رضا کاظمی

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

عاشقانه‌هام
به دردِ لای جِرز هم نمی‌خورند دیگر؛
وقتی تو نیستی.
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
صورتِ اصلاح کرده،
عطرِ خوش،
لباس‌های نو...
یعنی شده‌ام یک‌پارچه آقا!

دلَ‌ت می‌آید نیایی؟!
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

خودت را بی‌خودی شیرین نکن!
این‌همه سنگ که پیشِ پایم انداخته‌ای
فرهاد می‌خواهد
نه شاعری که منَ‌م
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
خورشید را هم به بازی گرفته‌اند چشم‌هات
هی رنگ می‌بازد
گرم و سرد می‌شود هوایِ زمین.
حالا من هیچ، خورشید هیچ؛ اما
چه گناهی کرده‌اند بی‌چاره مردم؟!
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست‌َت را خوانده‌اَم دیگر.
بیا،
تمامِ ورق‌هایم برای تو
"آسِ" دلَ‌م را پَس بده!
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

ریگی اگر به کفشَ‌ت نبود
این‌همه شن‌زار
پیش پایم چه می‌کند؟!
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

اَخم می‌کنی
آسمانْ ابر می‌شود
‌گریه می‌کنی، باران
می‌خندی، آفتاب...

آسمان را هم به بازی گرفته‌ای!
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
و از من گذشتی، رفتی
رفتی سمتی که نور بود،
روشنایی بود.
من
در تنهایی
سمتی که تاریکی بود
فرو ریختم
و تاریکی
افزون‌تر شد.
[/I][/B]
همه چیز از جایی شروع شد
که گفتی دوستم داری
گاهی برای یک عمر بلاتکلیفی
بهانه ای کافیست
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
پاییز آمده
از نوبرانه‌ی لب‌هات
اناری شکفته می‌خواهم
مرا ببوس!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزهایی هست

دلت پرنده می خواهد

نرم برشانه ات بنشیند

آرام بخوابد.

توروزرابخواه !

پرنده می آیدحتما

می نشیندبرشانه ات نرم

ومی خوابدآرام.

توفقط روزرابخواه!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اهسته و آرام نه؛
ناگهان برو
مثل گلوله از تفنگ
که تا بخواهی بفهمی
مُخ‌َت پاشیده باشد به دیوار!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر می‌کنم
صدای آب را
در رگ‌های خاک می‌شنوم.
گل‌سرخِ حیاط
در آینه‌ی نگاهم
زود به زود می‌شکفد
و آسمان
پُر از پروانه و بادبادک می‌شود.

تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر می‌کنم
دریا نزدیک‌تر می‌آید
ابرهای سیاه دور می‌شوند
و باران
هر وقت بگویم می‌بارد.

تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر می‌کنم
تو را می‌بینم
در باغچه ایستاده‌ای
به گل‌ها آب می‌دهی!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گلِ قاصد نیستم
باد بچیند، ببرَدَم
نیلوفرم
پیچیده به پایت
قد می‌کشم با تو
تا آسمان.
*
در غرفه‌های نور وُ
باغ‌های سیب
قدم که می‌زنی، نگاهم کن:
نیلوفرم
پیچیده به پایت!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه خبر است این همه داروغه، این همه مست؟

نکند دوباره به اشتباه
عطر بوسه‌های تو را به شهر پاشیده باشد

باد بی حواس
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

کلماتْ دارند کوچ می‌کنند از من
وقتی نامِ تو را بین خود نمی‌بینند!
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

تمام زنده‌گی‌اَش را تاخت زده بودْ مَرد
برای یک شب خوابیدن
در شبِ چشم‌هات.
چشم‌هات اما؛
شب نشد هیچ‌وقت!
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

حسود نیستم اما
صدای گوش‌خَراشی خواهد داشت
هرکه از تو بخواند
خواه قمر باشد، خواه بنان!
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
امسالْ بهار
هفت‌سینِ‌مان کامل نیست.
سیبِ سُرخِ گوونه‌هات را
کم دارد
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو رفته ای
و ابرها
قاب پنجره را پُر کرده اند
دیگر نمی توانم آفتاب را
ببینم می تابد
و شاخه های بید را
وقتی در باد می دوند.
خانه هم که
پُرشده است کسالت
پُرشده است خواب
و خیالی آشفته.
*
تو رفته ای
و من
کاری از دستم برنمی آید
تنها این که
مثل همیشه دوستت داشته باشم
تا دوباره بیایی
پنجره را پُرکنی
عطر گل ،
بوسه ،
تبسم.

( رضا کاظمی/ 87 )
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیدات می‌شود از دوور
مثل کودکی ذوق می‌کنم.

تنهایی‌اَم چه‌قدر شبیهِ تو شدَه‌ست دختر!
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز


چه اندوهی‌ستْ در چشم‌های مردِ ماهیگیر
وقتی غمِ نان
هر شب به دریا می‌کشاندَش
هر شب به تورش می‌افتی
هر شب رهات می‌کند!
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

چه غم‌انگیز استْ سرنوشتِ ماهی کوچک
وقتی به‌هوای جُفتِ خود
به اقیانوس می‌زند
و نهنگ‌ها،
عاشقَ‌ش می‌شوند!
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

شعری‌ نهفته استْ در لب‌هات
که بوویِ نارنج می‌دهد.
بهار که شد
به چیدنَ‌ت می‌آیم.
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

عُمری‌ست در شبِ چشم‌هات
گیر انداخته‌ای دلَ‌م را
حالا
پَرَم می‌دهی که برو؟!
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

بیا قدم بزنیم
من با تو
تو
با هرکه دلَ‌ت خواست.
فقط
بیا قدم بزنیم!


دارند تکراری می‌شوند عاشقانه‌هام
بیا دوباره اتفاق بیفتیم!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عشق
به راه رفتن می‌ماند
روی طنابِ سیرک.
توضیح دیگری ندارد
مگر این‌که بندبازی بدانی خودت!
 
آخرین ویرایش:
بالا