رد پای احساس ...

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
در میان وسوسه ی نامردمان

تو به طواف مردم چشم من بیا

و مرا تکرار کن

در خطوط زلال اشک هایت .....

که روی زمین پاک شعر

به نماز شکسته ی من مرهم نهاده است.....

نترس از سرخی گناه ِ بینمان!

من تو را

با اشک های پایان دعایم

شاعرانه غسل خواهم داد.....

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تورو با تمام خوبی و بدی

تورو با هرچی که هستی دوست دارم

توی لحظه های بیداری و خواب

توی هوشیاری و مستی دوست دارم

حتی وقتی میگی دوستم نداری

تو رو با یه دنیا غصه دوست دارم

حتی وقتایی که شیرین نمیشی

من تو رو قصه به قصه دوست دارم

تو رو با تموم شادی و غمت

حالا از همیشه بیشتر میخوامت

تو رو تا وقتی نفس تو سینه هست

تو رو تا لحظه ی آخر میخوامت


تو رو حتی وقتی بی محبتی

حتی وقتی مثل سنگی دوست دارم

دیگه تنهام نمیذاری وقتی که

من تو رو به این قشنگی دوست دارم
 

hiva13

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق بها دارد ... من و تو بودیم و یک دریا عشق ، حالا من هستم یک دنیا اشک ... آری ... عشق بها دارد !!!
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ساده لباس بپوش! ساده راه برو!
اما در برخورد با دیگران ساده نباش!!
زیرا سادگی ات رانشانه میگیرند!
برای درهم شکستن غرورت!!!



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ

منشین در پس این بهت گران
مدران جامه جان را مدران

مکن ای خسته در این بغض درنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ

پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است

دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین

آن که می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلازارترین شد چه دلازارترین

نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
نه همین در غمت این گونه نشاند

با تو چون دشمن دارد سر جنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ

ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن

با غمش باز بمان
سرخ رو باش ازین عشق و سر افراز بمان

راه عشق است که همواره شود از خون رنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو ای طوفان غرور ، توای بادهای سهمگین زندگی غوغا کنید.
و به سختی بر پیکر آرزوهای من تازیانه و شلاق بزنید
تو ای طوفان عشق ، هر آنچه می خواهی تازیانه بر پیکرم بزن
تو ای باد سهمناک عشق ، دل مرا مثل تخته پاره ای در دریا های بزرگ
مغروق کن و به ناله هایش هنگام مرگ توجه کن
تو ای آتش سوزان ، قلب و دلم را بسوزان و اعتنائی
به زنده زنه سوختنشان نکنبی رحم شوید ای همه ، ای بادها ،
ای آتش ، ای طوفان!
ای طوفان ، به باد فرمان بده به ساحل قلبم برسد
و این ساحل کوچک را جستجو کندمبادا در آن اثری از عشق و محبت بیاید
آری غوغا کنیدتا دلم از آنچه عشق برایش بوجود آورده برخود بلرزاند و به تنگ آیدو دیگر خود را به هیچ محبتی ، به هیچ عشقی تسلیم ننماید.
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یهـو میــان ...

یهـو زندگیـتـــــو قشنگ میکنن ...

یهـو میشن همــــــه ی دلخـوشیت ....

یهـو میشن دلیـل خنــــــده هات...

یهـو میشن دلیل نفس کشیــــدنت ...

بـعــــد همینجـوری یهـو میــــــرن ....

یهـو گنـــــــــــد میـزنن بـه آرزوهــــات ...

یهـو میشن دلیل همــــــــه ی غصــه هات و همـــــــه ی اشکات . .
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
بانــو کـه صدایمـ میکنیــــ

تمام احساساتــــ دخترانه امـــ را

میپیچمـــ میانـــ پوششیـــ از عشقـــ

و میگذارمـــ میانـــ دستانـــ مردانه اتـــــ ...



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اشک طواف دیده را گردید و رفت!/
اوفتاد آهسته و غلتید و رفت!/
بر سپهر تیره هستی دمی/
چون ستاره روشنی بخشید و رفت!/
گرچه دریای وجودش جای بود/
عاقبت یک قطره خون گردید و رفت!/
گشت اندر چشمه خون ناپدید/
قیمت هر قطره را سنجید و رفت!/
من چو از جور فلک بگریستم/
بر من و بر گریه ام خندید و رفت!/
رنجشی مارا نبود اندر میان/
کس نمیداند چرا رنجید و رفت!/
تا دل از اندوه، گرد آلود گشت/
دامن پاکیزه را برچید و رفت!/
همچو شبنم در گلستان وجود/
بر گل رخساره ای تابید و رفت!/
مدتی در خانه دل کرد جای/
مخزن اسرار جان را دید و رفت!/
رمزهای زندگانی را نوشت/
دفتر و طومار خود پیچید و رفت!/
شد چو از پیچ و خم ره با خبر/

قصه تحقیق را پرسید و رفت/
عقل دور اندیش با دل هرجه گفت/

گوش داد و جمله را بشنید و رفت/
تلخی و شیرینی مستی چشید/

از حوادث با خبر گردید و رفت/
قاصد معشوق بود از کوی عشق/

چهره عشاق را بوسید و رفت/
اوفتاد اندر ترازوی قضا/

کاش میگفتند که چند ارزید و رفت...!/

 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تــــو هــــم شــــده ای انقــــلاب زنــــدگــــی مــــن

حــــالا هــــر آنچــــه در زنــــدگــــی مــــن اســــت تــــاریــــخ دار شــــده

قبــــل از "تــــو" ....

بعــــد از "تــــو"....

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دلم برای كسی تنگ است كه زیبایی روح را می ستاید

مهربانی را دوست دارد

گذشت را می فهمد

سادگی را زیور می داند

وفا را گوهر

دلم برای كسی تنگ است كه چشمان خیس از اشك را می بوسد

و با سر انگشت مهربانش آبی آسمان را نشان می دهد

كسی كه به خاطرم آفتابی می شود...


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در لابه لای اشکهایت زیستن
در هق هق ملال آور گریه هایت جدایی
در آرامش سوزناک رویاهایت مرگ
در سرخی عطشناک لبانت شوختن
و در روشنی چشمانت صبح را فریاد زدم
اما صدایی جز صدای عشق نشنیدم........
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم…

که بهانه نزدیک تر نشستن مان می شود…

و من …

روبه روی تو …

می توانم تمام شعر های نگفته دنیا را یک جا بگویم

 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خـوبـی هـایـتــــــ چشــمـــِـ خـورشـیـد راکـور کـرده استـــــ ...

و دراینــــــ روزهـای آفـتـــابـی ...


کـلاغــــ ها از روی هوســـــ ، پـر و بـال می شکننـد، بـرای هرچـه کـه بـرق بـزنـد ...

.
.
.

تـو را بـه خـــــدا بیـشتـر مـراقـبـــــِـخـودتــــــ بـاشــــــ ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

از تَمام رمز و راز هاے
عِشق

جُز هَمین
سِه حرف

جز هَمین سِه حَرف ساده ی
میان تهے

چیز دیگرے
سَرم نمے شَود

مَن سَرم نمی شَود

ولے ..

راستے

دلَم که مے شَود !


 

asaly

عضو جدید
کاربر ممتاز
لیوان چای روی میز در انتظار یک جرعه است ،


نه تو می آیی نه او

گرم می ماند ،

چه گناهی دارد سماوری که داغ دیده است ؟

 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سرفه می کنم ، بیرون نمی پرد .. سکوت بدی در گلویم نشسته


این روزها دلم که می گیرد



نگرانت می شوم



و می دانم اینهمه ابر را



برای قشنگی گوشه ی آسمان نگذاشته اند…
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوباره بغض، دوباره شب

سکوت خیس چشم هادوباره من،

دوباره تو
بدون لمس دست هاسوای من،

سوای تو
دوباره این دوباره هادوباره می شود دلم

خراب این دوباره هااگر که نیست دست تو در این سکوت خیس شب

ولی دل خراب من خوش است به این دوباره ها

بیا که دست گرم تودوای این دوباره هاست

دوباره اشک دوباره غم دوباره اوج دردهاست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دود می شوی...

در آخرین پک سیگار...

من کجای هوا...


پیدایت کنم؟

همین جا درون شعرهایم بمان

تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد

به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛

من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها

شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان

تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گویی من و تو را ،
در دو انتهای ریسمان عاشقی ،
به هم و در هم ، تنیده و بافته اند ….
شیرازه ی کتاب عشق منی تو ؛
از ازل ………تا…….. به ابد



برای دیدن عکس در اندازه اصلی اینجا کلیک کنید . اندازه اصلی 700x700 پیکسل میباشد
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سیصد و شصت و پنجمین روزی است که

نه نامه ای بسته شد به پای پرنده ای

و نه پرنده ای نشست لب پنجره اتاقـــِـ زیر شیربانی ...

نکند فراموشکار شده ای ...
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خواهم برگردم به روزهای کودکی ...

.

.
آن زمان ها که
پدر تنها قهرمان بود ...

.
عشــق ، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد ...
بالاترین نــقطه ى زمین ، شــانه های پـدر بــود ...

.

.
بدتـرین دشمنانم ، خواهر و برادر خودم بودند ...
تنــها دردم ، زانو های زخمـی ام بودند ...

.

.
تنـها چیزی که میشکست ، اسباب بـازی هایم بـود ...

.

.
و معنای خداحافـظ ، تا فردا بود !


 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فکــر می کــردم
در قلب تــ ـــ ـــو
محکومم به حبــس ابد!!
به یکبــاره جــا خــوردم ...
وقـــتی
زندان بان برســـرم فریاد زد:
هــی..
تــو
آزادیـــــ!
.
.
.
و صـــدای گامهای غریبهـــ ای که به سلـــول من می آمـــد !!..





 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا