برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش میدانست یکی در این دنیا، او را به اندازه ی یک دنیا دوست میدارد …
کاش میدانست که شب و روز به او می اندیشم و آرزو میکنم تصویر چهره ی ماهش را در آینه ی چشمانم ببینم …
کاش میدانست که از دلتنگی او لحظه هایم را با اشکهایم همنشین هستم …
نمیداند که یکی او را دیوانه وار دوست میدارد ...
نمیداند که یکی اینجا خسته و تنها به انتظارش همیشه نشسته است! کاش میدانست که لحظه هایی که به او می اندیشم ، یادش آرامش ...وجود من است …
او نمیداند که همه ی زندگی ام است ، نمی داند که زندگی ام بدون او تیره و تار است
او نمیداند ... او نمیداند ... که ...
که چه قدر دلم برایش تنگ شده..........


مینویسم دوستت دارم چون تنهاترین ستاره زندگی منی
دوستت دارم چون تنها ترین مصراع شعر منی
دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی
دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی
دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی
دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی
دوستت دارم چون به یک نگاه عشق منی

دوستت دارم چون دوستت دارم…
 

الهام3

عضو جدید
امروز را به باد سپردم
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز دیگری را با خود می آورد
تا من دوباره آن را
بسپارمش به باد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلآزارترین شد چه دلآزارترین
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلم به ناله در آمد که
ای صبور ملول
درون سینه اینان نه دل
که گِل بوده ست
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هیچ و باد است جهان
گفتی و باور کردی
کاش یک روز به اندازه هیچ
غم بیهوده نمی خوردی
کاش یک لحظه به سرمستی باد
شاد و آزاد به سر می بردی
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدم ها وقتی از هم دور می شوند که دارند به یکی دیگه نزدیک می شوند
 

K.K.J

عضو جدید
آغوش تو
مترادف امنیت است
آغوش تو
ترس های مرا می بلعد
لغت نامه ها دروغ می گفتند
آغوش تو
یعنی پایان سر درد ها
یعنی آغاز عاشقانه ترین رخوت ها
آغوش تو یعنی "من" خوبم!
بلند نشوی بروی یکوقت!
بغلم کن
من از بازگشتِ بی هوای ترس ها
می ترسم.......
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
خداحافظ نگو دیگه که بی تو خسته تر میشم
تو هرچی دورتر میشی به تو وابسته تر میشم
به اشکایی که میریزم به روزایی که سر کردی
نگاه کن باورت میشه هنوزم میشه برگردی
خداحافظ نگو وقتی میدونی بی تو میمیرم
خودم این راهو میبندم خودم دستاتو میگیرم..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به تو می اندیشم

به تو و تندی طوفان نگاهت بر من

به خود و عشق عمیقت در تن

به تو و خاطره ها

که چرا هیچ زمانی من و تو ما نشدیم

جام قلبم که به دست تو شکست

من چرا باز تو را می بخشم؟؟؟

به تو می اندیشم

به تو که غرق در افکار خودی

من در اندیشه افکار توام

قانعم بر نگه کوته تو

هر زمان در پی دیدار توام…
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی از کودکان...کودک هم می میرند...

تو چه بالغ شده ای...مراقب خودت باش...

بزرگ ها زیاد به چشم می ایند...

می دانی که...چشم ها کوچک اند...تاب تو را ندارند...


ای خیال پیر...گمنام بمان...

 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر مرا دوست نداشته باشی
دراز می‌کشم و می‌میرم
مرگ نه سفری بی‌بازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن توست
درست آن موقع که باید دوست بداری


رسول یونان
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی باشم عاشقه تو

غیر دل هیچی ندارم

که بدانم لایق تو

دلمو از مال دنیا

به تو هدیه داده بودم

با تمام بی پناهی

به تو تکیه داده بودم

اگه احساسمو کشتی

اگه از یاد منو بردی

اگه رفتی بی تفاوت

بدون اینکه دل من

شده جادو به طلسمت

یکی هست اینور دنیا

که تو یادش مونده اسمت........
 

K.K.J

عضو جدید
آرزو شدی


در ابهام خاکستری ام


آن هم به وقت باران ...


حالا با اینکه روزها از دلتنگی مان می گذرد ...


باز هم هوایی ات شدم !


به وقت باران ...
 

