روزی گمان میکردم تو برایم یک دوست ساده ای!
اما نه! انگار این دفعه با دفعه های قبل فرق می کند. اخر ماهی قلبم با دیدن تو در برکه وجودم بالا و پایین می پردو نفسم به شماره می افتد و دست و پایم بی اراده شروع می کنند به لرزیدن. اما با این حال ستاره های نگاهم میدرخشند و نورهای حجب و حیا را به صورتم می پاشند. و قرمزی گونه هایم از همیشه شفاف تر و دل ربا تر می شود!