گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا دریاب

تو ای تنهاترین شاهد

تو ای تنها در این دنیا و هر دنیا



بجز تو آشنایی من نمی*یابم

بجز تو تکیه*گاه و همزبانی من نمی*خواهم

مرا دریاب



تو میدانی که من آرام و دلپاکم

و میدانی که قلبم جز به عشق تو

و نام تو

و یاد تو

نخواهد زد



و می*دانی که من ناخوانده مهمانی در این ظلمت*سرا هستم

مرا دریاب

که من تنهاترین تنهای بی*سامان این شهرم

خداوندا... مرا بنگر.. مرا دریاب
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الهی

توفیقم ده که بیش ازطلب همدردی، همدردی کنم
بیش ازآنکه مرابفهمند دیگران رادرک کنم
بیش ازآنکه دوستم بدارند، دوست بدارم
زیرادرعطاکردن است که میستانیم ودربخشیدن است که بخشیده میشویم ودرمردن است که حیات ابدی می یابیم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداوندا تو میدانی ...
منم ، دلتنگ دلتنگم
منم ، یک شعر بیرنگم
منم ، دل رفته از چنگم
منم ، یک دل که از سنگم
منم ، آواز طولانی
منم ، شبهای بارانی
منم ، انسانیم فانی
خداوندا تو میدانی ...
منم ، در متن یک دردم
منم ، برگم ، ولی زردم
منم ، هستم ، ولی سردم
منم ، مُرده م ، منم مُرده م
منم ، یک بغض پر باران
منم ، غمهای بی سامان
منم ، هستم دراین زندان
منم ، زخمهای بی درمان
منم ، دارم تب و تابی
ز تنهائی ، ز بیتابی
منم ، رفته به گردابی
مرا باید که دریابی
منم ، یک آسمان دردم
منم ، دریا شود قبرم
منم ، دنیا شود جبرم
منم ، پایان شده صبرم
منم ، یک ذره گردم
منم ، خواهم کسی همدم
منم ، برخود ستم کردم
دلم خون میشود هردم
منم ، از عشق گویانم
منم ، دردست درمانم
منم ، آمد به لب جانم
خداوندا ! بمیرانم !
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]خدایـــا ببین چگونه دلــــم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]را هر روز به بهانه ای میشکنند؟؟

این دو پاهای انسان نما نمیگذارند چیزی در
سینه ام بتپد...[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میبینی؟؟؟

دیگری قـلـــبـیـ برای شکستن نمانده...

بغض میکنم...

آه میکشم....

[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]نگاه ها پر ترحم میشود...

انگار باید فـــــقـــط

[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]خفه شد...[/FONT]
[/FONT]
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا نتــــرس!!
دســـتت را بــه مــن بــده بیـــا پاییـــن...
اینجــــا انــقدر هـا هــم وحشتنــــاک نیســــت.......
اگر هم باشد!

خود کرده را تدبیر نیست.....!!

 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدايـــا ؛

ايـن روزهــا حرفهـــايم

بويـــِ نـ ـاشـــکري مي دهنــد ...

امـــا تـــو...

بـه حســـاب تنهــ ــ ـايي و درد دلــ بگـــذار...!

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا همه ی حرف های توی دلم فقط اینها که با تو گفتم نیست

گاه چندین هزار جمله هنوز همه ی حرف های آدم نیست

باورم می شود که بسته شده همه ی آسمان آبی من

و کسی که تمام من شده بود باورم می شود که -کم کم- نیست
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرم خداوندیست که بادستان من گندم برای یاکریم می ریزد
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که می خواندمرا باان که می داند گنه کارم
دلم گرم است می دانم بدون لطف او تنهای تنهایم
برایت من خدا را ارزو دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دربیمارستانی، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازهداشت که هر روز بعد از ظهر روی تختش بنشیند. تخت او در کنار تنها پنجرهاتاق بود. اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هماتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعت ها با یکدیگر صحبت می کردند؛ از همسر،خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می زدند.
هر روز بعد از ظهر، بیماری که تختش کنار پنجره بود، می نشست و تمامچیزهایی که بیرون از پنجره می دید، برای هم اتاقیش توصیف می کرد. بیماردیگر در مدت این یک ساعت، با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون روحی تازه میگرفت.
مرد کنار پنجره از پارکی که پنجره رو به آن باز می شد می گفت. این پارکدریاچه زیبایی داشت. مرغابی ها و قوها در دریاچه شنا می کردند و کودکان باقایق های بادی شان در آب سرگرم بودند. درختان کهن، منظره زیبایی به آنجابخشیده بودند و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده می شد.
مرد دیگر که نمی توانست آنها را ببیند چشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می کرد و احساس زندگی می کرد.
روزها و هفته ها سپری شد.
یک روز صبح، پرستاری که برای حمام کردن آنها آب آورده بود، جسم بی جان مردکنار پنجره را دید که در خواب و با کمال آرامش از دنیا رفته بود. پرستاربسیار ناراحت شد و از مستحدمان بیمارستان خواست که آن مرد را از اتاق خارجکنند.
مرد دیگر تقاضا کرد که او را به تخت کنار پنجره منتقل کنند. پرستار اینکار را برایش انجام داد و پس از اطمینان از راحتی مرد، اتاق را ترک کرد.
آن مرد به آرامی و با درد بسیار، خود را به سمت پنجره کشاند تا اولیننگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیاندازد. حالا دیگر او می توانستزیبایی های بیرون را با چشمان خودش ببیند.
هنگامی که از پنجره به بیرون نگاه کرد، در کمال تعجب با یک دیوار بلند آجری مواجه شد.


مرد پرستار را صدا زد و پرسید که چه چیزی هم اتاقیش را وادار می کرده چنین مناظر دل انگیزی را برای او تو صیف کند؟
پرستار پاسخ داد: «شاید او می خواسته به تو قوت قلب بدهد. چون آن مرد اصلا نابینا بود و حتی نمی توانست این دیوار را ببیند.»
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پروردگارا !

اگر قلب مرا به خاطر دوست داشتن آفریدی !

پس چرا او دوست نمیدارد ؟

پس چرا این ناقوس در دل من می تپد ؟

از زمانی که به دنیا آمده ام ،

میگفتند :

دوست بدار ،

اکنون که دیوانه وار دوست میدارم ، میگویند :

"فراموش کن"
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم: خداي من، دقايقی بود در زندگانيم که هوس مي کردم سر سنگينم را که پر از
دغدغهء ديروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برايت بگويم و بگريم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت: عزيز تر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تماملحظات بودنت بر من تکيه کرده بودی، من آنی خود را از تو دريغ نکرده ام کهتو اينگونه هستی. من همچون عاشقی که به معشوق خويش می نگرد، با شوق تماملحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم.
گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اينگونه زار بگريم؟
گفت: عزيزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آيدعروج می کند، اشکهايت به من رسيد و من يکی يکی بر زنگارهای روحت ريختم تاباز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اينگونه می شود تاهميشه شاد بود.
گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟
گفت: بارها صدايت کردم، آرام گفتم از اين راه نرو که به جايی نمی رسی، توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فرياد بلند من بود که عزيزتر از هر چه هست،از اين راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهی رسيد.
گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟
گفت: روزيت دادم تا صدايم کنی، چيزي نگفتی، پناهت دادم تا صدايم کنی، چيزینگفتی، بارها گل برايت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برايم بگويی آخرتو بندهء من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اينگونه شد کهصدايم کردی.
گفتم: پس چرا همان بار اول که صدايت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت: اول بار که گفتی "خدا" آنچنان به شوق آمدم که حيفم آمد بار دگر خدایتو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر براي شنيدن خدايی ديگر، مناگر مي دانستم تو بعد از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار می کنی همان باراول شفايت می دادم.
گفتم: مهربانترين خدا ! دوست دارمت ...
گفت: عزيز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...

