مناجـــات نـــامــــــه

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خدایا

در این دنیای خاکی دلهایمان پر از لکه های سیاه معصیت است که فقط بخشش بیکران توست که این لکه های سیاه را به نور و روشنایی تبدیل خواهد کرد

خداوندا

در حضور تو آرام می گیریم واعلام می کنیم که تو تنها خدای این عالم حاکم این جهان قادر مطلق و زمامدار بی چون و چرای خلقت هستی

خداوندا

در حالیکه به قدوسیت مهیب و جلال عظیم تو می اندیشیم و در قدرت بی کران و حاکمیت مطلق تو تعمیق می کنیم ترس تو را در دل خود جای می دهیم ترسی آکنده از عشق و احترام

خداوندا

تو را به دلیل شخصیت بی نقص، حکمت بی پایان و عدالت مطلقت ستایش می کنیم و به خاطر رحمت جاودان، فیض بی همتا و خشم عظیم تو در برابر گناه تو را می پرستیم.

خداوندا

در دل خود سر تعظیم فرود می آوریم و در حالیکه زیبایی خیره کننده و شخصیت جذاب تو را می ستاییم در برابر تو زانو می زنیم و اعتراف می کنیم که بزرگترین نیاز ما دستیابی به مکاشفه ای عظیم از وجود تو محبت پیمایش ناپذیر توست.


خداوندا

طریق خود را به ما بیاموز تا تو را بشناسیم و در حضور تو فیض یابیم.

خداوندا
از تو سپاسگذاریم که درخواستهای صادقانه قلبی ما را پاسخ خواهی داد ای خالق محبت
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خداوندا!
چیزها را
همانگونه كه هستند
به ما بنما

بار خدایا!
راهم بنما
و بر آن استوارم بدار

خداوندا!
به پناه تو می‌روم‌‚
از نیاز آوری
جز به نزد تو
و خاكساری
جز در پای تو

خداوندا!
در آنچه تو را از من خشنود می‌سازد
و یاد مرا در میان مردمان نیك می‌گرداند
كامیابم نما.

خداوندا!
سرانجام ما را در همه‌ی كارها
نیك بگردان
و از خواری در این جهان
و رنج آن جهان
در پناه‌مان گیر.

بار خدایا!
از تو زندگانی‌ای پاك می‌خواهم
مرگی آرام
و بازگشتی‌‚ بی‌خواری و
رسوایی

خداوندا!
به دانش‌‚ توانگرم ساز
به بردباری‌‚ زیورم بخش
به پرهیزگاری‌‚ گرامی‌ام بدار
و به تندرستی‌‚ بیارایم‌
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خدایا ... در این شب با تو عهد می بندم تا تمام تلاشم را کنم تا بهتر باشم ... تو از من قبول کن ... و من را در این راه تنها نگذار ... خدایا از صمیم قلبم راضیم و خوشحالم اگر کسی خطی از کلامم را بیان کند و با آن خو بگیرد یا آرامشی یابد ... می دانم همه این همه تنها لطف و عنایت بی کران توست ... که اینگونه مرا لبریز می کنی ... از تو ممنونم . خیلی ساده و پیچیده ... و از تو ممنونم که نمی گذاری بخیل باشم تا آنچه بر زبانم جاری می کنی را تنها برای خود و به نام خود بخواهم ... که همه این همه کلام توست و ذکر تو ... خدای خوبم ... به زبان کسی که فقط ساده می تواند با تو سخن بگوید از تو می خواهم که ببخشیم که این همه کم یادت می کنم ... کم سراغت را می گیرم ... کم دلم می گیرد ... کم به تو سر می زنم ...کم می خوانم و کم می دانمت . نمی دانم این همه نادانی چگونه مرا فرا گرفته و این همه ادعای دانایی از کجا آمده و به کجا می خواهد برود ... وای بر من اگر به این راهم ادامه بدهم . از تو می خواهم به نام نامی آنی که امشب شب آخرین شب وداعش با تو را بزرگ داشت ... به نام حسین ... که کمکم کنی و تنهایم نگذاری ... کمکم کنی و قلبم را بزرگ کنی تا بیشتر صدایت کنم . سراغت بیایم و همیشه یادت باشم ... ایمان دارم که آنگاه که از تو بخواهم صدایم را می شنوی و خواسته ام را اجابت می کنی ... چون این بهترین خواسته ایست که تا کنون از کسی خواسته ام و آن هم نه هر کس ... بزرگی بی همتا چون تو ...

