کاریکلماتور

nena_129

عضو جدید
1.سيب به درخت چسبيده، به قانون نيوتن دهن كجي مي‌كند.
2.از دودلي خسته شده بودم، يكي از آنها را يدكي نگه داشتم.
3.زنبور تنها پزشكي است كه بدون معاينه به مريض آمپول مي‌زند.
4.براي ميخ طويله‌ها كاه مي‌ريزم.
5.وقتي با يك آدم دوربين سر و كار داريد، مواظب باشيد فيلم‌تان نكند.
6.شاگرد جادوگر سوار خاك‌انداز مي‌شود.
7.سر امتحان، مدادم تنها كسي است كه از مغزش استفاده مي‌كند.
8.چون دلم دودكش ندارد، ماهي دودي نمي‌خورم.
9.حال آدم بي حال را نمي‌شود گرفت.
10.حباب اگر نفس بكشد، مي‌ميرد.
11.نجار تازه كار با چوب خاك اره مي‌سازد.
12.گل نروييده را با قطره‌هاي باران نباريده آب مي‌دهم.
13.آدم ساده لوح روي برف دنبال رد پاي زمستان مي‌گردد.
14.آيينه را شكستم، او مرا خرد كرد.
15.دريا در خودش غرق نمي‌شود.
16.مرداب به جايي نمي‌رود.
17.قناري‌ها نقاشي‌هاي آوازند.
18.كوههاي كم طاقت آتش فشان‌اند.
19.سوختن و ساختن خورشيد را مي‌ستايم.
20.تاريكي چشم ديدن خودش را ندارد.
21.چون آب يخ زياد مي‌خورد، دلسرد شد.
22.چون بي‌طرف بود، در خيابان‌هاي يك طرفه حركت نمي‌كرد.
23.چراغ چشمك زن بين رفتن و ماندن شك دارد.
24.چون لباسش گشاد بود، چاق شد.
25.زمين مي‌خواست ابراز احساسات كند، آتشفشان سرازير شد.
26.خورشيد كه قهر كرد، خسوف شد.
27.دريا براي صرفه‌جويي در آب، كمتر موج مي‌فرستد.
28.روزگار غريبي است. يكي در آبپاش گلاب دارد و يكي در گلاب پاش آب هم ندارد.
29.فكرهايم تابعيت مغزم را از دست دادند.
30.ساز شكسته را در دستگاه سكوت كوك مي‌كنم
 

nena_129

عضو جدید
گاهی وقت ها , فقط گاهی وقت ها ,دوست دارم کسی دستانم را در دستش بگیرد...زل بزند به چشمانم و بگوید :" حق با توست !"...حتی اگر حق با من نباشد !
 

nena_129

عضو جدید
يك عشق عروج است و رسيدن به كمال ، يك عشق غوغاي درون است و تمناي وصال ، يك عشق سكوت است و سخن گفتن چشم ، يك عشق خيال است و....خيال است و....خيال
 

nena_129

عضو جدید
بگذار شیطنت عشق چشمان ترا به برهنگی خویش بگشاید. هر چند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد.اما کوری را به خاطر آرامش تحمل نکن
 

nena_129

عضو جدید
من بي پناهم تو بي گناهي - دل به تو دادم ، چه اشتباهي- از تو كشيدم شكل كبوتر - نقاشي ام رو بگذار و بگذر- تو اين نبودي، من بد كشيدم - آخه دلت رو هرگز نديدم- تو بي گناهي، من بي پناهم - ايمن بماني از اشك و آهم
 

nena_129

عضو جدید
يك شبي با ياد تو بدرود خواهم گفت و رفت/ خاطراتت را به جوي آب خواهم گفت و رفت/ در فرار شعرهايم يك شبي خواهم نشست/ آخرين اشعار خود را بر تو خواهم گفت و رفت
 

nena_129

عضو جدید
نگاهي آشنا به ياس كردم/ تو را در برگ گل احساس كردم ...خلاصه در كلاس ناز چشمت/ دو واحد عاشقي را پاس كردم
 

nena_129

عضو جدید
خيلي سخته توي پاييز با غريبي آشنا شي اما وقتي که بهار شد يه جوري ازش جدا شي خيلي سخته يه غريبه به دلت يه وقت بشينه بعد اون بگه که هرگز نميخواد تو رو ببينه
 

nena_129

عضو جدید
شبهاي دراز بي عبادت چه كنم** طبعم به گناه كرده عادت چه كنم** گويند كريم است و گنه مي بخشد** گيرم كه ببخشد زخجالت چه كنم
 

nena_129

عضو جدید
زندگي درك همين امروز است . ظرف ديروز پر از بودن توست . شايد اين خنده كه امروز دريغم كردي ، آخرين فرصت همراهي ماست.
 

nena_129

عضو جدید
خوشبختي را ديروز به حراج گذاشتند حيف من زاده ي امروزم. خدايا جهنمت فرداست پس چرا امروز مي سوزم!!!
 
Similar threads

Similar threads

بالا