گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

mahshid.

عضو جدید
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تلفنش [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه آنتن می دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه شماره اش [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه در شبکه موجود است

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقت پیغام no response to نمی دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هرگز[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] گوشی اش را خاموش نمی کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] ویروسی نمی شود و همیشه سالم است

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچوقت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نیازی نیست براش BUZZ بدهم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه آهنگ [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حرف هاش همیشه من را آرام می کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه نامه هاش [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند کلمه ای بیشتر نیست، تازه spam هم تو

کارش نیست
[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سحر در سجده ی پاکی
تو را در زجه های قلب بیمارم دعا کردم.
هزاران بار
در اندوه و تنهایی
تو را در های های گریه و اشک ام صدا کردم.
تو را من تا سحر
هر شب به تنهایی دعا کردم.

دریغ از درد تنهایی
دریغ از آه سرد و اشک رسوایی
که در دنیای بی مهری
کسی از دل نمی تابد
و من در آسمان و کهکشان_ اینچنین دنیای بد عهدی
تو را خورشید پاک_آسمان عشق کردم
تو را من عاشق ام ، عاشق !
تو را با عشق و مستی من وفا کردم.

عجب دنیای بد عهدی
عجب دنیای صد رنگی
عجب رنگ پر از ننگی
چرا اینگونه بی رحمی؟
چرا از خود نمی پرسی؟
چرا با من چنین کردی!؟
من اینجا در تمام لحظه هایم
نام زیبای تو را فریاد کردم
تو را در کفر این هستی، خدا کردم
خدایا من تو را اینگونه با خود آشنا کردم.

از آن روزی که مهر از من گسستی
تو را من تا خدا فریاد کردم
دعا کردم ، دعا کردم
تو را از هر بلایی من رها کردم.

عجب دنیای بیرحمی!
نمیدانم خدایا ،
من چرا بیگانه ای را با دل دیوانه ی خود آشنا کردم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا
بگذار هرکجا تنفراست بذرعشق بکارم
هرکجا آزادگی هست ببخشایم
وهر کجا غم هست شادی نثار کنم
الهی توفیقم ده که بیش ازطلب همدلی همدلی کنم
بیش از آنکه دوستم بدارند دوست بدارم
زیرا در عطا کردن است که ستوده می شویم
و در بخشیدن است که بخشیده می شویم
 

mahshid.

عضو جدید
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خدا را دوست دارم ، بخاطر اینکه وسط حرف زدن [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمی گوید، وقت ندارم، باید بروم یا دارم با کس

دیگری حرف می زنم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه من را برای [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خودم می خواهد، نه خودش

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقت دارد حرف هایم را بشنود

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه فقط وقت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بی کاریش یاد من نمی افتد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می توانم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از یکی دیگر پیشش گله کنم، بگویم که ....

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه پیشم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]می ماند و من را تنها نمی گذارد، دوست

داشتنش ابدی است
[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا - دلهای سیاه ه بندگانت را روشنی بخش که همه غرق نیازیم
دل ازاری را به چه مانند کنم تا بی خاطره ایی بگذریم
یکبار ه دیگر خاطرهء تلخ ه بندگانت خاطرم را ازرد
قلب شکسته ام گواه این باور است
امشب اسمان دلم گرفته و بارش دل ازردگیها دید زمان را از من گرفته
خدایا - به بندگانت بگو انسانیت در انسانها
و
ادمیت در ادمها بسیار گرانقدر است
 

mahshid.

عضو جدید
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می توانم

احساسم را راحت به آن بگویم، نه اصلا نیازی

نیست بگویم، خودش میتواند نگفته، حرف ام را بخواند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه به من می گوید

دوستم دارد و دوست داشتنش اش را

مخفی نمی کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تنها کسی است

که می توانی جلوش بدون اینکه خجل

بشوی گریه کنی، و بگویی دلت براش تنگ شده

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه ، می گذارد دوستش داشته

باشم ، وقتی می دانم لیاقت

آنرا ندارم

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پروردگارا !

اگر قلب مرا به خاطر دوست داشتن آفریدی !