الهام3

عضو جدید
می خواهم از تو بگویم

بی آن که در جستجوی قافیه باشم

و بی آن که حتی در جستجوی واژه ها باشم

می خواهم از تو بگویم

از تو که عاشقانه دوستت دارم و می دانم که دوستم داری

با ساده ترین کلمات

همراه با همین اشکی که دارد می غلتد و فرو می افتد

می خواهم بگویم دوستت دارم

امشب نه می خواهم برایت از آسمان خورشید بیاورم

نه می خواهم ستاره ها را برایت بچینم

و نه می خواهم به شهر آرزوها و رؤیاها بروم

فقط ساده و با صداقت

همراه با شاهدی صادق

از اعماق جانی سوخته

با چشمانی بارانی

می خواهم بگویم دوستت دارم

و می خواهم بگویم این نه سخنی است که تنها بر زبان آید

من تقدس عشقت را

بر کرامت وجودم نشانده ام
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید فراموشت شدم ، شاید دلت تنگه برام
شاید بیداری مثل من ، به فکر اون خاطره ها
شاید تو هم شب که می شه ، می ری به سمت جاده ها
بگو تو هم خسته شدی مثل من از فاصله ها

با هر قدم برداشتنت ، فاصله بینمون نشست
لحظه ای که بستی در رو ، شنیدی ، قلبم شکست
یادت بیاد که من کی ام ، همون که می میره برات
همونی که دل نداره برگی بیفته سر رات


نمی تونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام
تو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
در کلبه روشنم شبی را سر کن
با دست صمیمی ات مرا باور کن
صد بار چنین گفتم و میگویم باز
بی دوستی تو من میمیرم باور کن
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا به یاد بیاور با همان نشانهای ساده ی همیشگی

من همانم که وقتی گریه اش می گرفت

می خندید

مثل حالا كه ناراحتم اما فقط به خاطر تو

می خندم


 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امان از دست تو با این برنامه ریزیت بابا یک تصمیم بگیر پاش واستا
 

banooyeariayi

عضو جدید
+شــب کــِه دِل تـــَنگـ میشومـ تو را ،

دلتنگیـ ـهایمـــ را غورت میدهمـ تا ســــیر شومـ از تلــخی اشـ و
دیگر هوس ِ دلــــــتنگی به سرمـ نزند . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت
 

banooyeariayi

عضو جدید
آن شب ...

که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...

تماشا می کرد ...

آن شب
...
که
شب پره ها ..

عاشــقـــانه تر ..

نــــور را می جســـتند ...!

واتاقم..



سرشار از عطر بوسه وترانه بود... !

دانستم..

تـــــو
پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!



 

banooyeariayi

عضو جدید
باز نگاهت پرم میکند از حرف های نگفته ات
باز هم نگاهت...
نمیدانی چه آتشی بر دلم میزند
قشنگ تر از این هم مگر هست در دنیا!!
و فقط یک چیز میماند...
من تو را به دلم قول دادم... نگذار بد قول شوم
 

banooyeariayi

عضو جدید
حکایت رفاقت من با تو ،
حکایت "قهوه" ایست ،
که امروز به یاد تو ... ...
تلخِ تلخ نوشیدم !
که با هر جرعه ،
... ... بسیار اندیشیدم ،
که این طعم را دوست دارم یا نه ؟!
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن ،
که انتظار تمام شدنش را نداشتم !
و تمام که شد ،
فهمیدم ،
باز هم قهوه می خواهم !
حتی ،
تلخِ تلخ !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بزن باران برای من

برای اشکهای همچو بارانم

برای قلب رنجورم

برای جسم بیمارم

برای قصه ی راهم

برای عشق وایمانم

آه ای باران ببار تنها

مانده ام

گناهم چیست جز خون دل خوردن

به درد آشنا مردن

و من حیران از دوران
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم تنگ است از از این اشکها

زمان قهر است با نجما

زمان کوتاه و عمر کوتاهتر

شب،کوتاه و غم کوتاه

چشم بر چشمان مهتاب دوخته

عشق من از هر زمان افروخته

نیستی تا سر به روی شانه هایت

زار همچون ابر گریم

نیستی تا دست سردم را پناه باشی

نگاه خسته ام را بلکه جان باشی

تو رفتی وزمان ایستاده پا بر جا

وشعر،خشکیده بر قافیه ای بی جا

زمان تنگ است وغم افزون بر دوری

نمی آیی سزاوارم به این دوری؟

زمان کوتاه و عمر کوتاه دلم تنگ است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه

دوباره این دله دیونه واست دلتنگه

وقته از تو خوندنه ستاره ی ترانه هام

اسم تو برای من قشنگترین آهنگه

بی تو یک پرنده ی اسیره بی پروازم

با تو اما میرسم به قله ی آوازم

اگه تا آخر این ترانه با من باشی

واسه تو سقفی از آهنگ و صدا میسازم

با یه چشمک دوباره منو زنده کن ستاره

نزا ازنفس بیفتم تویی تنها راهه چاره

آی ستاره آی ستاره

بی توشب نوری نداره

این ترانه تا همیشه تورو یاده من میاره

تویی که عشقمو از نگاهه من میخونی

تویی که تو تپش ترانه هام مهمونی

تویی که همنفس همیشه ی آوازی

تویی که آخرقصه ی منو میدونی

اگه کوچه ی صدام یه کوچه ی باریکه

اگه خونه ام بی چراغه چشم توتاریکه

میدونم آخرقصه میرسی به داده من

لحظه ی یکی شدن تو آینه ها نزدیکه
 

banooyeariayi

عضو جدید
دلم تنگ است از از این اشکها

زمان قهر است با نجما

زمان کوتاه و عمر کوتاهتر

شب،کوتاه و غم کوتاه

چشم بر چشمان مهتاب دوخته

عشق من از هر زمان افروخته

نیستی تا سر به روی شانه هایت

زار همچون ابر گریم

نیستی تا دست سردم را پناه باشی

نگاه خسته ام را بلکه جان باشی

تو رفتی وزمان ایستاده پا بر جا

وشعر،خشکیده بر قافیه ای بی جا

زمان تنگ است وغم افزون بر دوری

نمی آیی سزاوارم به این دوری؟

زمان کوتاه و عمر کوتاه دلم تنگ است


گلـــوی آدم را
بایــد
گاهــی بتراشنــد ...

تا بــرای دلتنــگی های تازه جــا بــاز شــود !
دلتنگی هایی کــه جایـشان نــه در دل ،
که در گلــوی آدم اســـت …

دلتنـــگی هایی که می تواننـــد آدم را خفـــه کننـــد …
 

banooyeariayi

عضو جدید
بزن باران برای من

برای اشکهای همچو بارانم

برای قلب رنجورم

برای جسم بیمارم

برای قصه ی راهم

برای عشق وایمانم

آه ای باران ببار تنها

مانده ام

گناهم چیست جز خون دل خوردن

به درد آشنا مردن

و من حیران از دوران


از باران!
نه نگویید با ترانه!
می سرایم جور دیگر این ترانه :
باز باران بی ترانه
دانه دانه
میخورد بر بام خانه
یادم آید روز باران....:
پا به پای بغض سنگین
تلخ و غمگین
دل شکسته
اشک ریزان
عاشقی سر خورده بودم
میدریدم قلب خود را
دور میگشتی تو از من
با دو چشم خیس و گریان...
 

banooyeariayi

عضو جدید
دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه

دوباره این دله دیونه واست دلتنگه

وقته از تو خوندنه ستاره ی ترانه هام

اسم تو برای من قشنگترین آهنگه

بی تو یک پرنده ی اسیره بی پروازم

با تو اما میرسم به قله ی آوازم

اگه تا آخر این ترانه با من باشی

واسه تو سقفی از آهنگ و صدا میسازم

با یه چشمک دوباره منو زنده کن ستاره

نزا ازنفس بیفتم تویی تنها راهه چاره

آی ستاره آی ستاره

بی توشب نوری نداره

این ترانه تا همیشه تورو یاده من میاره

تویی که عشقمو از نگاهه من میخونی

تویی که تو تپش ترانه هام مهمونی

تویی که همنفس همیشه ی آوازی

تویی که آخرقصه ی منو میدونی

اگه کوچه ی صدام یه کوچه ی باریکه

اگه خونه ام بی چراغه چشم توتاریکه

میدونم آخرقصه میرسی به داده من

لحظه ی یکی شدن تو آینه ها نزدیکه

من چتر ندارم
دوست هم ندارم چتر داشته باشم
آسمان که بارانی تر از هوای دلم نمی شود
بگذار بشوید این دلتنگی های کهنه را....
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا