداری "کوروش" درآورد. "کوروش" با هر "سرسیاه" (منظور همه ی انسان ها) دادگرانه رفتار کرد. "کوروش" با راستی و عدالت کشورش را اداره می‌کرد. "مردوک" (= مردوخ)، خدای بزرگ، با شادی از کردار نیک و اندیشه ی نیکِ این پشتیبان مردم خرسند بود. بنابر این او" کوروش" را برانگیخت تا راه "بابِل" را در پیش گیرد، در حالیکه خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام بر می داشت. لشگر پرشمار او همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ افزارها در کنار او ره می‌سپردند. "مردوک" (= مردوخ) مقدر کرد تا "کوروش" بدون جنگ و خونریزی به شهر "بابِل" وارد شود. او "بابِل" را از هر بلایی ایمن داشت. او "نبونید شاه" را به دست "کوروش" سپرد. مردم "بابِل"، سراسر سرزمین "سومر" و "اَکَد" و همه ی فرمانروایان محلی فرمان "کوروش" را پذیرفتند. از پادشاهی او شادان شدند و با چهره های درخشان او را بوسیدند. مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ی ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند. --------------------------------------- منم "كوروش"، شاه شاهانِ (جهان)، شاه بزرگ و نیرومند، شاه راستین دادگر، شاه "بابِل"، شاه "سومر" و "اَکَد"، شاه چهار مملکت (در چهار گوشه ی جهان)؛ پسر "كمبوجيه" (نخست)، شاه بزرگ، شاه شهر "آنشان"؛ نوه ی "كوروش"، شاه بزرگ، شاه شهر "آنشان"؛ از پشت (= نبیره) "چِش پِش" (= چیش پیش)، شاه بزرگ، شاه شهر "آنشان"؛ از دودمانی که همیشه شاه بوده‌اند و فرمانروایی‌اش را "بِل" (= بَعل) و "نَبو" (= ایزد نویسندگی و دبیری) گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند (= از شاخه ی فرمانروایی جاودانه كه سلسله اش مورد مهر خدايان و حكومتش به دلها نزديك است = ازتــُخمـِه ی خاندانی که همواره فرمان روائی داشته است و فرمانروائيش را "بِل" و "نَبو" ستایش می دارند و او را در پایه ی شاهی می خواهند تا دلهایشان را شادمان گرداند). آنگاه که من (چون یک دوست) به آرامش و بی آزار (و بدون جنگ و پیکار) به "بابِل" درآمدم (= پای نهادم)، در میان هلهله و شادی، اورنگ فرمانروایی را در کاخ فرمانداری (= پادشاهی) استوار داشتم (= همه ی مردم گامهاي مرا با شادماني پذيرفتند؛ و در بارگاه پادشاهان "بابِل" بر تخت شهرياري نشستم). "مردوك" (= مردوخ)، خداي بزرگ، دلهاي نجیب (= پاک و بزرگوار) مردم "بابِل" را متوجه من كرد (تا دوستم بدارند)، زيرا من او را ارجمند و گرامي داشتم. بی شمار سپاهیانم (در ارتش بزرگ من) به صلح، خوشی و شادمانی وارد "بابِل" شدند، در "بابِل" گام بر داشته، به گردش پرداختند. روا نداشتم کسی وحشت را بر سرزمین "سومر" و "اَکَد" فرا آرد و فرمان دادم تا هيچكس اهالي شهر را از هستي ساقط نكند، و نگذاشتم رنج و آزاري به مردم اين سرزمين ها وارد آيد. وضع داخلي "بابِل" و جايگاههاي مقدسش قلب مرا تكان داد. من برای صلح کوشیدم. "نبونید" مردم درمانده ی "بابِل" را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود. نیازمندیهای "بابِل" و تمامی پرستشگاه های آنان را پیش دیده داشتم و در بهبود زندگی همگان کوشیدم. فرمان دادم كه همه ی مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند و آنان را نيازارند. برده داری را برانداختم (و همه ی یوغ های ننگین بردگی را از مردمان "بابِل" بر داشتم). خانه های ویرانشان را آباد کردم و به تیره بختیهاشان پایان بخشيدم. "مردوک" (= مردوخ)، آن مهتر خدای بزرگ، از کردارم شاد و خشنود شد. و به من، "کوروش"، پادشاهی که او را نیایش کرد و به "کمبوجیه"، پسرم... و به همه ی سپاهیانم، بركت و مهربانيش را ارزاني داشت. ما همگی از ته دل، شادمانه (و در صلح و آشتی) در پیشگاهش، خدایگانیِ والای او را بس گرامی داشتیم و مقام بلندش را ستوديم، (چرا که) به فرمان "مر‌دوک" (= مردوخ) همه ی شاهان بر او‌رنگ پادشاهی نشسته‌اند. و همه ی پادشاهانی که در بارگاه خود به تخت نشسته اند، در چهار گوشه ی جهان از فرادریا تا فرودریا (= از دریای مدیترانه تا خلیج پارس)... همه ی پادشاهان سرزمین های دور دست در باختر زمین، همه ی پادشاهان "آموری"، همه ی آن ها که در خیمه ها سکونت داشتند (= چادرنشینان) مرا خراج گذاردند و در "بابِل" بر (پای) من بوسه زدند. از... تا شهرهای "آشور" و "شوش"، "آگاده"، "اِشنونا"، شهرهای "زَمبان"، "مِتورنو"، "دِر"، تا قلمرو سرزمین "گوتیان" (= گوتیوم)، و همه ی شهرهای مقدس فراسوی دجله که (پرستشگاه هاشان) دیر زمانی ویران شده بود را مرمت کرده، از نوساختم (و دیگرشهرهاي ويران شده در آنسوي دجله و پرستشگاه هاي آنها را خواهم ساخت تا ساكنين آنجا كه به بردگي به "بابِل" آورده شده‌اند بتوانند به خانه و سرزمين خود بازگردند). و پیکره ی ایزدانی را که میان آنان جای داشتند، به جای خود بازگرداندم و در منزلگاهی پایدار اقامت دادم (= فرمان دادم تمام نيايشگاه هايي را كه بسته شده بود، بگشايند؛ و همه ی خدايان اين نيايشگاه ها را به جاهاي خود بازگردانند). همچنين پيكره ی خدايان "سومر" و "اَکَد" را كه "نبونيد" بدون واهمه از خداي بزرگ به "بابِل" آورده بود، به خشنودي "مردوك" (= مردوخ)، خداي بزرگ، و به شادي و خرمي به نيايشگاه هاي خودشان بازگرداندم، باشد كه دلها شاد گردد. بشود كه خداياني كه آنان را به جايگاه هاي مقدس نخستينشان بازگرداندم، هر روز در پيشگاه خداي بزرگ برايم زندگاني بلند خواستار باشند. بشود که سخنان پربرکت و نیک‌خواهانه برایم بیابند، بشود که آنان به خدای من "مردوک" (= مردوخ) بگویند: «به کوروش شاه، پادشاهی که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند (= بهشت) ارزانی دار». بی گمان در روزهای سازندگی، همگیِ مردم "بابِل" پادشاه را گرامی داشتند، زیرا که تمام مردمان آواره را جمع کردم و خانه هاشان را به آنان باز گرداندم (= همه ی مردماني را كه پراكنده شده بودند، به جايگاههاي خود برگرداندم و خانه هاي ويران آنان را آباد كردم). من براي همه ی مردم جامعه‌اي آرام مهيا ساختم و (با اعطای آزادی به آن ها) اجازه دادم همگان در صلح و آرامش بزیند... غاز، دو اردک، ده کبوتر؛ برای غازها، اردک ها و کبوتران... باروی بزرگ شهر "بابِل" به نام "ایمگور-اِنلیل" را استوار گردانیدم... دیوار آجری خندق شهر را، که هیچ ‌یک از شاهان پیشین با بردگانِ به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانده بودند، به انجام رساندم. دروازه ‌های بزرگ برای آنها گذاشتم، با درهایی از چوب سِدر و روکشی از مفرغ... کتیبه ای از پادشاهی پیش از من به نام "آشور بانی پال"... برای همیشه... ------------------------------------- اينك كه به ياري و خواست "اهورا مزدا" (= خداوند جان و خرد) تاج شاهنشاهی "ايران"، "بابِل" و كشورهاي چهارگانه را بر سر گذاشته ام، اعلام مي كنم تا روزي كه زنده هستم و "مزدا" پادشاهي را به من ارمغان مي كند، كيش و آيين و باورهاي مردماني را كه من پادشاه آنها هستم گرامي بدارم و نگذارم تا فرمانروايان و زير دستان من كيش و آيين و دين و روش مردمان ديگر را پست بدارند و يا آنها را بيازارند. من كه امروز افسر پادشاهي را بر سر نهاده ام، تا روزي كه زنده هستم و "مزدا" پادشاهي را به من ارزاني كرده، هرگز فرمانروايي خود را بر هيچ مردماني به زور روا نداشته، تحمیل نکنم؛ و در پادشاهي من هر سرزمین و ملتي آزاد است كه مرا به شاهي خود بپذيرد يا نپذيرد. و هرگاه نخواهند مرا پادشاه خود بدانند، من برای پادشاهی بر آن مردم، با آنها به نبرد نخواهم پرداخت؛ و تا روزی که من پادشاه "ايران" و "بابِل" و سرزمین های چهارگانه هستم، نخواهم گذاشت كه كسي به ديگري ستم كند و اگر كسي ناتوان بود و بر او ستمي رفت، من به یاری او خواهم شتافت و داد او را گرفته، به او پس خواهم داد و ستمكاران را به سزای کار نادرستشان خواهم رساند. من تا روزي كه پادشاه هستم نخواهم گذاشت كسي مال و دارایی ديگري را با زور و يا هر روشِ نادرستِ ديگري از او بدون پرداخت ارزش راستین و واقعي آن بگيرد. من تا روزي كه زنده هستم نخواهم گذاشت كسي، كسي را به بيگاري بگيرد و به او مزد نپردازد. من اعلام مي كنم (و فرمان می دارم) كه هر كس آزاد است هر دين و آييني را كه دوست دارد برگزيند؛ و در هر جا كه مي خواهد سكونت نمايد؛ و به هر گونه كه می پندارد پرستش كند و معتقدات یا ستایش پروردگار خود را به جا آورد؛ و هر پیشه ای را كه مي خواهد انتخاب نمايد؛ تنها به راهی یا شرطي كه حق كسي را پايمال نکرده، و زياني به حقوق ديگران وارد نسازد. من اعلام مي كنم (و فرمان می دارم) هر كس پاسخگوي کردار خود مي باشد. هيچ كس را نبايد به انگيزه ی اينكه يكی از بستگانش کار نادرستی انجام داده مجازات و سرزنش کنند و اگر كسي از دودمان يا خانواده اي خلاف كرد تنها همان كس به كيفر برسد و با ديگر مردمان و خانواده ی او كاري نيست. تا روزي كه من زنده هستم نخواهم گذاشت مردان و زنان را به نام بَرده و يا نامهاي ديگر بفروشند؛ و اين رسم زندگي (= بنده زادگی، برده داری و برده فروشی) باید از گيتي رخت بربندد (و كاركنان دولت من نيز چنين كنند تا زمانيكه اين سنت زشت از روي زمين برچيده شود). من به تمام سنتها، و اديان "بابِل" و "اَكَد" و ساير كشورهاي زير فرمانم احترام مي‌‌گذارم. همه ي مردم دركشورها و سرزمينهاي زير فرمان من در انتخاب دين، كار و محل زندگي آزادند. از "اهورا مزدا" مي خواهم كه مرا در بکار بستن پیمان هایی که با ملتهاي "ايران" و کشورهای چهارگانه بسته ام پيروز گرداند. براي آنكه سنجشي با "اعلاميه ی كوروش بزرگ" انجام گيرد، براي نمونه، از چندين كتيبه ی برجاي مانده، چهار كتيبه را كه از كشور گشايان آن روزگار است مي آورم. 1- کتیبه ی "آسور نصير پال"، پادشاه "آشور" (سال 884 ق.م.): «بفرموده ی "آشور" و "ايشتار" خدايان بزرگ كه حاميان من هستند با لشكريان و ارابه هاي جنگي خود به شهر "گينابو" حمله بردم و آن را به ضرب يك شست تصرف كردم – 600 نفر از جنگيان دشمن را بيدرنگ سر بريدم. سه هزار اسير را زنده زنده طعمه ی آتش ساختم و حتي يك نفر را باقي نگذاشتم تا به گروگاني رود. حاكم شهر را به دست خودم زنده پوست كندم و پوستش را به ديوار شهر آويختم و از آنجا به شهر طلا روان شدم. مردم اين شهر از در عجز و الحاح در نيامدند و تسليم من نشدند. لاجرم به شهرشان يورش بردم و آن را گشودم. سه هزار نفر را از دم تيغ گذراندم، بسياري ديگر را در آتش كباب كردم. اسراي بيشمار را دست و انگشت و گوش و بيني بريدم و هزاران چشم از كاسه و هزاران زبان از دهان بيرون كشيدم. از اجساد كشتگان پشته ها ساختم و سرهاي بريده را بر تاكهاي شهر آويختم». 2- كتيبه ی "آسور باني پال"، پادشاه "آشور" (سال 645 ق.م.): «در مدت یک ماه و یک روز کشور "ایلام" را با تمامی عرض آن جارو کردم. معابد "ایلام" را با خاک یکسان، و خدایان و الهه هایشان را به باد یغما دادم. سپاهیان من وارد بیشه های مقدسش شدند که هیچ بیگانه ای از کنارش نگذشته بود، آنرا دیدند و به آتش کشیدند. اين مملكت را از عبور حشم و از نغمات موسيقي بي نصيب ساختم. به درندگان و ماران و جانوران كوير اجازه دادم كه آن را سراسر فرا گيرند... من "شوش"، شهر بزرگ مقدس، را به خواست "آشور" و "ایشتار" فتح کردم. زیگورات "شوش" را که با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود، شکستم. در فاصله ی یک ماه و بیست و پنج روز، راه سرزمین "شوش" را تبدیل به یک ویرانه و صحرای لم یزرع کردم... ندای انسانی و فریادهای شادی به دست من از آنجا رخت بربست. خاک "شوش"، "ماداکتو" و شهرهای دیگر را به توبره کشیدم و به ماران و عقرب ها اجازه دادم آنجا را اشغال کنند». 3- کتیبه ی "نبوكد نصر دوم"، پادشاه "بابِل" (سال 556 ق.م.): «فرمان دادم كه صد هزار چشم درآورند و صد هزار قلم پا را بشكنند. با دست خودم چشم فرمانده دشمن را درآوردم. هزاران پسر و دختر را زنده زنده در آتش سوزاندم. خانه را چنان كوفتم كه ديگر بانك زنده اي ا ز آنها بر نخيزد». 4- کتیبه ی "سِنا خِریب"، پادشاه "آشور" (سال 689 ق.م.): «وقتی که شهر "بابل" را تصرف کردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانه هایشان را چنان ویران کردم که به صورت تلی از خاک درآمد. همه ی شهر را چنان آتش زدم که روزهای بسیار دود آن به آسمان می رفت. نهر فرات را به روی شهر جاری کردم تا آب حتی ویرانه ها را نیز با خود ببرد».
 

gordafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
5

5

کوروش پس از تاسیس یک حکومت بزرگ، شامل ممالک متمدن و نیرومند شرق نزدیک و میانه، و تامین حیثیت و افتخاری بزرگ برای خود و اعقاب خویش، در سال 520 قبل از میلاد پس از 70 سال عمر در کمال عزت و نیکنامی درگذشت. تقریبا" تمام مورخان و سیاحان و خاورشناسان از این مرد به نیکی یاد کرده اند. هرودوت کوروش را پدری مهربان و رئوف می داند که برای رفاه مردم کار می کرد. وی می نویسد : "کوروش پادشاهی بود ساده، جفا کش، بسیار عالی همت، شجاع و در فنون جنگ ماهر، که ایالت کوچک فارس را یک مملکت بزرگ نمود. مهربان بود و با رعایا سلکوک مشفقانه و پدرانه می نمود. بخشنده، خوشمزاج و مودب بود و از حالت رعیت آگاهی داشت." در جایی دیگر او را آقای تمام آسیا می خواند و می نویسد : "هنگام پادشاهی کوروش و کمبوجیه قانونی راجع به باج و مالیات وضع نگردیده بود، بلکه مردمان هدایا می آوردند. تحمیل باج و مالیات در زمان داریوش معمول گردید، لذا پارسیان می گفتند که داریوش تاجر، کمبوجیه آقا و کوروش پدر بود. اولین را به آن جهت که سود طلب بود، دومین را چون سختگیر و با نخوت بود و سومین (کوروش) را به واسطه اینکه ملایم و رئوف بود و همیشه خیر و خوبی ملت را هدف قرار می داد، پدر می خواندند." گزنفون می نویسد : "او سطوت و رعب خود را در تمام روی زمین انتشار داد، بطوری که همه را مات و مبهوت ساخت. حتی یکنفر هم جرات نداشت که از حکم او سرپیچی کند و نیز توانست دل مردمان را طوری برخود کند که همه میخواستند جز اراده او، کسی بر آنها حکومت نکند." همین مورخ در مطلبی دیگر می آورد که : "کوروش خوش قیافه، خوش اندام، جوینده دانش، بلند همت، با محبت و رحیم بود. شداید و رنج ها را متحمل می شد و حاضر بود با مشکلات مقابله کند ... کوروش دوست عالم انسانیت و طالب حکمت و قوی الاراده، راست و درست بود ... باید اذعان نمود که کوروش تنها یک فاتح چیره دست نبود، بلکه رهبری خردمند و واقع بین بود و برای ملت خود پدری مهربان و گرانمایه به شمار می رفت." ریچار فرای معتقد است که : "یک صفت دوران حکومت کوروش همانا اشتیاق به فراخوی ها و سنت های مردم فرودست و فرمانبر شاهنشاهی و سپاسداری دین و رسم های ایشان و میل به آفریدن یک شاهنشاهی آمیخته و بی تعصب بود. صفت دیگرش ادامه سازمانها و سنت های شاهان گذشته یعنی مادها بود. با این تفاوت که فقط کوروش جانشین استیاک گشته بود. چرا که بیگانگان شاهنشاهی هخامنشیان را همان شاهنشاهی مادی و پارسی می دانستند." همچنین خاورشناسان بسیار دیگری راجع به کوروش نظر داده اند که بیان همه آنها خارج از حوصله این مطلب است. در اینجا به یک نکته مهم می پردازیم و آن اینکه مولانا ابولکلام آزاد، ضمن تفسیر چند آیه از سوره کهف معتقد است که ذولقرنین در آیات قرآنی اشاره به همان کوروش هخامنشی است. نکته جالب دیگر آنکه در آرامگاه کوروش کبیر این عبارت نوشته شده است : "ای انسان هر که باشی و از هر کجا که بیایی، زیرا که می دانم خواهی آمد، من کوروش هستم که برای پارسیان این دولت وسیع را بنا کردم. پس بدین مشتی خاک که تن من را می پوشاند رشک مبر پلوتارک از دیگر مورخین در این باره می نویسد که : "اسکندر پس از حمله و خواند این جملات بسیار متاثر شد و چون دید که درب آرامگاه کوروش را گشوده اند و تمام اشیاء گرانبهایی را که با او دفن شده است ربوده اند، دستور داد تا مرتکب را بکشند." منبع سایت دانشجو
 

gordafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه چیز گذشته نیست بلکه باید اینده راساخت!

همه چیز گذشته نیست بلکه باید اینده راساخت!

