کام نگاه

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عقربـــه ها ..

نیامدنتـــــــ ــــ ــ را تکـــرار می کننـــد

و زمــــان ماننــد دردی

بر تنـــم جـــاری میشـــود ..

عادت نکـــرده ام به نبودنتــــــ

و تو... سختـــــــ ــــ ــ به ثانیه هایم چسبیـــده ای ..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دور از این هیاهو، دلم کویر می خواهد و

تنهایی و سکوت و آغوش ِ سرد ِ

شبی که آتشم را فرو نشاند. نه دیوار، نه در،

نه دستی که بیرونم کشد از دنیایم،

نه پایی که در نوردد مرزهایم،

نه قلبی که بشکند سکوتم، نه ذهنی که سنگینم کند

از حرف، نه روحی که آویزانم شود.

من باشم و تنهایی ِ ژرفی که نور

ستارگان روشنش می کند و

آرامشی که قبل از هیچ طوفانی نیست ....

من جز تو کسی را نمی توانم بخواه
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
نمیدانم چرا دوست دارم بنویسم
بنویسم از این حس سرکوب شده
از این حسی که بغض به گلوم میندازد
از این حال غریب !!!
از این دلتنگی و تضاد تلخ!
از آن روزهای بی تکرار
از آن التهاب درون و از آن عشق دیر یافته
عزیز دورم! دور نزدیکم ! عزیز عزیزم !
با تو بودن به گونه ای و بی تو بودن به گونه ای دیگر است
تو را باید کجای روزگارم جای دهم ؟
که دست هیچ اندیشه ای به تو نرسد !
که هیچ گاه از دستت ندهم ؟
تو را باید به چه نام بخوانم که بمانی و من ؟!
من کجای روزگارت خواهم بود؟
من با نگاهت حرفها دارم
مقصد هایی برای رسیدن
تو درد مشترکی ! مرا فریاد کن
باتو میشود همیشه عاشق ماند
تو از آن منی و من بی تو ویرانه ای بیش نیم ...
بمان ...
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز


هیچ کس با من نگفت از پنجره
دست هایم را به مهمانی نبرد
یک ستاره بر نگاه من ندوخت
آسمانم رنگ ایوانش نشد
من گذشتم از تمام قیل و قال
از هیاهو ، از هجوم ایینه
این همه دیوار در اطراف من
این منم ، این آشنای ثانیه
این منم ، این آخرین تصویر عشق
که چنین گم می شوم در یاد تو
پنجره ها را به رویم باز کن
تا شود مهمان من فریاد تو
این منم ، این از نفس افتاده ای
که گذشتم از تو و از عشق تو
می روم تا سر کنم من بعد ازاین
با غم ویرانگر این هجر تو
می روم اما بدستم یک خزان
تا بتازم بر درخت جان خود
می روم اما بدان ای عشق من
جان دهم من بر سر پیمان خود
این منم ، این آخرین ابر بهار
تا بگریم بر مزار قلب خویش
باورم هرگز نمی شد نازنین
پا گذارم یک شبی بر قبر خویش
این مزار تنگ را از من بگیر
یا برایم شاخه ای گل هدیه کن
تا دوباره جان بگیرم در سکوت
یک شبی بر روی قبرم گریه کن
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کوتاهترین فاصله برای گفتن یک دوستت دارم یک لبخند است.

می خندی یا بخندم؟!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در شب کوچک من

دلهره ویرانیست

گوش کن

وزش ظلمت را میشنوی؟

من غریبانه به این خوشبختی مینگرم .

من به نو امیدی خود اگاهم

__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هنوز هم وقتی باران می آید
تنم را به قطرات باران می سپارم

می گویند باران رساناست
شاید دستهای مرا هم به دستهای تو برساند...!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

غیــرت همــان حســادت اســت امــا از نــوع مردانــه اش
شایــد هــم حســادت همـان غیــرت اســت
امـــا بــا نــام زنـانــه اش
...
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
بعضی ها هستن که آدم دلش میخواد سرشو بذاره رو پاشون
و بخوابه تا دنیا تموم شه
از بــس کــــه آرامــــبـــخـــشـــن......
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
در تو
هزار مزرعه خشخاش تازه است...
آدم به چشم های تو
معتاد میشود
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
از مــن دلــگیر نشـــــو

امــا راستـــ ــش ؛

نگـاهتـــــ را . .

بی اجـــازه . .

خواندمــــ ــ ـ


 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
اشاره کن که بشکفم حتی در این یخ بستگی
در این ترانه سوزی و در این غزل شکستگی
طلوع کن طلوع کن بر این ستاره مردگی
که از تو تازه میشود این خلوت سرخوردگی
طلوع کن طلوع کن که بودنم تازه کنی
دست مرا بگیری و با بوسه اندازه کنی
آینه پر میشود از جوانی خاطره ها
تن تو و شرم من و خاموشی پنجره ها
اشاره کن که من به تو به یک اشاره میرسم
رنگین کمان من تویی که به ستاره میرسم
من به تو شک نمیکنم طلوع کن طلوع کن
از تو به پایان میرسم شروع کن شروع کن
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


و انگــــــار هــــــــزار ســــال اسـت ...
که در حـاشـــــــیـه ی ایـن رود
رد گـلــپـونـه هـای وحـشــــــی را دنـبـال مـی کنـم مـن !
هــر از گاهــی مـی ایـســـــــتـم ...
پـشـت ســرم را مـی پـایـم !
امـــا ...
نشــــانی نیســـت !
تنهــــا هــوایـی مـه آلـود ... مبـهـم
هـمــــیـن !
تـــو نـیـستـی ...
تـــو سـال هـاسـت که نـیســـــتی !
امــــا چــــــــــرا مـن ...
از آب و آیـنــــه ،
از رود ،
از گـلپـــونـه هــا ،
از شـــب ،
از ســـتـاره ،
از ســــــپـیـده ،
از پــرنــــــده ،
از پـــــــــــرواز ...
بـی وقـفـــــــه
ســــــراغ تـــــــو را مـی گـیـرم هـنــــــــــوز .....؟!؟​



 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
من همان شبان عاشقم

سینه چاک و ساکت و غریب

بی تکلف و رها

در خراب دشتهای دور

درپی تو می دوم

ساده و صبور

یک سبد ستاره چیده ام برای تو

یک سبد ستاره

کوزه ای پر آب

دسته ای گل از نگاه آفتاب

یک عبا برای شانه های مهربان تو

در شبان سرد

چارقی برای گام های مهربان تو

در هجوم درد

من همان بلال الکنم

در تلفظ تو ناتوان

آه از عتاب!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اي ساعت هاي پر شتاب !
مرا کجا مي بريد ؟

بس است ؛ خسته ام ؛ خسته
بگذاريد دلم را در گوشه ي آسماني ديگر بياويزم .
تا کي زمين
تا کي ماه
تا کي دويدن و دويدن ؟
بگذاريد کمي بايستم تا دنيا از بالاي سرم رد شود ......
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
با تو چه ز ند گی هایی که تو رویا نداشتم
تک و تنها بودم اما تو رو تنها نمی گذاشتم
چه سفر ها با تو کر دم چه سفر ها تو را بردم
دم مر گ رسیدم اما به هوای تو نمردم
من تمام قصه هام
قصه ی توست.
من به ار زو هات تو رو تا اخر رسوندم
می رسیدی تو من اما من ارزو به دل موندم
هر چه شعر عاشقونه است
من برا تو نوشتم
تو جهنم سوختم اما
می نوشتم تو بهشتم.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]
[/h]
.
.


رهایی آرزوی من است


رها شدن از سکوتی که هرگز آنرا به مرز فریاد نرسانده ام

معنای فریاد را نمیدانم ، بی علت نیست که در این سکوت جا مانده ام

 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
در خیابان مردی می گرید
پنجره های دو چشمش بسته ست
دست ها را باید
به گرو بگذارد
تا که یک پنجره را بگشاید
در خیابان مردی می گرید
همه روزان سپدیش جمعه ست
او که از بیکاری
تیر سلیمانی را می شمرد
در قدم های ملولش قفسی می رقصد
با خودش می گوید
کاش می شد همه ی عقربک ساعت ها
می ایستاد
کاش تردید سلام تو نبود
دست هایم همه بیمار پریدن هایی
از بغل دیوارست
کاش دستم دو کبوتر می بود
در خیابان مردی می گرید
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
گیاه وحشی کوهم نه لاله گلدان
مرا به بزم خوشی های خود سرانه مبر
به سردی خشن سنگ خو گرفته دلم
مرا به خانه مبر زادگاه من کوه است
ز زیر سنگی یک روز سر زدم بیرون
به زیر سنگی یک روز می شوم مدفون
سرشت سنگی من آشیان اندوه است
جدا ز یار و دیار دلم نمی خندد
ز من طراوت و شادی و رنگ و بوی مخواه
گیاه وحشی کوهم در انتظار بهار
مرا نوازش و گرمی به گریه می آرد
مرا گریه میار ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قـلـــب عاشــــــقم…
لحظه ها ی خوش عاشقانه ات را لحظه شماری میکند
پس عاشقانه فریاد میزنم بیا که دوریت برای من عاشق
مثل دوری یه پرستوی عاشقست……..
به صداقت چشمانم قسم عاشقانه می گویم
به پاکی قلبم قسم عاشقانه می گویم
به طراوت باران قسم عاشقانه می گویم
که عاشـــــــــقانـــــه تا ابــــــــد دوستت دارم