خدايا به خاطر همه عناياتی که به من داری ازت ممنونم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتگو هاي كودكانه با خدا
خداي عزيز ! به جاي اينكه بگذاري مردم بميرند و مجبور باشي آدماي جديد بيافريني ، چرا كساني را كه هستند ، حفظ نمي كني ؟
امي
خداي عزيز ! شايد هابيل و قابيل همديگر را نمي كشتند اگر هر كدام يك اتاق جداگانه داشتند در مورد من و برادرم كه مؤثر بوده .
لاري
خداي عزيز ! اگر يكشنبه ، مرا توي كليسا تماشا كني ، كفش هاي جديدم رو بهت نشون مي دم .
ميگي
خداي عزيز ! شرط مي بندم خيلي برات سخت است كه همه آدمهاي روي زمين رودوست داشته باشي . فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولي من هرگز نميتوانم همچين كاري كنم .
نان
خداي عزيز ! در مدرسه به ما گفته اند كه تو چكار مي كني ، اگر تو بري تعطيلات ، چه كسي كارهايت را انجام مي دهد ؟
جين
خداي عزيز ! آيا تو واقعاً نامرئي هستي يا اين فقط يك كلك است ؟
لوسي
خداي عزيز ! اين حقيقت داره اگر بابام از همان حرفهاي زشتي كه تو بازي بولينگ ميزند، تو خانه هم استفاده كند ، به بهشت نمي رود؟
آنيتا
خداي عزيز ! آيا تو وافعاً مي خواستي زرافه اين طوري باشه يا اينكه اين يك اتفاق بود؟
نورما
خداي عزيز ! چه كسي دور كشورها خط مي كشد ؟
جان
خداي عزيز ! من به عروسي رفتم و آنها تو كليسا همديگر را بوسيدند . اين از نظر تو اشكالي نداره ؟
نيل
خداي عزيز ! آيا تو واقعاً منظورت اين بوده كه (( نسبت به ديگران همانطوررفتار كن كه آنها نسبت به تو رفتار مي كنند ؟ )) اگر اين طور باشد ، منبايد حساب برادرم را برسم .
دارلا
خداي عزيز ! به خاطر برادر كوچولويم از تو متشكرم ، اما چيزي كه من به خاطرش دعا كرده بودم ، يك توله سگ بود .
جويس
خداي عزيز ! وقتي تمام تعطيلات باران باريد ، پدرم خيلي عصباني شد . اوچيزهايي درباره ات گفت كه از آدمها انتظار نمي رود بگويند . به هر حال ،اميدوارم به او صدمه اي نزني .
دوست تو اما نمي خواهم اسمم رو بگم
خداي عزيز ! لطفاً برام يه اسب كوچولو بفرست . من فبلاً هيچ چيز او تو نخواسته بودم مي تواني درباره اش پرس و جو كني .
بروس
خداي عزيز ! برادر من يك موش صحرايي است . تو بايد به اون دم هم مي دادي ها ! ها !
دني
خداي عزيز ! من مي خواهم وقتي بزرگ شدم ، درست مثل بابام باشم . اما نه با اين همه مو در تمام بدنش .
تام
خداي عزيز ! فكر مي كنم منگنه يكي از بهترين اختراعاتت باشد .
روث
خداي عزيز ! من هميشه در فكر تو هستم حتي وقتي كه دعا نمي كنم .
اليوت
خداي عزيز ! از همه كساني كه براي تو كار مي كنند ، من نوح و داود را بيشتر دوست دارم .
راب
خداي عزيز ! برادرم يه چيزايي درباره به دنيا آمدن بچه ها گفت اما اونها درست به نظر نمي رسند . مگر نه ؟
مارشا
خداي عزيز ! من دوست دارم شبيه آن مردي كه در انجيل بود ، 900 سال زندگي كنم .
با عشق كريس
خداي عزيز ! ما خوانده ايم كه توماس اديسون نور را اختراع كرد . اما توكلاس هاي ديني يكشنبه ها به ما گفتند تو اين كار رو كردي . بنابراين شرطمي بندم او فكر تو را دزديده .
با احترام دونا
خداي عزيز ! آدم هاي بد به نوح خنديدند تو احمقي چون روي زمين خشك كشتي ميسازي اما اون زرنگ بود . چون تو رو فراموش نكرد . من هم اگر جاي اون بودمهمين كارو مي كردم .
ادي
خداي عزيز ! لازم نيست نگران من باشي . من هميشه دو من هميشه دو طرف خيابان را نگاه مي كنم .
دين
خداي عزيز !فكر نمي كنم هيچ كس مي توانست خدايي بهتر از تو باشد . مي خواماينو بدوني كه اين حرفو به خاطر اينكه الان تو خدايي ، نمي زنم .
چارلز
خداي عزيز !هيچ فكر نمي كردم نارنجي و بنفش به هم بيان . تا وقتي كه غروبخورشيدي رو كه روز سه شنبه ساخته بودي ، ديدم ، معركه بود .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الله
روزی که ميخواستم بپرم فکر همچی رو کردم
سختی و پستی و بلندی شو ديدم
شادی و غم رو ديدم
بعد تصميم به پريدن کردم
حالا که پريدم خوشحالم از اين پريدنم
چون وقتی داشتم ميپريدم پلهای پشت سرم رو خراب نکردم
شايد روزی خواستم برگردم
ولی فکر نکنم که بخوام روزی برگردم
پيش به سوی ازادی و يک پرواز بلند به اوج قله ی خوشبختی
خدا جونم دوست دارم و ميدونم که تو اين پرواز قدرت بالهای منی
منو با اين پرواز به اوج برسون
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درد من ، طبیب من ، دوای من خدای من

