زني را ميشناسم من

samira3242

عضو جدید
کاربر ممتاز
زنی را می شناسم من
که شوق بال و پر دارد

ولی از بس که پر شور است
دو صد بیم از سفر دارد

زنی را می شناسم من
که در یک گوشه ی خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه

سرود عشق می خواند
نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست

زنی را می شناسم من
که می گوید پشیمان است
چرا دل را به او بسته
کجا او لایق آنست

زنی هم زیر لب گوید
گریزانم از این خانه
ولی از خود چنین پرسد
چه کس موهای طفلم را
پس از من می زند شانه؟

زنی آبستن درد است
زنی نوزاد غم دارد
زنی می گرید و گوید
به سینه شیر کم دارد

زنی را با تار تنهایی
لباس تور می بافد
زنی در کنج تاریکی
نماز نور می خواند

زنی خو کرده با زنجیر
زنی مانوس با زندان
تمام سهم او اینست
نگاه سرد زندانبان

زنی را می شناسم من
که می میرد ز یک تحقیر
ولی آواز می خواند
که این است بازی تقدیر

زنی با فقر می سازد
زنی با اشک می خوابد
زنی با حسرت و حیرت
گناهش را نمی داند


زنی واریس پایش را
زنی درد نهانش را
ز مردم می کند مخفی
که یک باره نگویندش
چه بد بختی چه بد بختی

زنی را می شناسم من
که شعرش بوی غم دارد
ولی می خندد و گوید
که دنیا پیچ و خم دارد

زنی را می شناسم من
که هر شب کودکانش را
به شعر و قصه می خواند
اگر چه درد جانکاهی
درون سینه اش دارد

زنی می ترسد از رفتن
که او شمعی ست در خانه
اگر بیرون رود از در
چه تاریک است این خانه

زنی شرمنده از کودک
کنار سفره ی خالی
که ای طفلم بخواب امشب
بخواب آری
و من تکرار خواهم کرد
سرود لایی لالایی

زنی را می شناسم من
که رنگ دامنش زرد است
شب و روزش شده گریه
که او نازای پردرد است

زنی را می شناسم من
که نای رفتنش رفته
قدم هایش همه خسته
دلش در زیر پاهایش
زند فریاد که بسه

زنی را می شناسم من
که با شیطان نفس خود
هزاران بار جنگیده
و چون فاتح شده آخر
به بدنامی بد کاران
تمسخر وار خندیده

زنی آواز می خواند
زنی خاموش می ماند
زنی حتی شبانگاهان
میان کوچه می ماند

زنی در کار چون مرد است
به دستش تاول درد است
ز بس که رنج و غم دارد
فراموشش شده دیگر
جنینی در شکم دارد

زنی در بستر مرگ است
زنی نزدیکی مرگ است

سراغش را که می گیرد
نمی دانم؟
شبی در بستری کوچک
زنی آهسته می میرد

زنی هم انتقامش را
ز مردی هرزه می گیرد
...

زنی را می شناسم من
 

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
زن زیباست

پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا گریه می کنی؟
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت : نمی دانم عزیزم ، نمی دانم
پسرک نزد پدرش رفت و گفت : بابا ، چرا مامان همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟
پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید ، این بود : همه ی زنها گریه می کنند ، بی هیچ دلیلی
پسرک متعجب شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتند، متعجب بود
یکبار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند ، از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه می کنند؟
خدا جواب داد : من زن را به شکل ویژه ای آفریده ام . به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند
به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند ، به دستانش قدرتی داده ام که
حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند ، او به کار ادامه دهد
به او احساسی داده ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد ، حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند
به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد ، از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده ام
تا هرهنگام که خواست ، فرو بریزد . این اشک را منحصرا برای او خلق کرده ام تا هرگاه نیاز داشت
بتواند از آن استفاده کند
زیبایی یک زن در لباسش ، مو ها ، یا اندامش نیست . زیبایی زن را باید در چشمانش جست و جو کرد
 

emi.zx2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسیار زیبا بود.
چرا اینقدر غمگینانه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

nimaparham

عضو جدید
کاربر ممتاز
می‌خواهم این شعر را تقدیم کنم
به تمام زن‌هایی که دوست داشته‌ایم
حتی برای لحظه‌هایی پنهانی
به زن‌هایی که خیلی کم شناخته‌ایم
که سرنوشتی دیگر در انتظارشان بوده
و دیگر هیچ‌وقت آنها را نمی‌بینیم


به همان زنی که می‌بینیم‌اش
که ثانیه‌ای دم پنجره ظاهر می‌شود
و زود ناپدید می‌شود
ولی همان سایه‌ی بلندبالاش
آنقدر جذاب و ظریف است
که گل از گل آدم می‌شکفد


به آن همسفری که
چشمانش، این مناظر هوش‌ربا
راه را کوتاه می‌کنند
همان که شاید ما تنها کسی باشیم که درکش می‌کنیم
و با این حال می‌گذاریم پیاده شود
بدون آنکه دستمان به دستش خورده باشد


به زنانی که دیگر متأهل شده‌اند
و حالا ساعاتی کسل‌کننده را سر می‌کنند
کنار یکی که با خودشان خیلی فرق دارد
و با دیوانگی بی‌ثمری برای شما
سر درد دلشان را باز می‌کنند
درد از آینده‌ای بی امید را


نگارهای عزیز بر دیده گذشته
امیدهای روزهای بر باد رفته
شما فردا فراموش خواهید شد
و خوشبختی هم که دوباره در بزند
بعید است که دیگر یادمان بیاید
اتفاق‌های کوچکی را که در راه می‌افتاد


اما زندگی را هم اگر باخته باشیم
باز با اندک حسرتی می‌اندیشیم
به تمام این خوشبختی‌های زود‌گذشته
به بوسه‌هایی که جرأت نکردیم بگیریم
به دل‌هایی که شاید هنوز چشم‌انتظارمان باشند
به چشم‌هایی که دیگر دوباره ندیدیم


بله، در شب‌های خستگی
که تنهایی‌مان را پر کرده‌ایم
با اشباح خاطره
اشک می‌ریزیم به یاد لبهای غایبِ
تمام رهگذران زیبایی
که نتوانستیم نگه‌شان داریم
 

m0nire

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیشه عزیزم چون دست ما نیست که :crying2:
هست گل من
ما خودمون یه پای قضیه ایم چطور ممکنه دست ما نباشه؟!
فقط کافیه قدرت خودمون رو بشناسیم و قدرت جمع رو:gol:
غصه نخور عقش من همه چی درست میشه من مطمئنم:victory:
 

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
زنی را می شناسم من
که می میرد ز یک تحقیر
ولی آواز می خواند
که این است بازی تقدیر

من که دیگه همچین زنی را نمیشناسم...
 

samira3242

عضو جدید
کاربر ممتاز
زنی را می شناسم من
که می میرد ز یک تحقیر
ولی آواز می خواند
که این است بازی تقدیر

من که دیگه همچین زنی را نمیشناسم...

اما من میشناسم کافی یه خورده چشمامونو باز کنیم
اتفاقا چند روز پیش یه زنی رو دیدم که همسایش چقدر تحقیرش کرد به خاطره بدهیش که نداشت بده و دم نزد
 

nimaparham

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتند: بپوشانید مویتان را فریاد زدند: پنهان کنید روی تان را داد کشیدند: ببرید آن صدایتان را به ما گفتند: "یا روسری یا توسری!" و ما توسری خوران لچک به سر شدیم آنقدر توی سرمان زدند که... آنقدر لچک به سر کردیم که... دیگر نمی گوییم: نزیند بلکه می گوییم: محکم نزیند دیگر نمی گوییم: سنگسار نکنید بلکه می گوییم: زیاد سنگسار نکنید دیگر هیچ نمی گوییم: نکشیدشان بلکه می گوییم: آهسته و آرام بکشیدشان ما می گوییم: پیش از کشتن شکنجه شان ندهید ما می گوییم: به نام قانون کشوری کمتر زجرشان بدهید ما نمی گوییم: روسپیگری را از بین ببرید بلکه می گوییم: صیغه را رایج کنید هر مردی پولش را دارد نرخش را بپردازد و هر که بامش بیشتر، برفش بیشتر ما برای هر مشکل اجتماعی راه حل شرعی غنی شده ای یافته ایم ما همگی حقوقدانیم ما به قانون مدنی کشور معتقدیم ما می خواهیم قانون مدنی به درستی اجرا شود ما دیگر هیچ نمی گوییم: دار نزنید! ما واقعگرا هستیم و می گوییم: دار نزدن مخصوص کشورهای متمدن است ما فعلاً همین قانون دار زدن را اصلاح می کنیم می گوییم: او کودک است فعلاً دارش نزنید می گوییم: آن دختر شانزده ساله را پس از دار زدن به اتهام زنا، لطفاً چهل و پنج دقیقه بالای جرثقیل نگه ندارید ما مدتهاست که دیگر نمی گوییم: برابری، برابری بلکه فقط می گوییم: فقط مسابقه... فقط فوتبال... ما هم فقط تماشاچی ما لچک سفیدهای واقعگرا همه جا هستیم ما لچک سفیدها در تاریخ خواهیم ماند ما از شما داور محترم تقاضا داریم که انتقامجویی نکنید و قانون را به درستی اجرا کنید ما در این لحظه به جهانیان اعلام می کنیم که سنگهای غنی شده ای کشف کرده ایم با ابعاد کاملاً شرعی و مناسب برای پرتاب و با قابلیت بسیار برای زجرکش کردن مجرمان زناکار ما به زودی این سنگها را به جهان صادر خواهیم کرد دنیا باید منتظر سنگهای ما باشد ما لچک سفیدها بارها اعلام کرده ایم که سکوت پیشه نمی کنیم ما با فریاد بلند به جهان اعلام می کنیم که لچکهای سفیدمان همیشه توی کیف مان است و ما هرگز دست از مبارزه مان برنخواهیم داشت ما منتظر اشاره ای هستیم تا آنها را به سر کنیم و هورا بکشیم برای هر فوتبالیستی که توپش را گل کرد و برای هر کس که سنگش را محکم تر انداخت و فقط سنگ تیم خود را به سینه بزنیم و هر چیزی را به اسم خود تمام کنیم امروز را بیایید تا با هم برویم تماشای مسابقه... حالا بایست برویم به تماشای فوتبال... الان بیایید همگی برویم تماشای سنگسار
 

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
اما من میشناسم کافی یه خورده چشمامونو باز کنیم
اتفاقا چند روز پیش یه زنی رو دیدم که همسایش چقدر تحقیرش کرد به خاطره بدهیش که نداشت بده و دم نزد

این که شما این اتفاق را دیدی شاید کمی برای اون زن ناراحت کننده باشه اما به نظر من گرفتاری برای همه است.
 

samira3242

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتند: بپوشانید مویتان را فریاد زدند: پنهان کنید روی تان را داد کشیدند: ببرید آن صدایتان را به ما گفتند: "یا روسری یا توسری!" و ما توسری خوران لچک به سر شدیم آنقدر توی سرمان زدند که... آنقدر لچک به سر کردیم که... دیگر نمی گوییم: نزیند بلکه می گوییم: محکم نزیند دیگر نمی گوییم: سنگسار نکنید بلکه می گوییم: زیاد سنگسار نکنید دیگر هیچ نمی گوییم: نکشیدشان بلکه می گوییم: آهسته و آرام بکشیدشان ما می گوییم: پیش از کشتن شکنجه شان ندهید ما می گوییم: به نام قانون کشوری کمتر زجرشان بدهید ما نمی گوییم: روسپیگری را از بین ببرید بلکه می گوییم: صیغه را رایج کنید هر مردی پولش را دارد نرخش را بپردازد و هر که بامش بیشتر، برفش بیشتر ما برای هر مشکل اجتماعی راه حل شرعی غنی شده ای یافته ایم ما همگی حقوقدانیم ما به قانون مدنی کشور معتقدیم ما می خواهیم قانون مدنی به درستی اجرا شود ما دیگر هیچ نمی گوییم: دار نزنید! ما واقعگرا هستیم و می گوییم: دار نزدن مخصوص کشورهای متمدن است ما فعلاً همین قانون دار زدن را اصلاح می کنیم می گوییم: او کودک است فعلاً دارش نزنید می گوییم: آن دختر شانزده ساله را پس از دار زدن به اتهام زنا، لطفاً چهل و پنج دقیقه بالای جرثقیل نگه ندارید ما مدتهاست که دیگر نمی گوییم: برابری، برابری بلکه فقط می گوییم: فقط مسابقه... فقط فوتبال... ما هم فقط تماشاچی ما لچک سفیدهای واقعگرا همه جا هستیم ما لچک سفیدها در تاریخ خواهیم ماند ما از شما داور محترم تقاضا داریمکه انتقامجویی نکنید و قانون را به درستی اجرا کنید ما در این لحظه به جهانیان اعلام می کنیم که سنگهای غنی شده ای کشف کرده ایم با ابعاد کاملاً شرعی و مناسب برای پرتاب و با قابلیت بسیار برای زجرکش کردن مجرمان زناکار ما به زودی این سنگها را به جهان صادر خواهیم کرد دنیا باید منتظر سنگهای ما باشد ما لچک سفیدها بارها اعلام کرده ایم که سکوت پیشه نمی کنیم ما با فریاد بلند به جهان اعلام می کنیم که لچکهای سفیدمان همیشه توی کیف مان است و ما هرگز دست از مبارزه مان برنخواهیم داشت ما منتظر اشاره ای هستیم تا آنها را به سر کنیم و هورا بکشیم برای هر فوتبالیستی که توپش را گل کرد و برای هر کس که سنگش را محکم تر انداخت و فقط سنگ تیم خود را به سینه بزنیم و هر چیزی را به اسم خود تمام کنیم امروز را بیایید تا با هم برویم تماشای مسابقه...حالا بایست برویم به تماشای فوتبال...الان بیایید همگی برویم تماشای سنگسار

مرسی خیلی قشنگ بود :w04:
 

samira3242

عضو جدید
کاربر ممتاز
این که شما این اتفاق را دیدی شاید کمی برای اون زن ناراحت کننده باشه اما به نظر من گرفتاری برای همه است.

کمی نه خیلی سخت بودکه همه همسایه ها بریزن بیرون بفهمن چی شده
بله گرفتاری خیلی زاده برای همه اما شرایط کشور ما باعث شده برای بعضی ها خیلی بیشتر بشه و به جای اینکه کمکشون کنه فقط روز به روز داره تحقیرشون میکنه
 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من یه جور دیگه به قضیه نگاه می کنم که به قول شاعر : سعی کن وسعت در نگاه تو باشد ؛ نه در آنچه به آن می نگری

من
زنی را دیدم
نور در هاون می کوبید
صبح
در سفره آنان
نان بود
کاسه داغ محبت بود....
" با احترام به روح بلند سهراب سپهری "
 

manochehri_s

عضو جدید
کاربر ممتاز
زن زیباست

پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا گریه می کنی؟
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت : نمی دانم عزیزم ، نمی دانم
پسرک نزد پدرش رفت و گفت : بابا ، چرا مامان همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟
پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید ، این بود : همه ی زنها گریه می کنند ، بی هیچ دلیلی
پسرک متعجب شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتند، متعجب بود
یکبار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند ، از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه می کنند؟
خدا جواب داد : من زن را به شکل ویژه ای آفریده ام . به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند
به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند ، به دستانش قدرتی داده ام که
حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند ، او به کار ادامه دهد
به او احساسی داده ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد ، حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند
به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد ، از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده ام
تا هرهنگام که خواست ، فرو بریزد . این اشک را منحصرا برای او خلق کرده ام تا هرگاه نیاز داشت
بتواند از آن استفاده کند
زیبایی یک زن در لباسش ، مو ها ، یا اندامش نیست . زیبایی زن را باید در چشمانش جست و جو کرد
عالی بود...مرسی
 

Similar threads

بالا