پس چرا او دوست نمیدارد ؟

پس چرا این ناقوس در دل من می تپد ؟

از زمانی که به دنیا آمده ام ،

میگفتند :

دوست بدار ،

اکنون که دیوانه وار دوست میدارم ، میگویند :

"فراموش کن"
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در رؤياهايم ديدم كه با خدا گفتگو می كنم
خدا پرسيد: پس تو می خواهی با من گفتگو كنی؟
من در پاسخ گفتم : اگر وقت داريد
خدا خنديد : وقت من بی نهايت است
در ذهنت چيست كه می خواهی از من بپرسی؟
پرسيدم : چه چيز بشر شما را سخت متعجب می سازد؟
خدا پاسخ داد : كودكيشان
اينكه آنها از كودكی شان خسته می شوند عجله دارند كه بزرگ شوند
بعد دوباره پس از مدتها آرزو می كنند كه كودك باشند
اينكه آنها سلامتی خود را ا ز دست می دهند تا پول به دست آورند
وبعد پولشان را از دست می دهند تا دوباره سلامتی خود را به دست بياورند
اينكه با اضطراب به آينده می نگرندوحال را فراموش می كنند

وبنابراين نه در حال زندگی می كنند و نه در آينده
اينكه آنها به گونه ای زندگی می كنند كه گويی هرگز نمی ميرند
وبه گونه ای می ميرند كه گويی هرگز زندگی نكرده اند
دست های خدا دستانم را گرفت
برای مدتی سكوت كرديم
ومن دوباره پرسيدم : به عنوان يك پدر
می خواهی كدام درس های زندگی را فرزندانت بياموزند؟ او گفت : بياموزند كه آنها نمی توانند كسی را وادار كنند كه عاشقشان باشد
همه كاری كه می توانند بكنند اينست كه اجازه دهند كه خودشان دوست داشته باشند
بياموزند كه درست نيست كه خودشان را با ديگران مقايسه كنند
بياموزند كه فقط چند ثانيه طول می كشد تا زخم های عميقی در قلب آنان كه دوستشان داريم ايجاد كنيم
اما سالها طول می كشد تا اين زخمها را التيام بخشيم
بياموزند كه ثروتمند كسی نيست كه بيشترين ها را دارد
كسی است كه به كمترين ها نياز دارد
بياموزند كه انسانهايی هستند كه آنها را دوست دارند
فقط نمی دانند كه چگونه احساساتشان را نشان دهند
بياموزند كه دو نفر می توانند با هم به يك نقطه نگاه كنند اما آن را متفاوت ببينند
بياموزند كه كافی نيست كه فقط آنها ديگران را ببخشند
بلكه آنها بايد خود را نيز ببخشند
من با خضوع گفتم : از شما به خاطر اين گفتگو متشكرم
آيا چيز ديگری هست كه دوست داريد فرزندانتان بدانند؟
خداوند لبخند زد و گفت
فقط اينكه بدانند من اينجا هستم
هميشه.......
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم: خداي من، دقايقی بود در زندگانيم که هوس مي کردم سر سنگينم را که پر از
دغدغهء ديروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برايت بگويم و بگريم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت: عزيز تر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تماملحظات بودنت بر من تکيه کرده بودی، من آنی خود را از تو دريغ نکرده ام کهتو اينگونه هستی. من همچون عاشقی که به معشوق خويش می نگرد، با شوق تماملحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم.
گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اينگونه زار بگريم؟
گفت: عزيزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آيدعروج می کند، اشکهايت به من رسيد و من يکی يکی بر زنگارهای روحت ريختم تاباز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اينگونه می شود تاهميشه شاد بود.
گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟
گفت: بارها صدايت کردم، آرام گفتم از اين راه نرو که به جايی نمی رسی، توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فرياد بلند من بود که عزيزتر از هر چه هست،از اين راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهی رسيد.
گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟
گفت: روزيت دادم تا صدايم کنی، چيزي نگفتی، پناهت دادم تا صدايم کنی، چيزینگفتی، بارها گل برايت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برايم بگويی آخرتو بندهء من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اينگونه شد کهصدايم کردی.
گفتم: پس چرا همان بار اول که صدايت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت: اول بار که گفتی "خدا" آنچنان به شوق آمدم که حيفم آمد بار دگر خدایتو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر براي شنيدن خدايی ديگر، مناگر مي دانستم تو بعد از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار می کنی همان باراول شفايت می دادم.
گفتم: مهربانترين خدا ! دوست دارمت ...
گفت: عزيز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...

خدايا به خاطر همه عناياتی که به من داری ازت ممنونم
 

mahshid.

عضو جدید
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]سلام خدا جونه مهربونم[/FONT]
امروز میخوام درد دل کنم آخه یکم از خودم دلگیرم...
میدونم الان میپرسی چرا هر چند باز هم جواب را خود میدانی؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
اما باز میگویم.............
خدایا چرا ما بنده ها اینجوری هستیم؟!چرا وقتی دلگیریم یاد تو میفتیم!؟
چرا سخت یاد میگیریم!؟چرا یادمون نمیمونه باید همیشه و در هر شرایطی شکر گذار باشیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا هر وقت مشکل داریم میاین سراغت!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و باز نمیدونم چرا باز هم مارا میپذیری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امروز از تو خواهشی دارم که باز مرا ببخشی که باز راهنمایم باشی که باز آرامش همه وجودم باشی
ای تمام عشق من ای مهربانم ....
باز هم راهنمایم باش و درستی راه را به من نشان بده که من به تو احتیاج دارم.
خدایا در این سختی راه من تنها تو را میخواهم تنها تو را.
باز هم مرا بپذیر و باز هم راهنمایم باش و آغوشت را به من برگردان
هر چند میدانم آغوش تو همیشه بر رویم باز بود و من رو به سوی آغوش دیگر کرده بودم.
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوستت دارم خداوند من[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتگو هاي كودكانه با خدا
خداي عزيز ! به جاي اينكه بگذاري مردم بميرند و مجبور باشي آدماي جديد بيافريني ، چرا كساني را كه هستند ، حفظ نمي كني ؟
امي
خداي عزيز ! شايد هابيل و قابيل همديگر را نمي كشتند اگر هر كدام يك اتاق جداگانه داشتند در مورد من و برادرم كه مؤثر بوده .
لاري
خداي عزيز ! اگر يكشنبه ، مرا توي كليسا تماشا كني ، كفش هاي جديدم رو بهت نشون مي دم .
ميگي
خداي عزيز ! شرط مي بندم خيلي برات سخت است كه همه آدمهاي روي زمين رودوست داشته باشي . فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولي من هرگز نميتوانم همچين كاري كنم .
نان
خداي عزيز ! در مدرسه به ما گفته اند كه تو چكار مي كني ، اگر تو بري تعطيلات ، چه كسي كارهايت را انجام مي دهد ؟
جين
خداي عزيز ! آيا تو واقعاً نامرئي هستي يا اين فقط يك كلك است ؟
لوسي
خداي عزيز ! اين حقيقت داره اگر بابام از همان حرفهاي زشتي كه تو بازي بولينگ ميزند، تو خانه هم استفاده كند ، به بهشت نمي رود؟
آنيتا
خداي عزيز ! آيا تو وافعاً مي خواستي زرافه اين طوري باشه يا اينكه اين يك اتفاق بود؟
نورما
خداي عزيز ! چه كسي دور كشورها خط مي كشد ؟
جان
خداي عزيز ! من به عروسي رفتم و آنها تو كليسا همديگر را بوسيدند . اين از نظر تو اشكالي نداره ؟
نيل
خداي عزيز ! آيا تو واقعاً منظورت اين بوده كه (( نسبت به ديگران همانطوررفتار كن كه آنها نسبت به تو رفتار مي كنند ؟ )) اگر اين طور باشد ، منبايد حساب برادرم را برسم .
دارلا
خداي عزيز ! به خاطر برادر كوچولويم از تو متشكرم ، اما چيزي كه من به خاطرش دعا كرده بودم ، يك توله سگ بود .
جويس
خداي عزيز ! وقتي تمام تعطيلات باران باريد ، پدرم خيلي عصباني شد . اوچيزهايي درباره ات گفت كه از آدمها انتظار نمي رود بگويند . به هر حال ،اميدوارم به او صدمه اي نزني .
دوست تو اما نمي خواهم اسمم رو بگم
خداي عزيز ! لطفاً برام يه اسب كوچولو بفرست . من فبلاً هيچ چيز او تو نخواسته بودم مي تواني درباره اش پرس و جو كني .
بروس
خداي عزيز ! برادر من يك موش صحرايي است . تو بايد به اون دم هم مي دادي ها ! ها !
دني
خداي عزيز ! من مي خواهم وقتي بزرگ شدم ، درست مثل بابام باشم . اما نه با اين همه مو در تمام بدنش .
تام
خداي عزيز ! فكر مي كنم منگنه يكي از بهترين اختراعاتت باشد .
روث
خداي عزيز ! من هميشه در فكر تو هستم حتي وقتي كه دعا نمي كنم .
اليوت
خداي عزيز ! از همه كساني كه براي تو كار مي كنند ، من نوح و داود را بيشتر دوست دارم .
راب
خداي عزيز ! برادرم يه چيزايي درباره به دنيا آمدن بچه ها گفت اما اونها درست به نظر نمي رسند . مگر نه ؟
مارشا
خداي عزيز ! من دوست دارم شبيه آن مردي كه در انجيل بود ، 900 سال زندگي كنم .
با عشق كريس
خداي عزيز ! ما خوانده ايم كه توماس اديسون نور را اختراع كرد . اما توكلاس هاي ديني يكشنبه ها به ما گفتند تو اين كار رو كردي . بنابراين شرطمي بندم او فكر تو را دزديده .
با احترام دونا
خداي عزيز ! آدم هاي بد به نوح خنديدند تو احمقي چون روي زمين خشك كشتي ميسازي اما اون زرنگ بود . چون تو رو فراموش نكرد . من هم اگر جاي اون بودمهمين كارو مي كردم .
ادي
خداي عزيز ! لازم نيست نگران من باشي . من هميشه دو من هميشه دو طرف خيابان را نگاه مي كنم .
دين
خداي عزيز !فكر نمي كنم هيچ كس مي توانست خدايي بهتر از تو باشد . مي خواماينو بدوني كه اين حرفو به خاطر اينكه الان تو خدايي ، نمي زنم .
چارلز
خداي عزيز !هيچ فكر نمي كردم نارنجي و بنفش به هم بيان . تا وقتي كه غروبخورشيدي رو كه روز سه شنبه ساخته بودي ، ديدم ، معركه بود .
 

fateme_003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا با زندگی هایمان شوخی نکن ، قلقلک هایت دوست داشتنی است اما خنده ی زیاد بی دردی می آورد ، کمی جدی باش، با من ، با او و با همه ی کسانی که در دنیای سیاه و سپیدت سرگردانند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

برای دیدن عکس در اندازه اصلی اینجا کلیک کنید . اندازه اصلی 768x576 پیکسل میباشد

روزي مردي خواب عجيبي ديد.
ديد که رفته پيش فرشته ها و به کارهاي آنها نگاه مي کند.
هنگام ورود،دسته بزرگي از فرشتگان را ديد که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هايي راکه توسط پيکها از زمين مي رسند، باز مي کنند و آنها را داخل جعبه هايي ميگذارند.
مرد از فرشته اي پرسيد: شما داريد چکار مي کنيد ؟
فرشته در حالي که داشت نامه اي را باز مي کرد، گفت : اينجا بخش دريافت است و ما دعاها و تقاضاهاي مردم از خداوند را تحويل مي گيريم .
مرد کمي جلوتر رفت. باز دسته بزرگي از فرشتگان را ديد که کاغذهايي را داخل پاکت مي کنند و آنها را توسط پيک هايي به زمين مي فرستند.
مرد پرسيد: شماها چکار مي کنيد؟
يکي از فرشتگان با عجله گفت: اينجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت هاي خداوند را براي بندگان به زمين مي فرستيم.
مرد کمي جلوتر رفت و يک فرشته را ديد که بيکار نشسته.
مرد با تعجب از فرشته پرسيد: شما اينجا چه مي کنيد و چرا بيکاريد؟
فرشته جواب داد: اينجا بخش تصديق جواب است. مردمي که دعاهايشان مستجاب شده، بايد جواب بفرستند ولي فقط عده بسيار کمي جواب مي دهند.

مرد از فرشته پرسيد: مردم چگونه مي توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد: بسيار ساده، فقط کافيست بگويند: خدايا شکر

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

گنجشك به خدا گفت:

لانه ي كوچكي داشتم آرامگاه خستگي ام و سر پناه بي كسي ام بود.

طوفان تو آن را از من گرفت.

كجاي دنياي تو را گرفته بود؟

خدا گفت:

ماري در لانه ات بود. تو خواب بودي

باد را گفتم لانه ات را واژگون كند.

آنگاه تو از كمين مار پر گشودي!

چه بسيار بلاها كه از تو به واسطه ي محبتم دور كردم و تو ندانسته به دشمني ام بر خاستي...

....................................

پروردگارا

تا به حال و در تمام مراحل زندگي ام خود را به تو سپرده ام

از اين پس نيز خود را به تو خواهم سپرد.

ياريم كن خداي خوب خوب خوب من.....





پروردگارم , مهربان من
از دوزخ اين بهشت رهاييم بخش !
در اينجا هر درختي مرا قامت دشنامي است
و هر زمزمه اي بانگ عزايي
و هر چشم اندازي سكوت گنگ و بي حاصلي ,
رنج زاي گسترده اي .
در هراس دم ميزنم
در بيقراري زندگي مي كنم
و بهشت تو براي من , بيهودگي رنگيني است .
اين حوران زيبا و اين غلامان رعنا
همچون مايده هاي ديگر براي پاسخ نيازي در من اند
اما خود من بي پاسخ مانده ام !
هيچ كس , هيچ چيز
در اينجا ” به خود " هيچ نيست
" بودن من " بي مخاطب مانده است .
من در اين بهشت
همچون تو در انبوه آفريده هاي رنگارنگت تنهاييم .
" تو قلب بيگانه را مي شناسي كه خود
در سرزمين وجود بيگانه بوده اي " !
"كسي را براييم بيا فرين تا در او بيارامم " !
دردم درد " بي كسي " بود .

دكتر شريعتي


همه مردم شهر براي ريزش باران دعا مي كردن غافل از اينكه خدا با كودكي است كه كفشهايش سوراخ است


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

روزيمردي خواب ديد كه مرده و پس از گذشتن از پلي به دروازه بهشت رسيده است.دربان بهشت به مرد گفت: براي ورود به بهشت بايد صد امتياز داشته باشيد،كارهاي خوبي را كه در دنيا انجام داده ايد، بگوئيد تا من به شما امتيازبدهم.
مرد گفت: من با همسرم ازدواج كردم، 50 سال با او به مهرباني رفتار كردم و هرگز به او خيانت نكردم.
فرشته گفت: اين سه امتياز.
مرد اضافه كرد: من در تمام طول عمرم به خداوند اعتقاد داشتم و حتي ديگران را هم به راه راست هدايت مي كردم.
فرشته گفت: اين هم يك امتياز.
مرد باز ادامه داد: در شهر نوانخانه اي ساختم و كودكان بي خانمان را آنجا جمع كردم و به آنها كمك كردم.
فرشته گفت: اين هم دو امتياز.


مرد در حالي كه گريه مي كرد گفت: با اين وضع من هرگز نمي توانم داخل بهشت شوم مگر اينكه خداوند لطفش را شامل حال من كند.
فرشته لبخندي زد و گفت: بله، تنها راه ورود بشر به بهشت موهبت الهي است واكنون اين لطف شامل حال شما شد و اجازه ورود به بهشت برايتان صادر شد!
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتم خدایاازهمه دلگیرم
گفت حتی من
گفتم نگران روزیم
گفت ان با من
گفتم خیلی تنهایم
گفت تنهاترازمن
گفتم درون قلبم خالیست
گفت پرش کن ازعشق من
گفتم دست نیاز دارم
گفت بگیردست من
گفتم ازتو خیلی دورم
گفت من ازتونه
گفتم اخر چگونه ارام گیرم
گفت با یادمن
گفتم با این همه مشکل چه کنم
گفت توکل به من
گفتم هیچ کسی کنارم نمانده
گفت به جزمن
گفتم خدایا چرا این قدر می گویی من
گفت چون من ازتو هستم وتو ازمن
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی انسان ازپروردگارپرسید
خدایااگرهمه چیز درسرنوشت ما نوشته شده است پس ارزوکردن ما چه فایده ای دارد
پروردگارخندیدوگفت
شایدمن نوشته باشم هرچه ارزو کرد.................
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی قلب‌هایمان‌ کوچک‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود
وقتی نمیتوانیم‌ اشک‌هایمان‌ را پشت‌ پلک‌هایمان‌ مخفی کنیم‌
و بغض‌هایمان‌ پشت‌ سر هم‌ میشکند
وقتی احساس‌ میکنیم
بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است‌
و رنج‌ها بیشتر از صبرمان؛
وقتی امیدها ته‌ میکشد
و انتظارها به‌ سر نمیرسد
وقتی طاقتمان‌ تمام‌ میشود
و تحملمان‌ هیچ ...
آن‌ وقت‌ است‌ که‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم
و مطمئنیم‌ که‌ تو
فقط‌ تویی که‌ کمکمان‌ میکنی ...
آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را صدا میکنیم
و تو را میخوانیم
آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را آه‌ میکشیم
تو را گریه‌ میکنیم
و تو را نفس‌ میکشیم
وقتی تو جواب‌ میدهی،
دانه‌دانه‌ اشک‌هایمان‌ را پاک‌ میکنی
و یکی یکی غصه‌ها را از دلمان‌ برمیداری
گره‌ تک‌تک‌ بغض‌هایمان‌ را باز میکنی
و دل‌ شکسته‌مان‌ را بند میزنی
سنگینی ها را برمیداری
و جایش‌ سبکی میگذاری و راحتی؛
بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لب‌هایمان، لبخند
خواب‌هایمان‌ را تعبیر میکنی
و دعاهایمان‌ را مستجاب‌
آرزوهایمان‌ را برآورده می کنی؛
قهرها را آشتی میدهی
و سخت‌ها را آسان
تلخ‌ها را شیرین‌ میکنی
و دردها را درمان
ناامیدی ها، همه امید میشود
و سیاهی‌ها سفید سفید ...
خداوندا !
تنها تو را صدا میکنیم
و فقط تو را می خوانیم...
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
عصرماعصربلا
عصرلمس انتها
عصرفقدان حقیقت
عصرانکارخدا
عصرتشویش وگله
عصرپاپوش تله
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداي عزيزم ....
بازم منم همون مزاحم هميشگي همون كه هر وقت دلش ميگيره به يادت ميوفته
خدايا من جز تو از هيشكي كمك نخواستم و جز تو تملق هيشكي رو نكردم
خداي خوب من ميدوني الان تو چه فكري هستم
ميدونم حسابي درموندم و موندم چيكار كنم
خدايا چقدر ميخواي امتحانم كني؟
اصلآ من ارزش امتحان شدن رو دارم مگه؟
خدايا راضيم به رضاي تو
هر چي صلاحم هست همون بشه
البته چه من بخوام و چه نخوام تو كار خودت رو ميكني ولي من همه جوره مطيع امر تو هستم
خدايا قربون مهربونيات برم كه من نميفهمم ولي بازم كمكم كن و تنهام نذار
من زياد زجر كشيدم خدايا ديگه زجر رو واسم صلاح ندون.....
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با نسیم خوش عشق..
با صدای پر پرواز رها گشته ز بند..
با صدای پر سنجاقک مست..
زندگی جاری است..
وقت خوشحالی هست..
ساعت ساعت بیداری است..
کامیابی نزدیک در است..
وقت آن است که در بگشایی..
جاده ای در پیش است..
از تن جاده ی عشق
فوران آتش
آتش نور
به چشمت بارد..
آن گاه که آرام به خود می گویی..
با تمام دل و جان..

ای خدای سبحان..
من تو را می خوانم..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خطاکارم به درگاهت، خدایا باز فرصت ده

به این رسوای درمانده به کنج درگهت، جان ده

من کوچک به پیش تو، نگاهم حد خود گم کرده

تو از روی کرم ای عشق، دوباره دم به جانم ده

به راه کج قدم دادم، به پیشت معصیت کردم

تو از دستت حبیب من، به محرابت پناهم ده

ندانستم که چشمانت هماره دیدنم دارد

ببخش این ادعاگر را، دوباره فرصتی آن ده

کجای راه کج رفتم، خطایم از کجا آمد

نشانی تو میدانم، به ایمانت نشانم ده

همه خط دلم لرزد، همه دل اضطراب توست

من سر تا به پا تقصیر، تو از نورت به من ره ده

تمام خط خطی هایم، بهانه بود بر عشقت

تو از قلبم قبولش کن، به دیدارت نصیبش ده
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان بر خیزم
به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی
از سر خواجگی کون و مکان برخیزم
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زآنکه چو گردی ز میان برخیزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
خیز و بالا بنما ای بت شیرین حرکات
کز سر جان و جهان دست فشان بر خیزم
روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان بر خیزم
لسان الغیب ، حافظ شیرازی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر چه زیباست مرا یاد تو می اندازد

آن که بیناست مرا یاد تو می اندازد

تو که نزدیک تر از من به منی می دانی

دل که شیداست مرا یاد تو می اندازد

هر زمان نغمه ی عشقی است که من می شنوم

از تو گویاست ، مرا یاد تو می اندازد

دیگران هر چه بخواهند بگویند که عشق

بی کم و کاست مرا یاد تو می اندازد

ساعتی نیست فراموش کنم یاد تو را

غم که با ماست مرا یاد تو می اندازد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدايا :

وقتی به مهربانی ات فکر ميکنم مهربان ميشوم

وقتی به زيبايی های دنيا که جلوه ای ناچيز از زيبايی توست نگاه ميکنم درونم پر از ريبايی ميشود

وقتی به رحمت وبزرگواری ات می انديشم درونم از بزرگواری ات لبريز ميشود .

خدايا دوست دارم فقط به تو فکر کنم .تو هميشه بيشتر از خود من به ياد من بوده ای.

خدايا هميشه به يادم بياور که به تو فکر کنم .

ياد تو مرا سبز ميکند .با ياد توست که بی انتها ميشوم .

من خيلی زود فراموشت ميکنم اما تو هيچ وقت مرا فراموش نکرده ای .

*خدايا هرگز فراموشم نميکنی ؛کمک کن که هرگز فراموشت نکنم .*
 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
آن را که جای نیست همه شهر جای اوست

درویش هر کجا که شب آید سرای اوست

بی‌ خانمان که هیچ ندارد بجز خدای


او را گدا مگوی که سلطان گدای اوست

مرد خدا به مشرق و مغرب غریب نیست

چندانکه می‌رود همه ملک خدای اوست . . .
 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
از تصادف جان سالم بدر برده بود
و می گفت زندگی خود را مدیون ماشین مدل بالایش است
و خدا همچنان لبخند:smile: می زد . . .:gol:
 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
در مقابل تقدیر خداوند مثل کودکی یک ساله باش
وقتی او را به هوا می اندازی ، می خندد
:smile:
چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت . . .:gol:
 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
ای آنکه طلبکار خدائی ، به خودآ / از خود بطلب ، کز تو ، خدا نیست جدا

اول به خودآ ، چون به خودآئی، به خدا / اقرار نمایی ، به خدائی خدا . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا
هرکس به یادم هست به یادش باش
اگر کنارم نیست ، کنارش باش
اگر تنهاست پناهش باش
و اگر غم دارد غمخوارش باش
 
بالا