بر در خانه تو ، هدیه نا قابل من

ذکر من ، ناله من ، دعای من ، خدای من

این تو و کرامت و بزرگی و عنایتت
این من و جرم من و خطای من خدای من

تو مرا صدا زدی « بنده من ، بنده من »
من تو را صدا زنم « خدای من، خدای من »

« یا عبادی الذین اسرفوا » کلام توست
« ربنا اغفر لنا » ندای من ، خدای من

جز تو کس ندارد ای با خبر از راز همه
خبر از گریه بی صدای من ، خدای من

به علی(ع) قسم مرا به صاحب الزمان (عج) ببخش
که بـود امـام و مقـتـدای من ، خــــدای من

جگرم خون شده بر غریبی حسین (ع) تو
خانه دل شده کربلای من خدای من
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا خدا فاصله ای نیست بیا،

با هم از پیچ و خم سبز گیاه تا ته پنجره بالا برویم

و ببینیم خدا،

پشت این پنجره ها

لحظه ای کاشته است؟!

تا خدا فاصله ای نیست بیا، با هم از غربت این نادانی

سوی اندیشه ادراک افق

مثل یک مرغ غریب

لحظه ای، پر بزنیم...

کاش، می شد همه سطح پر از روزن دل

بستر سبز علف های مهاجر می شد

یا همان فهم عجیب گل سرخ

یا همین پنجره گرد غروب

تا مرا با تو از این سادگی مبهم ترس

ببرد تا خود آرامش احساس پر از فهم وصال!






تا خدا، فاصله ای بود اگر

من چه می دانستم که اقاقی زیباست؟!

یا گل سرخ، پر از سر خداست؟!

یا اگر بود که من، لای اوراق پر از سجده برگ، رمز تسبیح! نمی نوشیدم!

و از آن رویش مرطوب شعور من و تو،

در دل گرم و پر از شور امید

خطی از عشق نمی فهمیدم!

من،

به پرواز خدا در دل من، در دل تو

مثل هر صبح پر از آیه و نور، بارها! معتقدم،

و قسم می خورم این بار، به هر آیه نور

تا خدا، فاصله ای نیست، بیا
 

*heaven*

عضو جدید
خودت واسم تصمیم بگیر
تو رو به خودت قسم...و به این روزها
به من نسپار...نمی تونم...نمی تونم تشخیص بدم
اصلا رو من حساب نکن...باشه؟ هرچی صلاحمه همون طور منو هل بده جلو
تو رو به خدا بودنت...تو رو به قدرتت قسم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداوندا تو بنده خوب زیاد داری.ولی من بنده گنه کار فقط یک خدای خوب وعزیز بیشتر ندارم پس به پنج تن مقدس مابندگان گنه کار روببخش.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای کار گشای هر چه هستند ،نام تو کلید هر چه بستند
ای کار براور بلندان ،نیکو کن کار مست مندان
ای هفت فلک فکنده ی تو ،ای هر که بجز تو بنده ی تو
مگذتار که عاجزی غریبم ، از رحمت خویش بی نصیبم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لبخند می زنیم
به آسمان ،
به هر جایی که امکان دارد ،
به زمین .
خداوند عاشق ماست
چه سعادتی از این بالاتر !!!؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درون سينه غوغا مي كنم من
تو را در خويش پيدا مي كنم من

از آن مي ترسم آخر تا بترسي
در اين شيوه چه پروا مي كنم من

به دل با تو صفاها، بي تو بنگر
روان اشكي چو دريا مي كنم من

چه كم بودي گذشته تا به حالا
كه من فكر تو فردا مي كنم من

دمي بي تو نخواهم تا سرودن
به شعرم نام تو جا مي كنم من

به شوقت گاه شادي و جفاها
نگاهم رو به بالا مي كنم من

به اميّدم تو دادي اشك خونين
كه هر شب من خدايا مي كنم من
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدای من...
بهترین روزهای عمرم را زمانی سپری کردم که یا در یاد تو بودم و یا در غم دوری تو ناله سر میدادم...
روزها را سپری کردم و غم فراق تو را در دلم اسیر هوا و هوس و بی قراریهایم کردم و تو را ندانستم....

افسوس...
افسوس که هر روز که طلوع آفتاب را میدیدم به یاد نداشتم که شبی خواهد رسید که دیگر طلوعی برام نباشد....
شبی خواهد رسید که دیگر سحر گاهی برای سلامی به تو نباشد....

افسوس...
افسوس که تو را ندانستم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداوندا !
بگذر از آن گناهانم که مانع استجابت دعاهایم می شوند ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا تقدیر مرا خیر بنویس
آنگونه که آنچه را تو دیر می خواهی من زود نخواهم
و آنچه را تو زود می خواهی من دیر نخواهم......
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا نمیدانم بر خویش ببالم که تو را دارم

یا از خویش بگریزم که لیاقتت ندارم...

تو بزرگی خود به من داده ای...

و من ....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ار الهی...
پروردگارا...
بهارت زیبا و دلگرم کننده بود
و
گلبرگهای آرزوهایم رانسیم امیدت شاداب میکرد...

اکنون این منم که زیر سایه ی درختان مهر و محبت تو
جوانه زده ام و اینجا در این باغ پر از گل های نرگست
به انتظار نشسته ام....
انتظاری شیرین اما طاقت فرسا....



*******

پروردگار من ...
دستانم را به تو میسپارم و تنها از تو امید رهایی ار
زندان گناهانم را دارم...

مرا لحظه ای به حال خودم مگذار
که آنی بی تو بودن برایم همچو مرگ است.....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر روز
شيطان لعنتي
خط هاي ذهن مرا
اشغال مي كند
هي با شماره هاي غلط ، زنگ مي زند،‏ آن وقت
من اشتباه مي كنم و او
با اشتباه هاي دلم
حال مي كند.
ديروز يك فرشته به من مي گفت:
تو گوشي دل خود را
بد گذاشتي
آن وقت ها كه خدا به تو مي زد زنگ
آخر چرا جواب ندادي
چرا بر نداشتي؟!
يادش به خير
آن روزها
مكالمه با خورشيد
دفترچه هاي ذهن كوچك من را
سرشار خاطره مي كرد
امروز پاره است
آن سيم ها
كه دلم را
تا آسمان مخابره مي كرد.
×××
با من تماس بگير ، خدايا
حتي هزار بار
وقتي كه نيستم
لطفا پيام خودت را
روي پيام گير دلم بگذار.
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
گمت کردم ولی غافل ازاینکه خدا با این بزرگی گم نمیشهکسی که محو تصویر بهشته اسیر بازیچه گندم نمیشه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایــــــا


مرا به بــــــزرگی چیــــــزهایی که داده ای آگاه و راضی کن


تـــــا کوچکی چیزهایی که نـــــــدارم
آرامشم را به هم نریـــزد
 
بالا