بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

sahar6711

عضو جدید
خنک آن قمار بازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر!
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]به دنبال ظواهر نرو؛ شاید فریب بخوری[/FONT][FONT=&quot]
به دنبال ثروت نرو؛ این هم ماندنی نیست
به دنبال کسی باش که به لبانت لبخند بنشاند
چون فقط یک لبخند می تواند
شب سیاه را نورانی کند
کسی را پیدا کن که دلت را بخنداند[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]Don't go for looks; they can deceive
Don't go for wealth; even that fades away
Go for someone who makes you smile
Because it takes only a smile to
Make a dark day seem bright
Find the one that makes your heart smile[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]​
 

طوفان 2013

اخراجی موقت
شعر های که شنیدم زیاد اثری نداشت شعری که میگم خودمو دیونه میکنهبچه های هفته بازاربچه های هفته بازار،بچه های کفش پارهبچه های بی گذشته ، بچه های بی ستارهبچه هایی که تو غربت فکر یه لقمه ی نونخستگی ها روبگیرین تا به جاش زنده بموننبراشون فرقی نداره خوابیدن رو ابرو اهندوس دارن شبا روتا صب زیر اسمون بخوابنیه گوشه تو اسمونا خونه ی خیالی دارن شبا روی پای بابا ،روی مقوا سر میزارن!خواب خنده،خواب خونه،خواب مهربون مادرخواب بعد مرگ بابا ، دستای لرزون مادرصبح دوباره جون می گیره رفت اومد میشهبرای بچه غریبا شب وروز بد همیشه!!!!!!!!!
 

طوفان 2013

اخراجی موقت
حالم بده ......

حالم بده ......

حالم بده .......
بد جوری خسته ام از خودم ،حالم بده از تو دیگه
هیچی نگو ،هیچی نپرس ، فقط برو دیگه
نمی شه باز هم مثل قدیم تو رو نوشت و تازه کرد
نمی شه با جهنمت بوی بهشت و تازه کرد
چه جور باید بهت بگم ؟ دست تو زندونم شده
خوبیای بی اندازه ات دشمن پنهونم شده
آخربی معرفتم! تو اخرمعرفتی!
تو دختر گیس گلا بتون،من یه جوون پاپتی!
تماس نگیر، نامه نده، جواب نداره نامه هات
دیگه نمی رسه به من تلنگر زنگ صدات
هر چیز تازه س یه روز،یه روزی باز کهنه می شه
عشقای ادمیزادی بنده به بادی همیشه!
نزار بهت دروغ بگم ! بگو دوست دارم هنوز!
بگم تو این اتیش بازی، تا اخرین شعله بسوز!
آخربی معرفتم! تو اخرمعرفتی!
تو دختر گیس گلا بتون،من یه جوون پاپتی!


 

طوفان 2013

اخراجی موقت
گیتار برقی !
حالا دیگه حرف من ، حرف تو نیس،حرف اتیش زدن پنجره هاس
بعد پاک کردن اسم من و تو ، نوبت خط زدن خاطره هاس!
حال که که دوخته لبامون و سکوت، یادمان افتاده فریاد بزنیم
یادمون افتاده که نفس داریم ،یادمون افتاده که داد بزنیم
دیوار ابری رو با تبر باید تو خواب خرگوشی برمبونیم
عکس این خورشید کاذب وباید با سر انگشت خودش بسوزونیم!
جا نخورآی ستاره!قرض بده برق موتو
تو هم بکش به بحث روشنی گفتگو تو
جانخورآی ستاره !دست من وترانه س
می خواد بتارونه این لونه ی عنکبوتو!
با همین ترانه میشه تازه شد،با همین ترانه می شه سر رسید
با همین ترانه میشه افتاب وتوی دفترای نقاشی کشید
تو فقط صدامو باورش کن!بببین این دیوارا برداشتنیه
ما تو هردستی یه شاه کلید داریم ، اگه قفل این درا اهنیه!
گیتار برقی تو بردارو بیا! بسه میدونن داری سه تارو تار
بسه اواز خونیه دل ای دلا،یه صدای زخمی تازه بیار!
جا نخورآی ستاره!قرض بده برق موتو
تو هم بکش به بحث روشنی گفتگو تو
جانخورآی ستاره !دست من وترانه س
می خواد بتارونه این لونه ی عنکبوتو!
 

طوفان 2013

اخراجی موقت
زرنزن !

زرنزن !

زرنزن !
تو بی خیال دل خوشی، من به ترانه دل خوشم
تو راضی به این سکوت اما من اونو می کشم
تو تن دادی به تیک تیک ور زر زدنای ساعتا
من یه حس تازه ای دور میکنه از ادما
کتابامو اشتی میدم با چشمای خواب الودم
واسه خودم تعجبه تا حال این جور نبودم
به کوری چشم حسود ، می خوام بگم من ادمم!
نفس کشم ،نفس کشم ، اگه زیاد اگه کمم!
شب می خوابم که فردا رو واسه خودم تازه کنم
قد تموم دل خوشیم رویا هم اندازه کنم
نوارای جدید واز جانورای بر میدارم
به جای یاس و هیچکس نوار خالی میزارم
این یه روزه یه ادم که دل خوشیش بی خودیه
کی دل خوشیش باخودیه،تاریکی،کی با کیه!
به کوری چشم حسود ،می خوام بگم من ادمم!
نفس کشم ، نفس کشم ،اگه زیاد اگه کمم!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را نگاه می کنم
خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!
بیدار شو
با قلب و سر رنگین خود
بد شگونی شب را بگیر
تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود
زورق ها در آب های کم عمقند...
خلاصه کنم:دریا بی عشق سرد است!
جهان این گونه آغاز می شود:
موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند
(تو در میان ملافه ها جا به جا می شوی
وخواب را فرا می خوانی)
بیدار شو تا از پی ات روان شوم
تنم بی تاب تعقیب توست!
می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم
از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب
می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم!

" پلالوار"
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
واعظی پرسید از فرزند خویش
هیچ دانی مسلمانی به چیست؟

صدق و بی آزاری و خدمت به خلق
هم عبادت، هم کلید زندگیست

گفت زین معیار اندر شهرما
یک مسلمان هست آن هم ارمنیست
 

saman205

عضو جدید
کاربر ممتاز
★ღ☆کارت پستال رمانتیک و عاشقانه( تصویر نوشته ها)★ღ☆

★ღ☆کارت پستال رمانتیک و عاشقانه( تصویر نوشته ها)★ღ☆

نیا نیا گل نرگس، جهان که جای تو نیست
دو صد ترانه به لب ها، یکی برای تو نیست
**
نیا نیا گل نرگس، که در ضلال دلی
هزار آینه نقش و، یکی ز خال تو نیست
**
نیا نیا گل نرگس، به آسمان سوگند
قسم به نام و نهادت، دلی برای تو نیست
**
نیا نیا گل نرگس، ز رنجمان تو نکاه،
کسی ز خلق و خلایق، فدای راه تو نیست
**
نیا نیا گل نرگس، بدان و آگه باش
که جای سجده گه ما، هنوز مال تو نیست
**
نیا نیا گل نرگس، به مجلس ندبه
که ندبه، ندبه خرقست، پایگاه تو نیست
**
نیا نیا گل نرگس، دعای عهد کجاست
نه این نماز جماعت به اقتدای تو نیست
**
نیا نیا گل نرگس، به جان تشنه عشق
دعا دعای ظهور است، ولی برای تو نیست
**
نیا نیا گل نرگس، سقیفه ها برپاست
ردای سبز خلافت، ولی برای تو نیست
**
نیا نیا گل نرگس، که چون علی(ع) تنها
به فجر صبح ظهورت، کسی کنار تو نیست
**
نیا نیا گل نرگس، تو را به خاک بقیع
که شهر ما، نه محیای گام های تو نیست
**
نیا نیا گل نرگس، به مادرت زهرا(س)
کسی برای شهادت به کربلای تو نیست
**
نیا نیا گل نرگس، نیا به دعوت ما
هزار نامه کوفی، یکی برای تو نیست
**
نیا نیا گل نرگس، فدا شوی مولا
برای عصر عجیبی که خواستار تو نیست

السلام علیک یا مظلوم یا حجه ابن الحسن العسکری
 

saman205

عضو جدید
کاربر ممتاز
بگذار تا به لهجه باران بخوانمت
مانند عشق از دل و از جان بخوانمت
تا کوهها صدای مرا منتشر کنند
همراه بادهای پریشان بخوانمت
چشمم سفید گشت و تو از ره نیامدی
یعقوب وار، یوسف کنعان بخوانمت
بگذار تا به یمن ظهورت، بهار محض
بر گوش شاخه های زمستان بخوانمت
آهنگ التهاب سراب است در دلم
بگذار تا به لهجه باران بخوانمت
 

saman205

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهایم ...

وقتی تو نیستی.

تنهاترم...

وقتی تو هستی و آوازت نیست.

تنهاترینم...

وقتی تو هستی و آوازت هست

من در آوازت جایی ندارم.............


من دگر شعری نمی گویم !


قلب ِمن ...


با هر صدای پچ پچی دیگر، ...


یک سرودِ پر تپش...


در خود نمی سازد ...


تا که هر کوچه ...


پر از سوز و پراز غم هست، ..*


تا که بر لبهای ِهر کودک،..


سکوتی پُر زِماتم هست


من نمی رقصم نمی خوانم...
 

A R M A N

عضو جدید
روزگارم بد نیست...

تكه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی ...

مادری دارم ، بهتر از برگ درخت ...
.
.
.
و خدایی كه در این نزدیكی است :

لای این شب بوها ، پای آن كاج بلند ...

روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه ...
.
.
.
باغ ما در طرف سایه ی دانایی بود ...

باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه ،
باغ ما نقطه ی برخورد نگاه و قفس و آینه بود ...

باغ ما شاید ، قوسی از دایره ی سبز سعادت بود ...

میوه ی كال خدا را آن روز ، می جویدم در خواب ...

آب بی فلسفه می خوردم ...

توت بی دانش می چیدم ...

تا اناری تركی بر می داشت، دست فواره ی خواهش می شد ...

تا چلویی می خواند ، سینه از ذوق شنیدن می سوخت ...

گاه تنهایی ، صورتش را به پس پنجره می چسبانید ...
.
.
.
من به مهمانی دنیا رفتم:

من به دشت اندوه ،
من به باغ عرفان ،
من به ایوان چراغانی دانش رفتم...

رفتم از پله ی مذهب بالا ...

تا ته كوچه ی شك ،
تا هوای خنك استغنا ،
تا شب خیس محبت رفتم ...

من به دیدار كسی رفتم در آن سر عشق ...

رفتم ، رفتم تا زن ،
تا چراغ لذت ،
تا سكوت خواهش ،
تا صدای پر تنهایی ...
.
.
.
من قطاری دیدم ، روشنایی می برد ...

من قطاری دیدم ، فقه می برد و چه سنگین می رفت ...

من قطاری دیدم ، كه سیاست می برد ( و چه خالی می رفت.)
من قطاری دیدم ، تخم نیلوفر و آواز قناری می برد ...

و هواپیمایی ، كه در آن اوج هزاران پایی
خاك از شیشه ی آن پیدا بود :
كاكل پوپك ،
خالهای پر پروانه ،
عكس غوكی در حوض
و عبور مگس از كوچه ی تنهایی ...

خواهش روشن یك گنجشك ، وقتی از روی چناری به زمین می آید ...

و بلوغ خورشید ...

و هم آغوشی زیبای عروسك با صبح ...
.
.
.
مردمان را دیدم...

شهرها را دیدم...

دشت ها را ، كوه ها را دیدم...

آب را دیدم ، خاك را دیدم ...

نور و ظلمت را دیدم...
.
.
.
زندگی رسم خوشایندی است ...

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ ،
پرشی دارد اندازه ی عشق ...

زندگی چیزی نیست ، كه لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود...

زندگی جذبه ی دستی است كه می چیند ...

زندگی نوبر انجیر سیاه ، در دهان گس تابستان است ...

زندگی ، بعد درخت است به چشم حشره ...

زندگی تجربه ی شب پره در تاریكی است ...

زندگی حس غریبی است كه یك مرغ مهاجر دارد...

زندگی سوت قطاری است كه در خواب پلی می پیچد...

زندگی دیدن یك باغچه از شیشه ی مسدود هواپیماست...

خبر رفتن موشك به فضا ،
لمس تنهایی « ماه » ،
فكر بوییدن گل در كره ای دیگر ...
.
.
.
هر كجا هستم ، باشم ،

آسمان مال من است ...

پنجره ، فكر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است ...

چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت ؟
 

A R M A N

عضو جدید
من نمی دانم

كه چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است ، كبوتر زیباست ...

و چرا در قفس هیچكسی كركس نیست...

گل شبدر چه كم از لاله ی قرمز دارد...

چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید...

واژه ها را باید شست ...

واژه باید خود باد ، واژه باید خود باران باشد...

 

A R M A N

عضو جدید
.
.
.
پرده را برداریم :

بگذاریم كه احساس هوایی بخورد .
بگذاریم بلوغ ، زیر هر بوته كه می خواهد بیتوته كند .

بگذاریم غریزه پی بازی برود .
كفش ها را بكند ، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد .
بگذاریم كه تنهایی آواز بخواند .
چیز بنویسد.
به خیابان برود .



ساده باشیم .

ساده باشیم چه در باجه ی یك بانك چه در زیر درخت .
...
 

A R M A N

عضو جدید
.
.
.
كار ما نیست شناسایی « راز» گل سرخ ،

كار ما شاید این است

كه در « افسون » گل سرخ شناور باشیم .
پشت دانایی اردو بزنیم .
دست در جذبه ی یك برگ بشوییم و سر خوان برویم .
صبح ها وقتی خورشید ، در می آید متولد بشویم .
هیجان ها را پرواز دهیم .
روی ادراك فضا ، رنگ ، صدا ، پنجره گل نم بزنیم .
آسمان را بنشانیم میان دو هجای « هستی » .
ریه را از ابدیت پر و خالی بكنیم .
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم .
نام را باز ستانیم از ابر ،

ازچنار ، از پشه ، از تابستان .
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم .
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز كنیم.


كار ما شاید این است

كه میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم .
 

A R M A N

عضو جدید
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای ؟
بر صلیب عشق دارم کرده ای؟

خسته ام زین عشق ، دلخونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو لیلا ی تو ، من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگت پنهان و پیدایت منم

سال ها با جور لیلا
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق ، یکجا باختم

کردمت آواره ی صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر می زنی
بر حریم خانه ام در می زنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم

 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست...در حق ما هر چه گویند جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست...در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است...وز پی دیدن او دادن جان کار من است
شرم از آن چشم سیه بادش ومژگان دراز...هر که دل بردن او دید ودر انکار من است
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی
تا کی دوم از شور تو دیوانه به هر کوی
صد نعره همی‌آیدم از هر بن مویی
خود در دل سنگین تو نگرفت سر موی
بر یاد بناگوش تو بر باد دهم جان
تا باد مگر پیش تو بر خاک نهد روی
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از كجا پند از كجا باده بگردان ساقيا
آن جام جان افزاي را برريز بر جان ساقيا

بر دست من نِه جام جان اي دستگير عاشقان
دور از لب بيگانگان پيش آر پنهان ساقيا
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
این جا کسی است پنهان دامان من گرفته.........خود را سپس کشیده پیشان من گرفته
این جا کسی است پنهان چون جان و خوشتر از جان..باغی به من نموده ایوان من گرفته
این جا کسی است پنهان همچون خیال در دل..............اما فروغ رویش ارکان من گرفته
این جا کسی است پنهان مانند قند در نی.........شیرین شکرفروشی دکان من گرفته
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چقدر فاصله اینجاست بین آدمها
چقدر عاطفه تنهاست بین آدم ها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد
و او هنوز شکوفاست بین آدم ها

کسی به خاطر پروانه ها نمی میرد
تب غرور چه بالاست بین آدم ها

و از صدای شکستن کسی نمی شکند
چقدر سردی و غوغاست بین آدم ها

میان کوچه دل ها فقط زمستانست
هجوم ممتد سرماست بین آدم ها

ز مهربانی دل ها دگر سراغی نیست
چقدر قحطی رویاست بین آدم ها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند
غروب زمزمه پیداست بین آدم ها

و حال آینه را هیچ کس نمی پرسد
همیشه غرق مداراست بین آدم ها

غریب گشتن احساس درد سنگینی است
و زندگی چه غم افزاست بین آدم ها

مگر که کلبه دل ها چقدر جا دارد؟
چقدر راز و معماست بین آدم ها

سلام آبی دریا بدون پاسخ ماند
سکوت، گرم تماشاست بین آدم ها

چه ماجرای عجیبی ست این تپیدن دل
و اهل عشق چه رسواست بین آدم ها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم؟
طلوع عشق چه زیباست بین آدم ها

میان این همه گل های ساکن اینجا
چقدر پونه شکیباست بین آدم ها


تمام پنجره ها بی قرار بارانند
چقدر خشکی و صحراست بین آدم ها

و کاش صبح ببینم کا باز مثل قدیم
نیاز و مهر و تمناست بین آدم ها

بهار کردن دل ها چه کار دشواریست
و عمر شوق، چه کوتاست بین آدم ها

میان تک تک لبخند ها غمی سرخ است
و غم به وسعت یلداست بین آدم ها

به خاطر تو سرودم ، چرا که تنها تو
دلت به وسعت دریاست بین آدم ها
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
از کجا آمده ای ؟ که چنین نمناکی !

زیر باران بودی ؟ ای خیال ابدی !

بی تو من تنهایم تو چرا غمگینی ؟

من اگر می گریم ترس فردا دارم

ترس بی تو ماندن تو چرا می گریی ؟

ای صدای قدمت نبض دلتنگی من

من اگر دلتنگم تو چرا تنهایی ؟

رو به رویم بنشین حرف دل با من گو

من اگر خاموشم تو چرا دلتنگی ؟

من اگر می بارم

مثل باران بهار

تو چرا نمناکی ؟

سایه ات زد فریاد

من برای غم تو می گریم

من مسافر هستم

آمدم تا بروم

رفتنم تا به ابدیت جاریست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرگز به دست اش ساعت نمی بست
روزی از او پرسیدم
پس چگونه است
که همیشه سر ساعت به وعده می آیی؟
گفت: ساعت را از خورشید می پرسم
......پرسیدم
روزهای بارانی چطور؟
گفت: روزهای بارانی
! همه‌ی ساعت ها ساعت عشق است
راست می گفت -
یادم آمد که روزهای بارانی
او همیشه خیس بود
و بوی سیگار می داد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درنگاهت خوانده ام غرق تمنایی هنوز
گرچه درجمعی ولی تنهای تنهایی هنوز
بی توامشب گریه هم با من غریبی میكند
دیده درراهندچشمانم كه بازآیی هنوز
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من عشق را در تو
تو را در دل
دل را در موقع تپیدن
و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم
من غم را در سکوت
سکوت را درشب
شب را در بستر
و بستر را برای اندیشیدن به خاطرتو دوست دارم
من بهار را به خاطر شکوفه هایش
زندگی را به خاطر زیبائیش
و زیبائی اش را به خاطر تو دوست دارم
من دنیا را به خاطر خدایش
خدایی که تورا خلق کرد دوست دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش
مرا کم اما همیشه دوست بدار
این وزن آواز من است
عقربه های ساعت رو به مشرق یخ بسته اند
چشمانم سکوت کرده اند
فقط نیمی از بلور مهتاب در آسمان پیداست و نیم دیگرش را ابرها به اسارت برده اند
دلم هوای تپیدن با ستارگان و چشمانم هوای باریدن با ابرها را دارد
در چشمانت خیره می شوم و مرغان بازیگوش نگاهت را به لبخندی شادمانه پرواز می دهم
و خود عاشقانه بر ساحل چشمانت می نشینم
تو پلک بر هم میزنی و هر بار فصلی از خاطره های سبزم مرور می شود
زمان می وزد و در مسیر ثانیه ها خاطراتم تبخیر می شوند
مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش
مرا کم اما همیشه دوست بدار
این وزن آواز من است...
 

banooyeariayi

عضو جدید
خَنــده امـ میگیـرد وقتـی پَـس از مُـدت هــا بـی خبــری

بـی آنکــه سُــراغـی از ایـن دل ِ آواره بِگیــری مـی گــویـی :

" دِ لــَمـ بـَرایـتـ تَنــگ اَســت "
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
فانوس تنهایی بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم ادبیات 28440

Similar threads

بالا