طاهره اسلامی

 
آخرین ویرایش:

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نمی دانم اینها که می گویم مناجات است یا درد دل ... اما می دانم که درد است ... درد است اینکه مناجات هایم با تو دیر می شود ... درد است اینکه به کلبه دلم با تو سر نمی زنم ... به تاریخ مناجات قبلی ام نگاه کردم ... انگار که سالهاست با تو سخن نگفته ام ... دلم تنگ توست . چه کنم از دست این منِ من ... که تا هوای مناجات می کنم ُ وسوسه ای در دلم می اندازد و هوایی ام می کند . چه کنم ... تو به دادم برس . کم کمک به سال می رسد دوری ام از کتابت ... که همنشینش شده بودم ... شاید از سال بگذرد مناجات خواندنم از صحیفه ات ... دلم را غبار گرفته ... فکرم راکد شده ... قلبم خاموش شده ... و نمی توانم حضور کودکی شیرین در زندگی ام را بهانه ای برای همه اینها کنم ... انگار که نفسم بهانه می خواست ... می اندیشیدم که حضورش رنگ تو را برایم پررنگ تر کند ... اما نفسم نمی گذارد ... گرچه کودکم پاک تر از همه پاکی هاست . گه گاه که برایش از تو و کناب و دوستانت می گویم ُ مانند فرشته ها به من گوش می دهد . آنچنان آرام که گویی لالایی آشنایی برایش می خوانم . پس او نیست سبب همه بی مهریم ... هرچه هست می دانم که تنها و تنها چاره اش پیش توست . کمکم کن مهربانم . راهی برایم بگشا . همتی در من بگمار تا بسی بهتر از گذشته با تو خلوت کنم ... بیچارگیم را تنها تو می دانی و تنها تویی که همیشه با من می مانی ... و دردم را تنها تو درمانی ... تو که مهربان ترین مهربانانی ....
طاهره اسلامی
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خدای خوبم ... پروردگارم ... مهربانم ... شکرگذارم همه لحظات خوشی را که برایم رقم زده ای . شاکرم تمام لحظاتی که به مذاقم دشوار است اما می دانم که مرحله ای است برای تعالی من ... شکر گذارم برای صبری که در پذیرفتن این لحظات به من عطا می کنی ... خوب من ... ممنونم از آنچه سر راهم قرار می دهی تا ببینم و بشنوم و بخواهم . ممنونم از همه آنچه که برایم می خواهی و همه آنچه از خواسته ام که با همه بزرگی و محبتت اجابت می کنی . تو را ستایش می کنم و سپاس می گویم برای توجه و عنایتی که به ما داری و برای پنجره های تازه ای که به سوی ما و زندگیمان می گشایی . می دانم که شکر گذاری من هیچ گاه شایسته عنایات و نعمتهای بی کران تو نخواهد بود ... اما باز تو را شکرگذارم که شکرگذاریت را بر زبانم جاری می سازی و باز شاکرم که زبانی به من دادی تا وسیله ای برای شکرگذاریت شود ... مرا یاری کن تا همواره شکرگذار باشم ... آمین

طاهره اسلامی
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خداونـدا !!
به چه کار آيد اين چشم ،
اگر به سوي آن عزيز غائب از نظر
گشوده نشود و
به چه کار آيد اين دل ،
اگر قرباني ظهور نگرد...

پروردگارا !!
روزي خوردن، از دست تو
با حلاوت است و
نشستن بر خوان تو با عزت.
« مارا محتاج غير خود مکن ... »

رحمـانــا !!
وقتي همه چيز از آن توست و
همه چيز به دست تو ؛
داشتن چه معنايي دارد بي تو و
بي خواست تو ؟!
« خودت را دارايي ما قرار بده ...»

رحيـمــا !!
هيچ سختي نيست که با
حضور تو آسان نشود و
هيچ مشکلي نيست که با
ياد تو سامان نگيرد .
« خودت را از ما مگير ... »

مهيمنـا !!
غم و تنهايي و غربت ،
رزق مدام عزيزان توست .
« ما را عزيز بدار ... »

عــزيــزا !!
اگر نگاه لطف تو با ماست ،
چه باک اگر تمام خلايق ،
روي از ما برگردانند و
اگر نيست ،
چه سود اگر همه خلايق ،
به ما رو کنند ...

عليمــا !!
بي ولايت و چراغ هدايت ،
حياتمان بي معناست .
با اتصال مستمرمان به
« ولايـت »
زندگيمان را معني بخش...


 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اى شفاى علّت بیمارها
پیش تو آسان، همه دشوارها
اى سرور سینه صاحبدلان
اى فروغ دیده بیدارها
اى به کینه ذات تو نابرده پى
عقل ها، اندیشه ها، پندارها
اى رهانیده زطوفان بلا
کشتى بى ناخدا را بارها
ریخته باران رحمت بى دریغ
بر سر گل ها، به پاى خارها
کرده از ابر کرامت بهره مند
خشک و تر، گلزارها، نى زارها
با خیال نرگس جادوى تو
در ضمیر عارفان گلزارها
مى کنم اقرار بر یکتایى ات
دور باد از جان من انکارها
روز رستاخیز چشم پرسرشک
با تو و لطف تو دارد کارها
تا چه خواهى کرد با شرمنده اى
کز گنه دارد به کف طومارها
گر نگردد دستگیرم عفو تو
واى بر من، با چنین کردارها
این تو و این لطف بى پایان تو
این من و این بانگ استغفارها
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خداوندا نمی دانم
نمی دانم
و نتوانم به کس گویم
فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی
بسی من خون دل دارم.
دلی بی آب و گل دارم
به پو چی ها رسیدم من
به بی دردی رسیدم من
به این دوران نامردی رسیدم من
خدایا آشنایم ده
خداوندا پناهم ده
امیدم ده
خدایا یا بترکان این غم دل را
و یا در هم شکن این سد را
که دیگر خسته از خویشم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خداوندا اگر داشتن
ذليل داشتنم ميكند, ندارم كن
خداوندا اگر كاشتن
اسير چيدنم ميكند، بيكارم كن

اگر انديشه ي خيانت به ياران
بر سرم افتاد بر سر دارم كن
اگر به لحظه ي غفلتي در افتادم
پيش از سقوط هشيارم كن

اگر رنج بيماران
لحظه اي از دلم بيرون رفت
سخت و بي ترحم بيمارم كن
خداوندا خوارم كن

اما مردم آزارم نكن
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پروردگارا
مرگ مرا آن زمان مقدر کن
که از سر عشقت مرا به سوی خود فراخوانی
نه آنگاه که بخواهی
دیگر بندگانت را از بودنم رهایی بخشی !!!
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پروردگارا !!
هر روز که میشکنم باز دستی به زانو میگیرم و برمیخیزم
اما چیزی را نمیفهمم !!!
چرا روز بعد دگر بار تبری تیز و سخت بنای نابودی تنه ی وجودم را دارد
پروردگارا !!
شاید ایستادگی و صبوری کنم
ولی جان دل دیگر چیزی از وجودم باقی نخواهد ماند
چیزی جز سکوت و سکوت و سکوت
اشک و گریه و بی قراری

 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بار الها!زمین تنگ است و آسمان دلتنگ
خدایا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم وآنگونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم


بارالها! من در حالت توانگری ام، مستمندم ، پس چگونه در حالت مستمندی فقیر نباشم؟

**************************

بارالها! من در حالت شناختم ، باز نادانم ، پس چگونه در حال جهل ،نادان نباشم؟

**************************

بارالها!هرچه از من برآید متناسب با زبونی من است وآنچه از تو ناشی میشود ،در خور بزرگواری توست .

**************************

بارالها!خود پیش از وجود ضعف من ، به من، لطف و رأفت داشتی ، پس آیا بعد از ظهور ناتوانی من برآید ، لطف ومهر خود را از من دریغ می ورزی؟

**************************

بارالها! چگونه مرا وا میگذاری حال آنکه سرپرستی من باتوست و چگونه پایمال شوم ، در حالی که تو یاور من هستی یا چگونه ناامید گردم ،حال آنکه تو بر من مهربانی؟

اینک من با بینوایی خود ،چنگ در دامن تو میزنم و چگونه با یک امر عدمی ، میتوانم به تو بپیوندم و چگونه از حالم به تو شکوه کنم ، حال آنکه حالم بر تو پوشیده نیست یا چگونه آرزوهای مرا ابه یأس میکشانی ، حال آنکه این آرزوها به سوی تو روی دارند و یا چگونه احوال مرا نیکو نمیگردانی ، در حالی که قوام آنها بر توست ؟

**************************

بارالها! چه بسیار به من نزدیکی و من چه مقدار از تو دورم وتا به چه حد برمن رأفت داری! پس آن چیست که حجاب سیان من و تو شده است ؟

**************************

بارالها! هر گاه پستی ام مرا لال کند، بزرگواری تو ، مرا بر سر سخن آورد وهرگاه صفاتم مرا ناامید گرداند ، نیکویی های تو مرا امیدوار سازد.

**************************

بارالها! کسی که نیکویی هایش ،زشتی است ، پس چگونه بدی هایش ، بدی به شمار نرود وکسی که حقیقت گویی اش ، ادعایی بیش نیست ، پس چگونه ادعای او ، ادعا به شمار نیاید؟



 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خدايا: تو خود مي داني كه چه سخت است اگركه ماهي كوچك اسيرآب دريا ي بيكران باشد.
خدايا: تو خود مي داني برای من كه هميشه دلم می خواسته با تو زندگي کنم اين سير تكراري روزگار كه نا خواسته مرا به كام خود مي برد چه قدر ملال آور
وخسته كننده است
خدايا: آخر چگونه مي توان شكوه تو را در زيبايي گل بجوييم درحالي كه اين تكرار هميشگي اشتياق خوب ديدن را از من گرفته است. چگونه ميتوانم حمد و ثناي تو را از زبان چكاوكها بشنوم در حالي اين تكرار اشتياق خوب شنيدن را از من سلب كرده است

خدايا: مي ترسم كه اگر به همين منوال پيش رود ديگر شعله هاي عشق تو در وجود من هر روز بي فروغ و بي فروغتر شود. تاجايي كه ديگر نه اشتياقي براي پرواز داشته باشم و نه اميدي به رهايي
پس اي خداي مهربان مرا از اين تكرار از اين يكنواختي كه همه ي روزهاي مرا فرا گرفته است رهايي ده
خدايا: به من اشتياقي ده تا دوباره چشمانم قادر به ديدن شگوه تو در زيبايي گل ها باشد. خدايا: به من اشتياقي ده كه دوباره بتوانم صداي مناجات تو را از زبان چكاوك ها بشنوم.
خدايا: به من عشقي ده كه روز به روز به تو نزديكتر شوم

خدايا : چگونه مي توانم روي به سوي تو بياورم و زبان به حمد و ثنايت بگشايم در حالي كه خود از كرده خويش آگاهم . چگونه مي توانم دوستار تو باشم در حالي كه بر عهد و پيماني كه با تو بسته ام وفادار نبوده ام . چگونه مي توانم طلب عفو و بخشش كنم در حالي هنوز شعله هاي عصيان در درونم فروزان است.

بارالها:چگونه مي توانم روي به توبه آورم درحالي كه اسير هواهاي نفساني خويشم.

بارالها: تو از علاقه ي من نسبت به خودت آگاهي و ميداني كه چقدر مشتاق رسيدن توام ولي هر وقت كه تصميم گرفتم كه به سوي تو بيايم گناه به سراغم آمد و مرا از تو دور ساخت . هميشه آرزويم اين بوده است كه حتي براي يك روز هم كه شده آنچه باشم كه تو مي خواهي وآنچه كنم كه تو مي پسندي ولي افسوس اين نفس سركش تا كنون مجال برآورده شدن اين آرزو را به من نداده است

بارالها : مي ترسم، از خويش و از اين سرنوشتي كه در انتظار من است مي‌ترسم . از اين بيابان و شوره زاري كه در پيش روي من است مي‌ترسم. مي ترسم كه مرگ به سراغم بيا يد و آرزوي رسيدن به تو را اين بار از من بستاند. پس اي پروردگار بي همتا به لطف و كرم خويش مرا از مرداب رهايي ده و تواني ده تا خويشتن را از هر چه بدي است پاك كنم



 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بار الها
صدای فریاد مرا میشنوی؟
انسان نشنید
می دانم می شنوی....

بار الها ناله های دل پر درد مرا میشنوی؟
انسان نشنید
می دانم می شنوی.....

انگاه که در خلوت خود گریانم
تو هر چک چک اشک پر سوز مرا میشنوی؟
انسان نشنید
می دانم می شنوی....

انگار که در خلوت گم گشته خواب
ان تویی که اواز غم و درد مرا میشنوی
انسان نشنید
اما می دانم فقط تو می شنوی....


پس من دست به سوی درگاه تو دراز خواهم کرد
چون تو بی منت می بخشی.
چون تو دریایی و من تنها ماهی کوچکی از این دریای بی کران....
تفاوتمان بسیار است ولی فاصله مان بسیار کم....
من درون توام ....
در وجود تو شنا می کنم.
در تو غرق هستم......
در وجود بی کران تو.....
دریای بی کران من چه بی منت عشقت را نثارم می کنی
تنها تو ...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پروردگارا! ببخش مرا كه از تمسخر دیگران لذت بردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه براى رسوا كردن دیگران تلاش كردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه نمازم، وقت یافتن گمشده‏هاى من است.

پروردگارا! ببخش مرا كه نادانى دیگران را به رُخِشان كشیدم.

پروردگارا! ببخش مرا كه براى همه گردن كشیدم، به غیر از خودم.

پروردگارا! ببخش مرا كه دیگران را وادار به معذرت خواهى كردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه همه‏اش دعا كردم خدایا! مرا از شر خلق دور بدار و یك بار نگفتم: خلقت را از شر من دور دار.

پروردگارا! ببخش مرا كه فكر و دلم از تو عزلت گزید و از گناه نه.

پروردگارا! ببخش مرا كه هر چه با من مدارا كردى، من بر تو خیره‏سرى كردم.
پروردگارا! ببخش مرا كه آن قدر كه حسرت نداشته‏هایم را خوردم، شاكر داشته‏هایم نبودم.

پروردگارا! ببخش مرا كه آن قدر كه بر بى‏منزلى و بى‏كارى و ... گریستم، بر غم فراق از تو گریه نكردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه آن قدر كه به فكر زیبایى ظاهر و مد لباس و ... بودم، به فكر زیبایى و طهارت باطنم نبودم.

پروردگارا! ببخش مرا كه بارها و بارها به دنبال جنازه این و آن رفتم و فقط با یك «اِ اِ» گفتن، از كنارش گذشتم و هنوز باورم نیست كه من هم رفتنى هستم.

پروردگارا! ببخش مرا كه با رفتار زشتم، دیگران را به دین بدبین كردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه در مجادله با این و آن فهمیدم كه حق با من نیست؛ ولى به رو نیاوردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه براى نظرات دیگران، آنگونه كه حق‏شان بود، ارزش قائل نشدم.

پروردگارا! ببخش مرا كه با پرسش‏هاى مشكل از استادانم، خود را در چشم دیگران بزرگ جلوه دادم و استادانم را تحقیر كردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه موقع تعریف و تمجید دیگران، باورم شد كه راستى راستى كسى هستم!

پروردگارا! ببخش مرا كه تاب شنیدن تعریف از دیگران را نداشتم!

پروردگارا! ببخش مرا كه توان حل مشكل دیگران را داشتم؛ ولى سكوت كردم و گفتم دردسر نمى‏خواهم.

پروردگارا! ببخش مرا كه آن قدر كه حسرت نداشته‏هایم را خوردم، شاكر داشته‏هایم نبودم.

پروردگارا! ببخش مرا كه اگر 1000 تومانم گم شد، غصه‏دار شدم؛ ولى نمازم قضا شد و، آن قدر غصه نخوردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه واله و شیداى مخلوقاتت شدم و خالقیتت را از یاد بردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه آن قدر كه غصه روزى‏ام را خوردم، غصه آخرتم را نخوردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه مدام دروغ گفتم و توجیه كردم كه دروغ مصلحتى بود.

پروردگارا! ببخش مرا كه خود را به خواب زدم تا از انجام كارى كه وظیفه‏ام بود، شانه خالى كنم.

پروردگارا! ببخش مرا كه با دروغ‏هاى مكرر خود، زشتى دروغ را در ذهن فرزندم از بین بردم.

پروردگارا! ببخش مرا كه آن قدر كه اهل حرف بودم، اهل عمل نبودم.

پروردگارا ...

ببخش مرا به خاطر هر آنچه باید میکردم و نکردم
ببخش مرا به خاطر هر آنچه نباید میکردم و کردم
ببخش مرا به خاطر هر آنچه نباید میگفتم و گفتم
ببخش مرا به خاطر هر آنچه باید میگفتم و نگفتم

باری باشد که لطف تو دریچه نجاتم شود
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
برگی از یک دلنوشته

بارالها! اگر زنده بودنم موجب مي‌شود كه با معرفت بيشتر و با اعمال خالص‌تر و زيادتر به‌سويت بيايم، حاضرم در اين دنيا بمانم...

خدايا! اگر ماندم در اين وادي ظلمت و رذالت، موجب تقربم به‌سوي تو مي‌شود، ‌موجب بالا رفتن معرفتم و شناختم مي‌شود، مرا زنده نگه بدار؛ ولي خدايا باز هم در همان حال از تو مي‌خواهم عاقبتم را ختم به شهادت كني.

ولي خدايا اگر زنده بودنم هيچ تأثيري در ازدياد معرفت و شناخت تو ندارد... اگر زنده بودنم هيچ تأثيري در نزديك شدن به‌سوي تو ندارد، خدايا مرا به دوستانم ملحق كن و شهادت در راهت را نصيبم بگردان.

بار پروردگارا! عزيزانم همه رفتند و مرا تنها گذاشتند. خدايا! كبوتران سبكبال يكي يكي پر كشيدند و در آسمان تو بال گشودند و به مقصدشان رسيدند و مرا همچنان در اين وادي تنهايم گذاشتند.

خدايا! تاب تحمل و صبر در از دست دادن اين عزيزان از من سلب شد. تو را به خون طاهر و مطهرشان قسمت مي‌دهم اگر لايق شدم مرا نيز بپذير.

شهيد كاظم نوراللهيان
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پروردگار مهربانم!

در جا ییکه آسیب است بگذار من بذر بخشش باشم !

در جاییکه شک نهفته بگذار من بذر ایمان باشم !

در جاییکه یاس خفته بگذار من بذر امید باشم !

در جاییکه تاریکی است بگذار نور باشم !

در جاییکه اندوه نهفته بگذار بذر شادی باشم !

ای سالار بزرگ

این نعمت را به من عطا کن که : پیش از آنکه به دنبال درک شدن باشم ! درک کنم

پیش از آنکه به دنبال مهر باشم ! مهر بورزم !

