حلقه نامزذی بازگشته

nadernorozi

عضو جدید
تو ای حلقه زرد رنگ طلایی
که باز امدی امشب از پیش یارم
تو دانی که از دوری لاله رویی
رخی زعفرانی برنگ تو دارم

تو امشب چو از پیش او باز گشتی
در رنجها را برویم گشودی
زبخت بد من تو هم خوار ماندی قبولت نکردند وقابل نبودی

تو بنشین وامشب به چشمم نگه کن
که تا بامدادان گوهر میفشانم
مخور غم اگر بی نگینی که از اشک
بروی تو صدهانگین میفشانم

بروی تو از قطره روشن اشک
نشانم نگین ها ز الماس گوهر
زخون دلم همچو گوهر تراشان
گذارم بفرق تو یاقوت و احمر

ولی باز بخت تو پیروز تر بود
که چندی دلت شاد شد از وصالش تو هم گریه کن بر سیه بختی من
که میسوزم از سوز تب با خیالش
تو بودی در انگشت او چند ماهی
نبودت خبر کز غمش بی قرارم

تو دیدی وصال و من دلشکسته
بقدر تو هم پیشش ارزش ندارم
 
بالا