من که واقعا بهش افتخار میکنم اگه باز هم چنین انسانی پیدا شه ... شاید یکدوم از خود ماها کوروشی دیگه باشیم ولی خودمونو هنوز درک نکردیم
 

PostModern

عضو جدید
درسته . اغلب محققین به این نکته اذعان دارن که کوروش کبیر همون ذوالقرنین بوده . خدایش بیامرزاد

( فکرش رو بکن . اون بزرگترین پادشاه زمان خودش بر زمین بوده . حتی شاید بعد از حضرت سلیمان (ع) بزرگترین پادشاه تاریخ بوده . اونوقت کسی مثل شاه اسبق ایران از سلسله جلیله آلاشت خودش رو به کوروش منسوب میکرده و میگفته آسوده بخواب که ما بیداریم !!! واقعا که . وقاحت هم حدی داره )
 

gordafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام

سلام

درسته . اغلب محققین به این نکته اذعان دارن که کوروش کبیر همون ذوالقرنین بوده . خدایش بیامرزاد

( فکرش رو بکن . اون بزرگترین پادشاه زمان خودش بر زمین بوده . حتی شاید بعد از حضرت سلیمان (ع) بزرگترین پادشاه تاریخ بوده . اونوقت کسی مثل شاه اسبق ایران از سلسله جلیله آلاشت خودش رو به کوروش منسوب میکرده و میگفته آسوده بخواب که ما بیداریم !!! واقعا که . وقاحت هم حدی داره )

بله شاه سابق ایران این حرف رو زدن ولی الان باید گفت کوروش بلند شو که همه ما خوابیم قباحت و این حرفایی که میگی فقط مال اون گفته نیست بیا ببین چه چیزهایی و کارهایی الان تو جامعه ما قباحت داره (شما طرفدار چه حکومتی هستی بالاخره؟؟
 

PostModern

عضو جدید
مسلما طرفدار هیچکدوم از حکومتهای این سرزمین نیستم ! چه در گذشته و چه در حال حاضر . دلیلش هم کاملا واضحه .
 

gordafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام

سلام

مسلما طرفدار هیچکدوم از حکومتهای این سرزمین نیستم ! چه در گذشته و چه در حال حاضر . دلیلش هم کاملا واضحه .

من میگم هر حکومتی به هر حال به نظر اشخاص متفاوت یا بد یا خوبه جون هرکسی خوبی و بدی و فشارو راحتی و تو ی چیز میبینه ولی من فک میکنم با توجه با اثار به جا مونده جکومتی دولت های پیشین بهتر از الان بودن من همین جناب کوروش و داریوش رو قبول دارم البته خیلیا هستن که شاید اسمشون در تاریخ کمرنگ باشه ولی نمیشه گ÷فت هیچ حکومتی رو قبول نداشته باشه ادم
 

elnaz66

عضو جدید
بله ما سد می سازیم دشت پاسارگاد و تنگه ی بلاغی و میدیم زیر آب بعد بهمون بر می خوره که چرا فیلم 300 برامون می سازن تا وقتی خودمون برای خودمون ارزش قائل نشیم همینه همه ی کشور ها برای کوروش مراسم می گیرن و ازش به نیکی یاد می کنن یا ترکیه می آد مراسم یادمان مولوی می گیره اون وقت ما دست رو دست گذاشتیم و داریم با دست خدمون تیشه به ریشه مون میزنیم. واقعا جای تاسف داره .
 

yasin_d

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد یه جمله افتادم:
ژاپن فیلم حافظ می سازد. چین تی شرت مولوی می بافد. ایران به وزارت ارشاد می نازد.

اوه اوه جمع کنین بر وبچ اطلاعات ریختن تو:D
 

m.abbasi

عضو جدید
یاد یه جمله افتادم:
ژاپن فیلم حافظ می سازد. چین تی شرت مولوی می بافد. ایران به وزارت ارشاد می نازد.

اوه اوه جمع کنین بر وبچ اطلاعات ریختن تو:D
من همیشه به تاریخ ایران باستان علاقه داشتم مخصوصا به کورش کبیر
تازه در زبان یونانی کلمه ی cyrus یعنی همون کوروش به معنی بزرگمرد هست
خب حالا ما با این بزرگمرد چکار میکنیم؟ هیچی فقط مقبره ی اونو میفرستیم زیر آب فقط همین
 

gordafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
ايراني

ايراني

افرين بچه ها.همين كه چند نفر ايراني هم اصالت خودشون و نگه دارن براي كوروش كبير كافيه
 

*setare

عضو جدید
rohesh shad..

rohesh shad..

are khob....:king:

inam az on harfas...

ama man ye soale mohem daram.kasi midune vazire kare korosh ki bude?????​
 

makan_k

عضو جدید
کاربر ممتاز
آيين بزرگداشت كوروش در پاسارگاد
مراسم گراميداشت روز جهاني كوروش (Cyrus Day) در پاسارگاد برگزار شد.

در اين مراسم كه از نخستين ساعات صبح آغاز شده و تا عصر ادامه داشت گروه هاي مختلف دوستداران ايران با حضور در مجموعه پاسارگاد و گذاشتن تاج گل بر مزار بنيانگذار سلسله هخامنشي و پدر حقوق بشر به وي اداي احترام مي كردند.

بر اساس مشاهدات خبرنگار ما از محل آرامگاه كوروش طي ساعات برگزاري مراسم گروه هاي مختلفي از جوانان و سازمان هاي مردم نهاد شهر هاي گوناگون كشور در اين مكان حاضر شدند و هر كدام به سبكي نسبت به كوروش اداي احترام كردند.
يكي از سخنرانان اين آيين در مقابل آرامگاه كوروش خواستار اعلام اين روز به عنوان روز ملي تاريخي ايران شد و گفت:كورش، ما شرمنده توايم كه با خيانت و كاهلي كشور را بارها در طول تاريخ به دست بيگانه انديشان و بيگانه دلان بي فرهنگ و بي هويت سپرديم تا فرهنگ و هويت والاي ما به نابودي كشانند.
كوروش زعيم افزود:ولي كورش!خفّت به پايان خواهد رسيد. ما دوباره سرزمين تو را گهواره انديشه و دانش و فن خواهيم كرد تا بار ديگر آفتاب خِرَد ايراني بر سراسر جهان تابان گردد.
ما در اينجا گرد آمده ايم تا اين روز را روز ملي تاريخ ايران اعلام كنيم. روز تاريخ ايران كه در آن روز، كورش، نماينده هويت ايراني، فرهنگ و خرد جاويدان ايراني را براي همه جهانيان نهادينه كرد. روزي كه نخستين اعلاميه جهاني حقوق بشر، ۲۰۰۰ سال پيش از مگنا كارتاي انگلستان و ۲۳۰۰ سال پيش از اعلاميه حقوق بشر فرانسه و ۲۵۰۰ سال پيش از اعلاميه جهاني حقوق بشر سازمان ملل، صادر شد و جهانيان را به آزادي و برابري و نيكبختي اميدوار كرد.
وي افزود:كورش مردمسالاري را به ما آموخت و ما مردمسالاري را بر ايران زمين حكمفرما خواهيم كرد.كورش نخستين اعلاميه جهاني حقوق بشر را صادر كرد و برادري و برابري را به ما آموخت، و ما اين اعلاميه را در جهان نهادينه خواهيم كرد.
گفتني است اين سخنان مورد استقبال شديد حاضران در پاسارگاد به ويژه جوانان قرار گرفت.
نكته قابل توجه ديگر حضور گروه هايي از اقليت هاي ديني كشور به ويژه يهوديان كه خود را آزاد كرده كوروش مي دانند و زرتشتيان در اين مكان بود كه هر كدام طي مراسمي آييني به ابراز شادي نسبت به فرارسيدن اين روز پرداخته بودند.
مديران سازمان ميراث فرهنگي ،صنايع دستي وگردشگري به منظور گرامي داشت اين روز بازديد از مجموعه پاسارگاد و تخت جمشيد (پارسه) را براي عموم رايگان اعلام كرده و وعده برگزاري برنامه هاي ويژه به مناسبت اين روز را در سال آينده داده اند.
لازم به ذكر است بيست و نهم اكتبر برابر با هفتم آبان سال هاست كه به عنوان روز جهاني كوروش (Cyrus Day) از سوي ايرانيان، يهوديان، دوستداران حقوق بشر و هواداران اداره جهان به صورت ملل مشترك المنافع گرامي مي داشته مي شود و در نقاط گوناگون جهان به همين مناسبت برنامه هايي برگزار مي شود.
اين روز به مناسبت تكميل تصرف امپراتوري بابل به دست ارتش ايران (اكتبر سال 539 پيش از ميلاد) و پايان دوران ستمگري در دنياي باستان برقرار شده است . همچنين 2544 سال پيش در همين روز اعلاميه تاريخي كوروش بزرگ در زمينه حقوق افراد و ملل انتشار يافته كه نخستين سنگ بناي يك دولت مشترك المنافع جهاني و هر سازمان بين المللي بشمار مي آيد.
 

makan_k

عضو جدید
کاربر ممتاز
كورش كبير به روايت تصوير

كورش كبير به روايت تصوير

:gol::warn:كوروش كبير به روايت تصوير :warn::gol:
كورش در لباس نبرد

كوروش دوم ، معروف به كورش كبير ( 559-528 پيش از ميلاد )، به‌خاطر نام برده شدن از وي در كتب تاريخي با عناويني همچون بخشندگي‌، بزرگ‌منشي، بنيان گذاشتن حقوق بشر ، پايه گذاري

نخستين امپراطوري چندقوميتي، آزاد كردن برده‌ها و اسرا، احترام به عقايد و مذاهب مختلف، گسترش تمدن و... شناخته شده‌است.

آرامگاه كورش هخامنشي

از فرمان حقوق بشر كورش يا استوانه كوروش، به عنوان كهن ترين سند كتبي از دادگستري و مراعات حقوق بشر در تاريخ و مايه مباهات و سرافرازي ايرانيان ياد مي‌شود. كورش پس از تسخير بابل اعلام عفو عمومي داد و اديان بومي را آزاد اعلام كرد.

منشور حقوق بشر كورش

در حدود سال ۱۲۸۵ ه.ش به هنگام كاوشها در بابل در ميان رودان (بين النهرين)، يك باستان شناس، استوانهٔ سفالين كوچك از گل پخته يافت، كه شامل يك نوشته از كوروش بزرگ بود. بررسي‌ها نشان داد كه نوشته‌اي استوانه مربوط به سال ۵۳۹ (پ.م) از سوي كوروش بزرگ پس از شكست بخت النصر و گشوده شدن شهر بابل، نويسانده شده‌است و به عنوان سنگ بناي يادبودي در شهر بابل قرار داده شده‌است.

آزادسازي يهوديان

ايرانيان كورش را پدر و يونانيان، كه وي ممالك ايشان را تسخير كرده‌بود، ‌او را سرور و قانونگذار مي‌ناميدند. يهوديان اين پادشاه را به منزله "ممسوح پروردگار" محسوب مي‌داشتند، ‌ضمن آن‌كه بابليان او را مورد تأييد مردوك مي‌دانستند. درباره شخصيت ذوالقرنين كه در كتاب‌هاي آسماني يهوديان، مسيحيان و مسلمانان از آن سخن به ميان آمده، بسياري از بزرگان جهان ذوالقرنين قرآن فرزند نيك‌سرشت خداوند را كوروش هخامنشي مي‌دانند.

تخت جمشيد مقر هخامنشيان

تخت جمشيد يكي از شهرهاي بزرگ ايران باستان بوده كه محل برگزاري جشنهاي نوروزي هخامنشيان به شمار مي رفته است. اين شهر هرچند هيچوقت پايتخت اين سلسله نبوده اما همواره به عنوان شهري مهم در تاريخ از آن نام برده شده است.

كاخهاي ويران شده هخامنشي

كوروش در آخرين نبرد خود به قصد سركوب اقوام وحشي سكا به سمت شمال شرقي كشور حركت كرد. سپاه او در اين نبرد شكست خورد. در مورد علت مرگ كورش همچون تولدش اطلاعات دقيقي در دست نيست. برخي معتقدند در جنگ كشته شده ولي مورخان ديگر مرگ او را طبيعي و بدون علت خاصي دانسته اند.

سر سرباز هخامنشي

هفتم آبان در حالي روز جهاني كورش نام گرفته كه هفته پيش از آن سر سرباز هخامنشي كه به عنوان بخشي از تاريخ ايران به شمار مي رود در حراج كريستيز لندن به فروش رسيد. اين در حالي بود كه بسياري از رسانه ها و علاقمندان تاريخ ايران بارها از مسئولان سازمان ميراث فرهنگي خواسته بودند اقدامات لازم را درخصوص بازگرداندن اين اثر تاريخي به كشور انجام دهد.

پاسارگارد مقبره كورش

بنا بر روايتهاي تاريخي كورش در سال 529 قبل از ميلاد درگذشت. جسد او پس از 20 سال و زماني كه داريوش تمامي شورشها را پايان داد با احترامي خاص و مراسمي قابل توجه به تخت جمشيد آورد و سپس به پاسارگاد منتقل نمود و در همانجا به خاك سپرد.

نقش برجسته كورش

در برخي از منابع تاريخي آمده است كه كورش س از فتح بابل صلح را هدف اصلي سلطنت خود و عنصر اساسي تعادل اجتماعي مي‌شمارد: «من صلح و آسايش را براي تمام انسان‌ها تضمين كردم.»

آثار به جامانده از ايران باستان

در كتب تاريخي همچنين آمده است كه كورش اعلام كرده: من تا روزي كه به ياري مزدا ، سلطنت مي كنم ، نخواهم گذاشت كه مردان و زنان را بعنوان غلام و كنيز بفروشند. و حكام و زير دستان من ، مكلٿ هستند ، كه در حوزه حكومت و ماموريت خود ، مانع از خريدوفروش مردان و زنان بعنوان غلام و كنيز بشوند و رسم بردگي بايد به كلي از جهان برافتد.

كورش به همراه داريوش اول

فتوحات كورش در جهت افزايش قلمرو امپراطوري ايران، به همراه آنچه مورخان از نحوه برخورد او با مردمان سرزمينهاي فتح شده ذكر كرده اند، از اين پادشاه هخامنشي چهره اي مرموز و در عين حال بخشنده و خردمند تصوير كرده است.

چهره اي ديگر از كورش

سند به جا مانده از كورش به عنوان نخستين منشور حقوق بشر شناخته شده، و در سال ۱۹۷۱ ميلادي، سازمان ملل آن را به تمامي زبانهاي رسمي سازمان منتشر كرد. برخي كارشناسان معتقدند كه منشور آزادي كه توسط پادشاه ايراني (كورش) در ۲۳ سده پيش، صادر شده، از اعلاميه جهاني حقوق بشر كه در قرن بيستم تدوين شد، معنوي تر است
 

gordafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
كالبد هخامنشيان بر سينه كوه

كالبد هخامنشيان بر سينه كوه

كالبد هخامنشيان بر سينه كوه

از دشت‌ها و كوه‌ها كه بگذري و به سوي مركز ايران بروي، آن سوي يك دشت سه،چهاركيلومتري، در شمال كوه مهر(رحمت)، دنباله غربي حسين‌كوه از دور نمايان است. اندكي نزديك‌تر، نقش چند صليب بزرگ بر ديواره عمودي حسين‌كوه پديدار مي‌شود و سرانجام از بالاي تپه‌اي در جلوه كوه، «نقش رستم» رخ مي‌نمايد. سينه جنوبي حسين‌كوه در اينجا به‌طور طبيعي به ‌صورت يك پرده بزرگ نمايشي به بلندي 70متر و پهناي 200متر درآمده است.در سمت راست اين ديواره با زاويه‌اي، پرده نمايش ديگري به پهناي 30متر قرار دارد. دو سلسله هخامنشي و ساساني به‌خوبي متوجه نماي خاص اين تكه كوه شده و به نحو شايسته‌اي از آن استفاده كرده‌اند.
هر يك از سه نقش بزرگ صليب‌شكل روبه‌رو و يك نقش در سمت راست زاويه‌ كوه، آرامگاه يكي از شا‌هان هخامنشي است. كمي پايين‌تر از سطح سه آرامگاه روبه‌رو، شاهان ساساني نقش‌هاي برجسته‌اي از خود باقي گذاشته‌اند.
در سمت چپ و اندكي جلوتر از ديواره كوه، برج سنگي مربع‌شكلي نمايان است كه گويي نيمي از آن در خاك فرورفته. اينجا «كعبه زرتشت» خوانده شده و از آثار مسلم هخامنشي است. در آخر سينه كوه كه ديده نمي‌شود، يكي،دو نقش ديگر ساساني وجود دارد.
كف زمين اينجا در جلو ديواره كوه 10متر بالاتر از كف واقعي آن در زمان گذشته است. بر اثر جمع‌شدن خاك و خاشاك و سنگ، سطح اين مكان بالا آمده است. كف حقيقي زمين، پايه «كعبه زرتشت» است.

آرامگاه «كورش» ساختمان كاملاً مشخص و جداافتاده‌اي در جلگه «پاسارگاد» در چهل كيلومتري «تخت جمشيد» است. جايگزين‌كردن آرامگاه شاه در سينه كوه، يكي از ابتكارات «داريوش» بود. شاه‌هاي بعدي سلسله هخامنشي به پيروي از او آرامگاه خود را به همان شكل و ابعاد در سينه كوه‌ها ساختند.
شايد ملكه يا افراد بسيار نزديك به شاه هم در همان آرامگاه جا داده مي‌شدند، زيرا در داخل هر يك از آرامگاه‌ها بيش از يك تابوت سنگي وجود دارد. شايد اشياي گرانمايه يا سلاح شخصي شاه هم در كنار او گذاشته مي‌شد كه البته هم اكنون چيزي از دستبرد دزدان در امان نمانده است.
امروزه آرامگاه هر يك از شاهان هخامنشي در نقش رستم شناسايي شده كه از سمت راست به چپ، به اين ترتيب است.
آرامگاه تكي در ديواره راست زاويه، از آنِ خشايارشاه (456 – 468 پ. م) است. نقش‌هاي برجسته‌ اين آرامگاه از لحاظ هنر سنگتراشي از ظرافت خاصي برخوردار است زيرا در زمان اين شاه، هنر هخامنشي به اوج تكامل خود رسيده بود.
اولين آرامگاه بر ديوار روبه‌رويي كوه متعلق به داريوش است(486- 522پ. م). آرامگاه بعدي در سمت چپ آن متعلق به اردشير اول (424-465 پ.م) است كه پس از خشايارشاه بر تخت نشست. سومين يا آخرين آرامگاه در سمت چپ بر ديوار روبه‌رو هم متعلق به داريوش دوم (404- 423 پ.م) است.
پس از داريوش دوم، ديگر در نقش رستم جا نبود و به‌ناچار دو شاه بعدي، اردشير دوم (359 – 404 پ. م) و اردشير سوم (338 – 358 پ.م)، آرامگاه‌هاي خود را در دامنه كوه مهر مشرف به سكوي تخت جمشيد ساختند.
داريوش سوم آخرين پادشاه هخامنشي (336 – 330 پ. م) به دست يكي از سردارانش به نام بسوس(Bessus) در نزديكي درياي مازندران از پاي درآمد.

پلوتارك (Plutarch) مي‌نويسد كه يكي از سربازان اسكندر، به هنگام مرگ شاه فرارسيد. داريوش از او آب خواست. پس از نوشيدن آب و پيش از جان‌سپردن، داريوش اظهار تأسف مي‌كند كه در موقعيتي نيست كه بتواند به نحوي شايسته از آن مرد تشكر كند. ساختمان آرامگاه هر شاه در دوران شاهي او شروع مي‌شد. داريوش سوم نگون‌بخت فرصت نيافت ساختمان آرامگاه خود را تمام كند. آرامگاه او امروزه در گوشه جنوبي و كمي دورتر از سكوي تخت جمشيد به همان حالت نيمه‌تمام، باقي مانده است.
به اين ترتيب جز آرامگاه كمبوجيه، جانشين كورش بزرگ كه سرنوشت جنازه‌اش پس از بازگشت از مصر معلوم نشد، آرامگاه يكايك پادشاهان هخامنشي شناسايي شده است.
نماي جلويي هر يك از آرامگاه‌ها، چه در نقش رستم و چه در تخت جمشيد، سه بخش افقي دارد؛ بخش بالايي به نمايش يك صحنه از مراسم ديني و درباري اختصاص يافته است. بخش مستطيل شكل مياني كه حالت صليب بزرگي به تمامي نما داده ورودي آرامگاه است. بخش پاييني نيز صاف و خالي از نقش است.
در بخش بالايي، نقش شاه ديده مي‌‌شود كه در لباس «پارسي» در سمت چپ صحنه روي يك سكوي سه پله‌اي ايستاده و به شعله‌هاي آتشي مي‌نگرد كه از يك آتشدان زبانه مي‌كشد. او در دست چپ كمان گرفته و دست راستش را با كف باز به سوي آتش بلند كرده است. در گوشه بالاي سمت راست صحنه، نشان گردي است با خط منحني كه شايد مظهر خورشيد و هلال ماه باشد. در بالاي همان نقش، انسان بال‌دار («فر ‎ْشاهي» بنابر نظريه استاد شهبازي) ديده مي‌شود كه حلقه‌اي در يك دست گرفته و دست ديگر را به نشان تبرك بلند كرده است. شماري از افسران «پارسي» و «مادي» يا بزرگ‌زادگان ايراني در كنار ايستاده‌اند.

هم شاه و هم آتشدان جلو او روي يك تخت روان به شكل كرسي قرار دارند كه 28 نماينده كشورهاي تابعه به عنوان «تخت­رانان» آن را روي دست‌هاي خود بلند كرده‌اند.
در آرامگاه داريوش بزرگ، كتيبه‌اي پشت نقش شاه و همچنين ميان دو نيمه‌ستون مركزي ديده مي‌شود كه در آن از يكايك «تخت‌رانان» نام برده شده كه كمك شاياني به شناسايي دقيق اين افراد كرده است. در همين كتيبه، داريوش بزرگ خود را معرفي كرده و سپس مي‌گويد:
«...آن‌كه دوست من بوده است، او را ثروتمندانه پاداش داده‌ام. به خواست اهورامزدا، اينها هستند كشورهايي كه من تسخير كردم، بيرون از كشور پارس. بر آنها حكومت كردم، آنها هديه آوردند و آنچه من دستور دادم انجام گرفت. قانون من محكم بود. اگر تو فكر كني [بپرسي] كشورهايي كه داريوش‌شاه داشت كدامند، بنگر به آنان كه تخت مرا بلند كرده‌اند و آنها را خواهي شناخت... آن‌گاه خواهي دانست كه نيزه مرد پارسي دور رفته است، آن‌گاه خواهي دانست كه مرد پارسي دور از ايران نبرد كرده است».
با كمي دقت مي‌توان ديد كه پايه‌هاي كرسي شاه، چندانگشتي از زمين بلند شده؛ يعني به حركت درآمده است. چون «تخت‌رانان» زير كرسي ديد كافي نداشتند، فرد ديگري بايد يكي از پايه‌هاي كرسي را از بيرون مي‌گرفت، در حالي كه فرد ديگري پايه ديگر كرسي را گرفته آن را مي‌كشيد. اين فرد دومي در سمت راست كرسي قرار گرفته، اما دست‌هايش را به‌طور غيرطبيعي به سمت عقب برده است.

بخش مربع‌شكل مياني نماي آرامگاه كه باز هم براي تمام آرامگاه‌ها يكسان است، بناي جلويي يك ايوان كاخ هخامنشي را نشان مي‌دهد. اين ايوان چهار نيمه‌ستون با سرستون‌هاي گاو دوسر دارد كه تير چوبي زير سقف را بر دوش خود نگه‌داشته‌اند. لبه سقف با دندانه مزين شده است. درگاهي ميان دو ستون وسطي كه به داخل آرامگاه راه دارد به چهار تكه افقي تقسيم شده است. سه تكه بالايي، كاملا سنگي بوده، تكه پاييني به عرض 5/1متر از دو لنگه در تشكيل شده كه بر پاشنه در مي‌گشتند. بي‌شك هدف اين بود كه پس از دفن شاه، آرامگاه براي ابد بسته بماند اما با گذشت زمان و شايد اندكي پس از انقراض شاهنشاهي هخامنشي، آرامگاه‌ها يكي پس از ديگري شكافته شد و هرچه از اشياي گرانبها در آن بود به تاراج رفت.
معضل خط آهن:
اين روزها اجراي طرح راه‌آهن شيراز ـ اصفهان كه مطالعات آن در سال1373 آغاز شده، با سرعت بيشتري درحال پي‌گيري است. بر اساس اين طرح، خط‌ آهن از نزديكي نقش رستم مي‌گذرد.
از سوي ديگر كارشناسان بنياد پارسه ـ پاسارگاد كه سرگرم ثبت نقش رستم در فهرست آثار جهاني هستند،‌ معتقدند كه اين راه‌آهن به مجموعه باستاني نقش رستم آسيب رسانده و از ثبت جهاني آن جلوگيري مي‌كند.
آنها معتقدند راه‌آهن هم‌اكنون از فاصله 359متري نقش رستم مي‌گذرد كه اين فاصله بايد تا 900متر افزايش يابد. در نشستي كه روز 13آذرماه با هدف بررسي مسائل طرح‌شده ميان وزارت راه و ترابري و سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري برگزار شد، ضمن تاكيد بر اهميت حفظ و صيانت از ميراث فرهنگي، پروژه راه‌آهن به‌مدت يك‌ماه براي گرفتن تصميم و انتخاب بهترين مسير كه در حريم شهر استخر واقع نشود، متوقف شد.
 

elnaz66

عضو جدید
متن منشور کوروش در سازمان ملل

متن منشور کوروش در سازمان ملل

منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ ... آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم، مردوک (مردوخ = خدای بابلیان)، دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد. ... زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. برده داری را بر انداختم، به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. ... من فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و کسی آنان را نیازارند. خدای بزرگ از کردار من خشنود شد ... او برکت و مهربانیش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم ... من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به سرزمین خود برگرداندم و خانه¬های ویران آنان را آباد کردم، باشد که دلها شاد گردد و هر روز در پیشگاه خدای بزرگ، برایم زندگانی بلند خواستار باشند ... من برای همه مردم جامعه‌ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم
 

elnaz66

عضو جدید
و اما سد سیوند . . .

و اما سد سیوند . . .

سد سازی روی رودخا نه ي سيوند پيشينه ي تاريخی دارد رودخانه ي سيوند از کوه های شمال دهو و پاسارگاد و کاخ يعقوب سر چشمه ميگيرد و 200 کيلومتر تا رودخانه ي کر در جنوب مرو دشت ادامه دارد منابع آب رودخانه ي سيوند چشمه سارها و زه آبها هستند که پس از ريزش به رودخانه بيشتر در کف رودخانه فرو ميروند .آبرفتی کف رودخانه آنقدر زياد است که گاهی رودخانه به علت فرو رفت آب براي چند کيلومتر خشک ميشود ودوباره در پايين دست زاينده ميشود
نياکان ما آگاهی کامل از امکانات این رود خانه داشتند و شمار زيادی آب بند و پل روی آن احداث کرده بودند که آثار آنها هنوز مانده است.نوع طراحي آب بندها ي که از زمان هخامنشيان روی این رودخانه ساخته شده بوده نمايانگر دانش زمين شناسی _ هيدرليک و مهندسی ساختمان ما ایرانيان در آن زمان بوده است.بيشتر بندها با دانش این که بستر رودخانه آب را نگاه نميدارد و این که بلنداي زياد آب ميتواند به کشتزارها و آبادی های پيرامون آسيب برساند کوتاه و فقط برای تقسيم آب يا حق آبه ها در بهار و تابستان طراحي شده بودند که نشان ميدهد دانش و شعور نياکان ما چقدر بيشتر از ما بوده است.هنوز این حق آبها وجود دارند و جزوی از سند مالکيت زمينهای این منطقه هستند و تصور نميرود که دولت بتوند بيش از تأمين حق آبهاي ساکنان و کشاورزان آبی برای مصرفهای ديگران داشته باشد .قول دولت که با استفاده از این سد خواهد توانست آب فراوان به کشاورزان دشتهای پايين دست مانند ارسنجان برساند قابل انجام نيست.بند ماد آباد رودخانه سيوند که از زمان هخامنشيان هنوز پا برجاست نماد تکنولژی و خرد ایرانی است. در برابر آن سد کنونی سيوند يکی از شاهکارهای دوره ي ماست روی بستری از سنگ آهک دولوميت وسنگ های آهکی ديگر که محلول در آب هستند تا آبی را که وجود ندارد صدها کيلومتر انتقال دهد وجود دارد

اگر سد به طور کامل آبگيری شود بلندای آب تمامی تنگ چشمه (بلاقی) را که بلندای آن بسيار کمتر است و تمام روستاهای در مسير را که بلندای آنها حدود 1830 تا 1843 متر است و همه دشت پاسارگاد را که بلندای آن از سطح دريا بين 1820 تا 1850 متر است خواهد پوشاند . آرامگاه کوروش و تخت و مادر سليمان و مبارک آباد ابولوردی و گستره ي باستانی کرد شول حدود 7 تا 15 متر به زير آب خواهد رفت اگر سد فقط تا بلندای 40 متر آب گيری شود که بيشينه توان رودخانه سيوند است يعنی 17 مترپايين تر . این تر از بلندای سد ساخته شده بيشتر دشت پاسارگاد زير آب خواهد رفت
پشت هرسد بخشی از ژرفای درياچه آب مردهبه شمار می آيد يعنی مقدار آبی که امکان بهره بداری از آن وجود ندارد .حجم آب مرده سد سيوند حدود 70 تا 80 ميليون متر مکعب است که برای پر کردن آن بايد سد را تا بلندای 15 متر آبگيری کرد . بر پايه گزارشها ي زمين شناسی ديوارهای سد در هر دو سوي سد وو ديواره های درياچه پشت سد از جنس سنگ آهک کاستی است که در تماس با آب حل ميشود بنبر این این ديواره ها بسيار ابرو هستند نياکان ما از ساختار زمين شناسی این منطقه به خوبی آگاه بودند و به همين دليل فقط به ساختن بند های کوتاه برای تقسيم آب ميان روستاها و کشاورزان بسنده ميکردن
 

makan_k

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگاهی به ارتش ایران در دوره هخامنشی

نگاهی به ارتش ایران در دوره هخامنشی

نگاهی به ارتش ایران در دوره هخامنشی(1)1
پیش گفتار
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]نیاکان آریایی ما در سده ۶ پیش از میلاد،به رهبری نابغه ای کم نظیر به نام "کوروش بزرگ" موفق شدند تا امپراتوری ای را بنیاد نهند که برای مدتی بیش از دو سده،بخش عمده جهان متمدن آن روزگار،از سرتاسر خاورمیانه و بخش های جنوب شرقی اروپا گرفته تا شمال غربی شبه قاره هند تا شمال شرقی آفریقا را به تصرف خویش درآورده و به بهترین و مترقی ترین صورت ممکن اداره و مدیریت نمایند.[/FONT]​

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]​

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]این موفقیت ایرانیان باستان و افتخار ایرانیان کنونی را ما مدیون "ارتش هخامنشی" هستیم.این ارتش پارسی-مادی تحت رهبری شاهنشاهان هخامنشی بود که با فتح کشورهایی مانند بابل،فینیقیه،لیدی ،یونیا،مصر،... موفق شد پایه و بنیان امپراتوری افتخارانگیز هخامنشی را پی افکند و سپس نیز آن را به مدت دویست و اندی سال اداره نماید.[/FONT]​

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]​

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]از سوی دیگر،می بایست یادآور شوم که "ارتش" هر کشور،"بنیان" آن کشور است.امنیت،رفاه،عزت و شرف هر ملت بستگی مستقیم به وضعیت ارتش و نیروهای دفاعی آن ملت دارد و چه نکو "[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ساسان[/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]" گرامی این شعر زیبا و نغز را بر فراز تارنمایش گذاشته است که :[/FONT][/FONT]​

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی که در نظام طبیعت ضعیف پامال است[/FONT]​

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]از همین روی و به منظور مطالعه ارتش ایران هخامنشی،نقاط قوت و ضعف آن،کارآمدی ها و ناکارآمدی هایش و دیگر مسائل مربوط به آن،بر آن شدم تا [FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]مقاله ای دانشمندانه[/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] در این باره را به طور خلاصه با پارسی بازگردانده و سپس بر اساس اطلاعات و تحلیل های خود،نکاتی را درباره محتوای آن یادآور شوم.این نکات عمدتا مربوط می شود به بررسی تطبیقی موارد مشابه تاریخی و استنتاجهایی که بر این بنیان صورت می گیرد.بر این باورم که برای تکمیل بحث،نظر و دیدگاه خوانندگان و یاران گرامی بسیار سودمند است.[/FONT][/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]مقدمه [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ارتش هخامنشی از لحاظ قومی-فرهنگی،سازمانی آمیخته و مختلط بوده است.این ارتش شامل نیروهای منظم آموزش دیده پیاده و سواره ایرانی،عمدتا مادی و پارسی بوده که با واحدهای منتج از سربازگیری اجباری از ملل تحت فرمان ایران و نیز بکارگیری مزدوران جنگی خارج از امپراتوری ترکیب می شده است.۱در حالی که نیروهای دائمی منظم ارتش،مانند یگان های "گارد جاویدان"،به طور همسانی با سازوبرگ رزمی مجهز بوده اند،نیروهای متحد و ائتلافی در خدمت ارتش،تجهیزات خاص خویش را داشته و به شیوه ویژه خودشان می جنگیده اند.از ویژگی های ارتش ایران هخامنشی،وجود انبوه سواره نظام سبک اسلحه تیرانداز،زوبین اندازان،واحدهای ملازم نارزمی،همسران،همخوابه ها و بردگان بوده است.[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]سازمان[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ارتش ایران هخامنشی،مانند دیگر ارتش های خاورمیانه ای و آسیایی در دوران های پیش و پس از خود،بر اساس بنیادی دهدهی استوار بوده و کلیه واحدها و یگان های رزمی در گروه های ده،صد و هزارتایی سازماندهی شده بودند.در این سامانه،برای هر ده،صد،هزار و ده هزار نفر،یک افسر پاسخگو بوده است.نام و رده سازمانی این نظام به این صورت بوده است:[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]تعداد نیروها [/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]نام یکان [/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]عنوان فرماندهی یکان[/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]۱۰۰۰۰[/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ب بایواربام [/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بایوارپاتیش [/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]۱۰۰۰[/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ه هزارابام [/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]هزاراپاتیش [/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] ۱۰۰[/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]س ستابام [/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ستاپاتیش [/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]۱۰[/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]د د تابام [/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]دتاپاتیش[/FONT]



[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]فرماندهی[/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]شاهنشاهان هخامنشی از کوروش بزرگ تا داریوش سوم،در بیشتر نبردها خود شخصا فرماندهی کل نیروها را بر عهده داشته اند و گاهی نیز این فرماندهی را به ژنرال های خود واگذار می کرده اند.فرماندهان ارتش ایران هخامنشی توسط شخص شاهنشاه و از میان "ساتراپ" ها یا اشراف غالبا پارسی و مادی تبار که عموما خویشاوندان شاه بودند به مناصب خود گماشته می شدند.[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]شایسته سالاری و نظام ترفیعی [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]"گزنوفون" در کتاب "پرورش کوروش" خویش،یک نظام ترفیعی را در ارتش هخامنشی توصیف می کند که در چهارچوب آن جنگجویان خود را بر اساس دلاوری و شجاعتشان از یکدیگر متمایز می کرده اند.در این سیستم شایسته سالارانه،یک سرباز معمولی می توانست تا رده "هزارپاتیشی"،یعنی فرماندهی ۱۰۰۰ نفر،ارتقا یابد.[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]گارد ده هزار نفره جاویدان،نمونه ای از این فرآیند ترفیعی در ارتش ایران هخامنشی می باشد."جاویدان"، عنوانی است که توسط یونانیان به این واحد رزمی داده شده بود که شماره رزمندگان آن همیشه ثابت نگاه داشته شده و هر گونه خلائی بوسیله نیروهای ترفیع داده شده از دیگر یکان ها پر می شد.از امتیازات این یکان بسیار کارای ارتش هخامنشی،علاوه بر دریافت منظم حقوق،ویژگی اختیار به همراه بردن زنان و همخوابگان به نبردگاه بوده است.[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]هرودوت،ضمن توصیف ارتش مهاجم تحت رهبری خشایارشاه،درباره "نیزه داران" می نویسد که آنها از میان بهترین و نجیب ترین مردان پارسی برگزیده می شدند.[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]این نظام پاداش دهی برای شجاعت و مهارت محتملا نقص های خاص خود را نیز داشته است.علیرغم شهره بودن ایرانیان برای قدرت و دلاوریشان در صحنه نبرد،گرایش آنان برای مورد توجه واقع شدن از سوی شاه و یا فرمانده شان می توانسته باعث به وجود آمدن بی نظمی هایی در ارتش نیرومند ایران زمین شده باشد."هرودوت"،همین مسئله را حین توصیف نبرد "ماراتون" یادآور می شود که چگونه ایرانیان به صورت بی قاعده جنگیده،گروه های رزمنده ده نفره یا کمتر با نادیده گرفتن سلسله مراتب فرماندهی به سمت یونانیان یورش می برده اند.[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]پیاده های مزدور یونانی[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]با وجودی که استفاده از نیروهای مزدور بیشتر ویژگی دوران انتهایی امپراتوری هخامنشیان به شمار می آید اما حتی در اوایل سده ۵ پیش از میلاد نیز یونانیان در خدمت ارتش ایران بوده اند.عنوان "medizing" برای توصیف یونانیانی به کار می رفته که به زودی به نیروهای هوادار ایران و یا در خدمت ایران تبدیل می شده اند.medizing از واژه مادی/ Mede می آید که واژه ای عمومی برای توصیف مردمان پارسی-مادی از سوی یونانیان بوده است.[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]یونانیان "یونیایی"،از عملیات ارتش ایران بر ضد سکاها در سال ۵۱۲پیش از میلاد حمایت کردند و علیرغم شورش آنها بر ضد سلطه ایرانیان در سال ۴۹۹ پیش از میلاد که سرانجام پس از ۶ سال جنگ سرکوب شد،دوباره آنها را در سال ۴۹۰ پیش از میلاد در خدمت ارتش ایران در نبرد ماراتون،نبردی که معنایش پایان استقلال بقیه یونان نیز بود،می یابیم.[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در سال ۴۷۹ پیش از میلاد،۱۳۰۰۰ نیروی پیاده نظام و ۵۰۰۰ سواره نظام یونانی برای ایرانیان در نبرد "پلاته" جنگیدند.[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]سکاها[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]سکاها یا اسکیت ها تیراندازان و جنگجویان بسیار کارآمدی بوده و به عنوان مزدوران جنگی هم از سوی ایرانیان و هم از سوی یونانیان به کار گرفته می شدند.هنگامی که ایرانیان و یونانیان در "ماراتون" رودرروی یکدیگر قرار گرفتند،مزدوران سکایی در خدمت آتنی ها از جنگیدن بر ضد برادران آسیایی شان،ایرانیان، امتناع نموده و حتی گروهی از آنان در خلال نبرد تغییر موضع داده و به سپاه ایران پیوستند۲[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]"داتیس" فرمانده ایرانی،محتملا به توانایی های سکایان آگاه بوده که نیروهای آنان را در مرکز سپاه،یعنی مکانی افتخارانگیز در هر ارتشی،جای داد.نکته جالب دیگر اینکه پارسیان برای آموزش هنر تیراندازی به نیروهایشان از سکایان بهره می برده اند.[/FONT]​
 

makan_k

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگاهی به ارتش ایران در دوره هخامنشی

نگاهی به ارتش ایران در دوره هخامنشی


نگاهی به ارتش ایران در دوره هخامنشی(2)2:warn:
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]سکاها[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]سکاها یا اسکیت ها تیراندازان و جنگجویان بسیار کارآمدی بوده و به عنوان مزدوران جنگی هم از سوی ایرانیان و هم از سوی یونانیان به کار گرفته می شدند.هنگامی که ایرانیان و یونانیان در "ماراتون" رودرروی یکدیگر قرار گرفتند،مزدوران سکایی در خدمت آتنی ها از جنگیدن بر ضد برادران آسیایی شان،ایرانیان، امتناع نموده و حتی گروهی از آنان در خلال نبرد تغییر موضع داده و به سپاه ایران پیوستند۲[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]"داتیس" فرمانده ایرانی،محتملا به توانایی های سکایان آگاه بوده که نیروهای آنان را در مرکز سپاه،یعنی مکانی افتخارانگیز در هر ارتشی،جای داد.نکته جالب دیگر اینکه پارسیان برای آموزش هنر تیراندازی به نیروهایشان از سکایان بهره می برده اند.[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]شترها[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]علیرغم اینکه ایرانیان اهمیت و ارزش چندانی برای این مسئله قائل نبوده اند،با این حال به نظر می رسد که شترها دستکم در تعدادی از نبردهای آنان نقشی پراهمیت ایفا کرده اند.برای نمونه،"عربها" ارتش خشایارشاه را در ۴۸۰ پیش از میلاد در هنگام یورش به یونان و محتملا کمبوجیه دوم را در خلال فتح مصر در ۵۲۵ پیش از میلاد با تیراندازان شترسوار حمایت کردند.مشهورترین بهره گیری ایرانیان از شتر اما بازمیگردد به ارتش تحت رهبری "کوروش بزرگ" در خلال تهاجم به "لیدی" که در آن نبرد از شترهایی که دو تیرانداز را بر پشت خود حمل می کردند و حرکتشان برای ترساندن اسب های لیدیایی طراحی شده بود،استفاده شد.۳[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ارابه ها[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ارابه در سراسر دوران امپراتوری در نقش های متفاوتی مورد استفاده بوده اند.با اینحال استفاده خود ایرانیان از این ابزار جنگی،بیشتر به ارابه فرماندهی محدود بوده است.علیرغم کاهش ارزش رزمی،ارابه ها همچنان به عنوان نماد جاه و قدرت باقی مانده بودند.برای نمونه افسران و ژنرال های ارتش،در کاربردهای افتخارآمیز فرهنگی و نظامی،برای شکار و یا انتقال خود به نبردگاه از ارابه ها بهره می برده اند.[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]همچنین خشایارشاه علاوه بر سفر بر ارابه در خلال تهاجم به یونان،با خود ارابه مقدس "اهورامزدا"،ارابه زرین مهری را که وقف خدایی بزرگ بوده نیز همراه داشته است.برای این جنگ "هندیان" و "لیبیاییان" نیز هر یک نیرویی ارابه سوار را اعزام داشته بودند.[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]واگن های جنگی[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]"گزنوفون"،برجک های جنگی متحرک کوروش بزرگ را همچون ماشینی با ۸دیرک که بر پشت ۸ گاو نر و برای حمل دژکوب ها استفاده می شده و با چرخ هایش از زمین ۲۷ پا ارتفاع داشته توصیف نموده است.این جنگ افزارها با تخته های چوبی بسیار قطور ساخته می شده اند.[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بر اساس توصیف گزنوفون از نبرد "تومبرا" (Thumbra)،این جنگ افزارها پشت نخستین خط نیروهای پیاده قرار داده شده بودند.در خلال جنگ،پیادگان ارتش ایران از سوی مدافعین مصری به عقب رانده شدند تا اینکه واگن های جنگی از راه رسیدند و ورق به سود ایرانیان برگشت.[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]نکته ها:[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]۱-نیروهای مزدور هیچگاه نمی توانند همچون نیروهای وفادار داوطلب در صحنه نبرد مفید و کارآمد واقع شوند.از این نیروها می بایست تنها در مواردی بهره گرفت که نیازی به عناصر "پایداری" و "استقامت" نباشد.این نیروها تنها وقتی مفیدند که جنگی غارتگرانه،تنبیهی و یا ایذایی مدنظر باشد.استفاده از مزدوران به ویژه هنگام "دفاع"،سم مهلکی است که دستکم دو بار برای ما فاجعه آفریده است:[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]-در مقطع تهاجم مقدونیان ددمنش به رهبری "اسکندر گجسته"[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]-در مقطع یورش جانوران ترک-مغول به رهبری "چنگیز ملعون"[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در خلال هر دوی این رویدادهای جانگداز،نیروهای مزدور برای ما مسئله ساز شدند.در مورد نخست،نیروهای مزدور یونانی تبار ارتش ایران،عمدتا به دلیل پیوندهای قومی-زبانی با ارتش مقدونی اسکندر،یا دچار دودستگی و بی میلی برای جنگ شدند و یا حتی به سپاه مهاجم پیوسته و کمر ارتش ایران را شکستند.در مورد دوم نیز،لشکریان نیمه-مزدور ترک تبار ارتش خوارزمشاهی،باز به دلیل پیوندهای قومی-زبانی با اردوی چنگیزی،به این لشکر جهنمی پیوسته و میلیون ها توده ایرانی آسیای میانه و خراسان را در برابر اهریمنان تاتاری بی دفاع گذاردند.[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]۲-این اقدام سکایان در جنگ ماراتون را می توان از دو زاویه نگریست:[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]-اینکه سکایان کاملا دارای "شعور و خودآگاهی قومی" بوده اند.آنها علیرغم چادرنشینی و با وجودی که چندی پیش مورد هجوم ارتش ایران واقع شده بودند،پیوندهای خونی خود را با عموزادگان آریایی تبار خود از یاد نبرده و بر ضد همسایگان یونانی خود شوریدند.بعدها گروهی از همین سکایان یعنی "پرنی ها"،با بیرون راندن "سلوکیان" مقدونی تبار یونانی گرا،امکان استقلال دوباره میهن را فراهم آورده و حتی برای کمابیش ۳۰۰ سال،جلوی تهاجمات و زیاده خواهی های "رومیان" را در اوج قدرتشان گرفتند.داستان شورانگیز "یعقوب لیث" سکایی-سیستانی و آن دلاوری ها و میهن پرستی هایش را نیز دیگر نیازی به بازگویی نمی بینم.[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]-اینکه بار دیگر قابل اطمینان نبودن مزدوران روشن می شود.مشابه این اقدام را یونانیان آناتولی به هنگام حمله اسکندر،ترکان آسیای میانه به هنگام تهاجم چنگیز و حتی ترکان "کومان" به هنگام جنگ ترکان سلجوقی و یونانیان بیزانسی در نبرد سرنوشت ساز "ملازگرد" انجام دادند.[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]۳-عرب ها در نبرد پرشکوه و افتخارانگیز "کارهه" در ۵۳ پیش از میلاد نیز به همین گونه در کنار ارتش ایران بودند.اصولا تا سده ۷میلادی که "اسلام" اعراب را زیر یک پرچم گردآورد،این قوم در جنگ های ایران و دشمنان یونانی-رومی عمدتا در جبهه ایران بوده و به عنوان متحد،موئتلف و یا مزدور ایران به ایفای نقش می پرداخته است.سوگمندانه ظهور اسلام و آموزه های آن،در مقطعی که ایران و روم شرقی در بدترین موقعیت خود قرار داشتند،به اعراب این امکان را داد تا به حضور طولانی مدت خود در حاشیه های بی اهمیت تاریخ پایان داده و به سروران خاورمیانه تبدیل شوند.[/FONT]​
 

makan_k

عضو جدید
کاربر ممتاز
وصيت نامه كوروش

وصيت نامه كوروش

:warn:وصيت نامه كوروش

اینک من از دنیا میروم بیست وپنج کشور جزء امپراتوری ایران
است. و در تمام این کشور ها پول ایران رواج دارد وایرانیان در
آن کشور ها دارای احترام هستند . و مردم کشور ها در ایران نیز
دارای احترام هستند.

جانشین من خشایار شا باید مثل من در حفظ این کشور ها
بکوشد . وراه نگهداری این کشور ها آن است که در امور داخلی
آنها مداخله نکند و مذهب وشعائر آنان را محترم بشمارد.

اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کرور در یک زر در
خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو میباشد .
زیرا قدرات پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز
هست . البته به خاطر داشته باش تو باید به این ذخیره بیفزایی نه
اینکه از آن بکاهی . من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن
برداشت نکن ، زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام
ضرورت از آن برداشت کنند ، اما در اولین فرصت آنچه برداشتی
به خزانه برگردان . مادرت آتوسا برمن حق دارد پس پیوسته
وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .

ده سال است که من مشغول ساختن انبار های غله در نقاط مختلف
کشور هستم و من روش ساختن این انبار ها را که از سنگ
ساخته می شود وبه شکل استوانه هست در مصر آموختم و چون
انبار ها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن بوجود نمی آیند و
غله در این انبار ها چند سال می ماند بدون اینکه فاسد شود و تو
باید بعد از من به ساختن انبار های غله ادامه بدهی
تا اینکه همواره آذوقه دو و یا سه سال کشور در آن انبار ها
موجود باشد . و هر ساله بعد از اینکه غله جدید بدست آمد از غله
موجود در انبار ها برای تامین کسری خواروبار از آن استفاده کن
و غله جدید را بعد از اینکه بوجاری شد به انبار منتقل نما و به
این ترتیب تو هرگز برای آذوغه در این مملکت دغدغه نخواهی
داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود .


هرگز دوستان وندیمان خود را به کار های مملکتی نگمار و برای
آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافی است . چون اگر دوستان
وندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم
کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به
مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری رعایت
دوستی بنمایی .


کانالی که من میخواستم بین شط نیل و دریای سرخ بوجود بیاورم
هنوز به اتمام نرسیده و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و
جنگی خیلی اهمیت دارد تو باید آن کانال را به اتمام برسانی و
عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آنقدر سنگین باشد که
ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .

اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا اینکه در این قلمرو ،
نظم و امنیت برقرار کند ، ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف
یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی . با یک
ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه
ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .
توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغ گو و متملق را به
خود راه نده ، چون هردوی آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم
دروغ گو را از خود دور نما . هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط
نکن ، و برای اینکه عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند ، قانون
مالیات وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم کرده
است و اگر این قانون را حفظ کنی عمال حکومت با مردم زیاد
تماس نخواهند داشت .

افسران وسربازان ارتش را راضی نگه دار و با آنها بدرفتاری
نکن . اگر با آنها بد رفتاری کنی آنها نخواهند توانست معامله
متقابل کنند . اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت
کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها اینطور خواهد بود که
دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا اینکه وسیله
شکست خوردن تو را فراهم کنند .

امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده وبگذار اتباع تو
بتوانند بخوانند وبنویسند تا اینکه فهم وعقل آنها بیشتر شود
وهر چه فهم وعقل آنها بیشتر شود ، تو با اطمینان بیشتری
میتوانی سلطنت کنی . همواره حامی کیش یزدان پرستی باش . اما
هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و
همیشه به خاطر داشته باش که هرکس باید آزاد باشد و از هر
كیش که میل دارد پیروی نماید .

بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم . بدن من را بشوی و آنگاه
کفنی را که من خود فراهم کرده ام بر من به پیچان و در تابوت
سنگی قرار بده و در قبر بگذار . اما قبرم را که موجود است
مسدود نکن تا هرزمانی که میتوانی وارد قبر بشوی و تابوت
سنگی مرا در آنجا ببینی و بفهمی ، که من پدر تو پادشاهی مقتدر
بودم و بر بیست وپنج کشور سلطنت میکردم ،مردم و تو نیز مثل
من خواهی مرد . زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد ،
خواه پادشاه بیست وپنج کشور باشد خواه یک خارکن و هیچ
کس در ان جهان باقی نخواهد ماند . اگر تو هر زمان که فرصت
بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت را ببینی ، غرور
وخود خواهی برتو غلبه خواهد کرد ، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی ،
بگو قبر مرا مسدود نمایند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا
اینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند .


زنهار زنهار ، هرگز هم مدعی وهم قاضی نشو اگر از کسی ادعایی
داری موافقت کن یک قاضی بیطرف آن ادعا را مورد رسیدگی
قرار دهد . و رای صادر نماید . زیرا کسی که مدعی است اگر
قاضی هم باشد ظلم خواهد کرد .

هرگز از آباد کردن دست برندار . زیرا که اگر از آباد کردن دست
برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت زیرا این قاعده
است که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود . در
آباد کردن ، حفر قنات و احداث جاده وشهر سازی را در درجه
اول قرار بده .

عفو وسخاوت را فراموش نکن و بدان بعد از عدالت برجسته
ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت ، ولی عفو باید فقط
موقعی بکار بیفتد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به
دیگری خطایی کرده باشد و تو خطا را عفو کنی ظلم کرده ای زیرا
حق دیگری را پایمال نموده ای .

بیش از این چیزی نمیگویم این اظهارات را با حضور کسانی که
غیر از تو در اینجا حاضر هستند ، کردم . تا اینکه بدانند قبل از
مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها
بگذارید زیرا احساس میکنم مرگم نزدیک شده است .


 

Sina4

عضو جدید
کاربر ممتاز
روز جهانی کوروش بزرگ

هفت آبان (مصادف با 29 اکتبر) روز جهانی‌ کـوروش کبیـر
پادشاه بزرگ و افتخار ایران زمین
قهرمان حقوق بشر و آزادیهای انسانی
گــرامی‌ بــاد​

۲۹ اکتبر به عنوان روز جهانی‌ کوروش بزرگ قهرمان حقوق بشر و آزادیهای انسانی‌ ،تعیین شده است. کوروش پادشاه ایران زمین کسی‌ بود که اولین منشور حقوق بشر را صادر کرد. در ۵۳۹ ق.م، سپاه ایران بدون هیچگونه مقاومت و درگیری بابل را فتح کردند. در روز ۲۹ اکتبر، کورش بزرگ با عناوینی چون `پادشاه بابل، پادشاه سومر، فرمانروای چهار جانب جهان" قدم به بابل گذارد.




سخنرانی کوروش بزرگ بعد از فتح بابل​

به نام ایزد جان و خرد. ایزد یکتایی که لحظه به لحظه او را بیشتر درک میکنم. ای مردم بابل ما همه بندگان اهورا مزدا هستیم... ما نه پیروزیم و نه شکست خورده! ما امروز در سراسر این سرزمین پهناور همگی با هم برابریم... همگی آزادیم... و همگی پاکیم. ما همگی دوستیم. ما تنها یک دشمن داریم و دشمن همه ی ما اهریمن است و جز او دیگر سایه ای نیست. ما همگی نوریم... سربازان اهورا مزداییم. از این لحظه من پادشاهی ام را بر این مبنا در تمام کره ی خاکی در سراسر این خاک پهناور که به فرمان من است اعلام میکنم. از این پس نام شاهنشاهی ما هخامنشی خواهد بود و این را به یاد پدر بزرگ عزیزم که بخشی از اندیشه های نیک او به من به ارث رسید به عاریه بر می دارم. ما از این لحظه اندیشه و دین هر کس را محترم خواهیم دانست. هر کس به دین خودش خواهد پرداخت هر کس نتیجه ی انتخاب خود را خواهد دید. هیچکس حق تجاوز به حقوق دیگری را ندارد از این لحظه تمام بردگان آزادند. من تمامی گناهکاران را از این لحظه بخشیدم، هیچکش مغضوب من نیست. هیچ بابلی از آن چه بوده نترسد این یک بخشایش عمومی است. و زنان بالشاسر که در حرمسرای بابل بوده اند از این لحظه آزادند. مال و اموالی در حد بازرگانی ثروتمند به هر یک از شما داده می شود و بعد شما می توانید به هر جای ایران پهناور از هند تا مصر و از توران تا یونان که خواستید بروید. اگر شوهر شما مرده شما وارثان او هستید. داشته های شخصی خودتان را بردارید و از کاخ خارج شوید. تمامی خزانه ی بالشاسر در میان مردم همین شهر به مساوات تقسیم خواهد شد. میان مرد و زن پیر و جوان و کودک تمایزی نیست. هر کس در قلمروی من به لطف اهورا مزدا زندگی میکند از حقی مساوی با همه برخوردار است. تمامی تبعیدیان با هزینه حکومت هخامنشی به شهر و کشورشان باز خواهند گشت. و با هزینه ی هخامنشی شهر ها و معابدشان دوباره راه خواهد افتاد. من تا زمانی که به تمام سخنانم جامه ی عمل بپوشانم در این شهر خواهم ماند. آری زمین مقدس است... ما نیز یک به یک مقدسیم... این اهورا مزداست که ما را مقدس آفریده. و ما جهان زیبا را زیبا تر خواهیم کرد. برای چنین هدفی همگان کار خواهند کرد... همه به دین و زبان خویش خواهند پرداخت و همه آزاد خواهند بود.





منشور آزادی کوروش كبیر
نخستين فرمان جهانی حقوق بشر _ 2544 سال پیش


«منم كوروش ، شاه دادگر. بدون جنگ وارد بابل شدم ‚ برده داری را برانداختم. شهرهاي ويران شده را ساختم. به بدبختيهای مردم پايان بخشيدم. فرمان دادم که همه مردم در اندیشه، دین، پرستش خدای خود ، جا و رفت و آمد ، آزادند»



;)
 

Sina4

عضو جدید
کاربر ممتاز
هفتم آبان سال ١١٩٩ ايرانی برابر با ٥٣٩ پيش از زايش (ميلاد) يا ٢٥٤٧ سال پيش در چنين روزی، كورش بزرگ پس از گشودن دروازه‌ي شهر بابل، اندر آن شهر بزرگ و باشكوه و بسيار كهن شد.

مردم بابل گمان مي‌كردند كه اكنون با چپاول، كشتار و دست درازی به جان و دارايی و زنانشان روبرو خواهند شد و سپس فرمانروايی زورگو و ستم گر بر آنان شهرياری خواهد كرد ولی كورش بزرگ و سربازانش نه تنها چنين نكردند ونكه (بلكه) او فرمان آزادی و برابری داد. فرمانی كه در سال ١٩٧١ زايشی (ميلادی) از سوی سازمان پاترمان هم‌پيمان (سازمان ملل متحد) همچون نخستين بيله‌ی (منشور) آزادی مردم در جهان شناخته شد.

نكته‌های برجسته‌ی بیله‌ی كورش بزرگ:

آزادی همه‌ی زندانيان يهودی و آزادی كيش و باور در امپراتوری او.

آزادی همه‌ی برده‌ها، كورش بزرگ هرگز در جنگ‌های خود برده يا دستگير جنگی نمی‌گرفت.

برابری برای همه از هر نژاد و تيره و گُن (جنس) در همه‌ی زمينه‌های چپيره‌ای (اجتماعی) در امپراتوری او.

كورش بزرگ، کشورهای شکست خورده را وادار به فرمان برداري نمی کرد و آنان می توانستند فرمانروای خود را خود برگزینند، كه نام آن ساتراپ (ايالت) بود. ساتراپ‌هاي امپراتوري ايران همان آزادی گزينشی را دارا بودند كه امروزه در ايالات متحده آمريكا می‌بينيم.

هوشمندي کورش بزرگ برآیند آمیختگی دو تيره‌‌ي بزرگ آريايي، پارس و ماد {ماد = آذریان و کُردان} بود. آمیختگی این دو تيره ایران بزرگ را ساخت، کورش بزرگ را پديد آورد و در كارنامه‌ي جهان شگفتی آفرید. این آمیختگی پارس و ماد یا پارس و آذری و كُرد، هرگز جدا شدني نیست و یک پارچگی این بوم را در پناه خود دارد.

و چنين گفت آن ابَر مرد كارنامه‌ی (تاريخ) جهان:

فرمان دادم تا كالبدم را بدون تاپوت (تابوت) و موميايي به خاك به سپارند، تا پاره هاي تنم خاك ايران را درست كند.

روانش شاد
و روز پاترمی (ملی) ايران بر همگی خجسته باد.
:heart:
 

ali_reza6556

کاربر فعال
این روز بزرگ را به همه ایرانیان پاک تبریک میگم
ای کاش سخنان این مرد بزرگ رو سر لوحه زندگیمون قرار میدادیم
:gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

Similar threads

بالا