چرا که در بخشش است که می ستانیم و در بخشیدن است که بخشیده می شویم !

ودر بودن است که درزندگی جاودان زنده میشویم


ای عشق همه بهانه از توست

من خامشم / این ترانه از توست

آن بانگ بلند صبحگاهی

وین زمزمه شبانه از توست
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

الهی ! راز دل نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر ، خدایا! بنده ای در نهایت ذلت و غربت در قعر ظلمت تو را می جوید.

**************

- الهی ! هیچ کس را به هیچ کس آشنا مکن و اگر آشنا کردی از هم جدا مکن.

**************

- الهی !به ما آن ده که ما را آن به ؛ الهی ! پاک کن خاک کن.

**************

- الهی ! ترسانم از بدی خود، پس بیامرز مرا به خوبی خود.

**************

- الهی ! برسر از خجالت گردآریم و رخ از شرم گناه زرد.

**************

- الهی ! تقوایی ده که از دنیا ببریم ؛ روحی ده از عقل برخوریم.

**************



- الهی ! به صلاح آر که نیک بی سر و سامانیم ؛ جمع دار که پریشانیم.

**************

- الهی ! توفیقی ده که به دین استوار شویم ؛ به راه دار تا سرگردان نشویم.

**************

- الهی ! بیامرز تا سر دین بدانیم ، بر فروز تا در تاریکی نمانیم .

**************

- الهی! همه را از خودپرستی رهایی ده و همه را با خود آشنایی ده؛ همه را از مکر شیطان نگاه دار، همه را از کیفر نفس آگاه دار.
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
الهی

نظر خود بر ما مدام کن

و به وقت رفتن بر جان ما سلام کن

الهی

می دانی که ناتوانم پس از بلا برهانم

الهی

نا دیده و ناجسته حاصل ! ای جان و دل را زندگانی و منزل

از پیش خطر و از پس نیست راهی

بپذیر که جزدوستی توام نیست پناهی

الهی

اکنون چون بر من است تاوان

آفتاب صدق و صفت بر من تابان

که بشر از شرک جستن نتوان

و به نجاست نجاست شستن نتوان

الهی

تو غیب بودی و من عیب بودم

تو از غیب جدا شدی من از عیب جدا شدم

الهی

میپنداشتم که ترا شناختم

اکنون آن پنداشت و شناخت را در آب انداختم

الهی

در ملکوت تو کمتر از مویم

این بیهده تا کی گویم

الهی

نه نیستم نه هستم نه بریدم و نه پیوستم . نه به خود میان بستم

لطیفه ای بودم از آن مستم. اکنون زیر سنگ است دستم

الهی

همه شادی ها بی یاد تو غرور است و همه غم ها با یاد تو سرور است

الهی

بنیاد توحید ما را خراب مکن و باغ امید ما را بی آب مکن



خدايا آن چنان تار و پود وجود ما را به عشق خود عجين کن که در وجودت محو شويم.

 

توماس2

عضو جدید
الهی صبر من کم گشت قرار و تاب من گم گشت

الهی آتش عشقت فتاده بر دل و دینم ، تو می دانی که مسکینم

الهی زار و گریانم مثال ابر پاییزم ، شکسته غل وُ زنجیرم

بده تو بال پروازم که مشتاق وصالستم

بکن لطفی اله من بگیر این دست بی نایم

بلندم کن از این پستی مرا بر گیر از این هستی

ببر تا اوجِِِ سماعت ببر تا منزل عشقت

الهی زورقی بفرست که اینجا دل خروشان است

(دل نوشته های خودم )

 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


هرگز چشمانت را از آسمان بر ندار



آنجایی که خدا زندگی می کند




آنقدر به آسمان چشم بدوز تا خدا را ببینی



سرت را بالا بگیر



شک نکن . . .



خدا خودش را از تو پنهان نمی کند



او دیدنی ترین است!
 
بالا