 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز





فراسوی قله های خیال من در پروازی

آنقدر دور که در دنیای باور من نمی گنجی
دست های نیازم را اگر تا ثریا بالا برم
باز هم به قدمگاه پاک تو نخواهد رسید
اگر همه ی چشم ها برایم چشم امید شوند
به ناجی ای نارسیده باز هم

با این حال !
همچنان در آغوش آرزوهای منی
ومنتظرت می مانم!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوست داشتن همیشه گفتن نیست ...
گاه سکوت است .......گاه نگاه ...........
غریبه این درد مشترک من و توست که گاه نمیتوانیمدر چشمهای یکدیگر نگاه کنیم ....
بعد از رفتنت فقط من موندمو روزایی که بی تو تکرار میشدن من هم تو خلوت شبایبی ستارم از به تو اندیشیدن عادتی ساخته بودم دراز به درازای آرزوهایی که برات داشتم
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی وقت ها
سکوت
همان دروغ است..!
فقط
شیک تر
مؤدبانه تر
و با مسئولیت کمتر

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی وقت ها
سکوت
همان دروغ است..!
فقط
شیک تر
مؤدبانه تر
و با مسئولیت کمتر

وه که امروز چه بی پایان است...

لحظه انگار که در زنجیر است...

حادثه پشت زمان خوابیده...

ساعت از عقربه ها بی زار است...

مرگ در یک قدمی پنهان است...

عشق در زنگیم گم شد باز...

خاطراتم همه پژمرد افسوس...

باز من پر شدم از تنهایی...

فارغ از لذت با هم بودن...

من از این فاصله ها غمگینم...

و از این ثانیه های دوری...
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
چه معادله نابرابری است وقتی که من برای دیدنت چشمهایم را می بندم
و تو برای ندیدنم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در زمان گرگ و میش هنگامی که آسمان مشغول جمع آوری سایه ها بود

سایه ها نیز سخن می گفتند

فراموش کردن کلمه عبور محبت

انگار شکستن دل پایانی ندارد

چه کسی در این غار دوستی غم انگیز و بزرگ زندگی میکند ؟؟؟

زنده دلی است که در اوج عصبانیت و ناراحتی هنوز لبخندی به لب دارد...

با واژه هایی که هنوز کسی بر زبان نیاورده چقدر نرم و لطیف بیان می کند...

بیا دوست مهربان من

بیا که من بی تو بسی دلتنگم




برای دیدن عکس در اندازه اصلی اینجا کلیک کنید . اندازه اصلی 1024x768 پیکسل میباشد

 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
آرزویم این است
نتراود اشک در چشم
تو هرگز
مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز
و به اندازه هر روز تو عاشق باشی
عاشق ان که تو را می خواهد
و به لبخند تو از خویش رها می گردد
و تو را دوستت می دارد
به همان اندازه
که
دلت می خواهد

 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
هرگز نخواستم که تو رو با کسی قسمت بکنم
بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم
اینقدر ظریفی که با یک نگاه هرزه میشکنی
اما تو خلوت خودم تنها فقط مال منی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انگشتانم که لای ورق های دیوان حافظ می رود


دست دلم می لرزد


اما به خواجه می سپارم تا امید را از دلم نگیرد


دلم می خواهد همیشه بگوید :


یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اخبار مي گويد

آدم هاي تنها

بيشتر احساس سرما ميكنند

امشب را شال و كلاه نمي كنم

اين سينه پهلو را هم

به پاي اخبار مي گذارم

نه چيز ديگري !
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
nadernorozi نگاه کن ادبیات 216

Similar threads

بالا