دلتنگم.............

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتي دلتنگم، جهان، زنداني مي‏شود...
وفتي دلتنگم، اتاقم، قفسي مي‏شود...
وقتي دلتنگم، شنيدن صدايت، شوق پرواز را در بالهايي بي‏رمق بيدار مي‏كند؛
چه تقلاي اميدواركنده‏اي....
همواره، بيش از آنكه عشق مي‏ورزم،دلتنگ مي‏شوم....
سراغت را مي‏گيرم مهربان...​
 

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست کس در همه آفاق به دلتنگی من نیستگلگشت چمن با دل آسوده توان کرد آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیستاز آتش سودای تو و خار جفایت آن کیست که با داغ نو و ، ریش کهن نیستبسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست اما به ستمکاری آن عهد شکن نیستدر حشر چو بینند بدانند که وحشیست آنرا که تنی غرقه به خون هست و کفن نیست
 

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم ٬ شیشه قلبم انقدر نازک شده که با کوچکترین


تلنگری میشکند.دلم میخواهد فریاد بزنم ولی واژه ای نمی یابم که عمق دردم را در فریاد منعکس


کند٬ فریادی در اوج سکوت که همیشه برای خود سر داده ام .کاش میشد سرنوشت را با ارزوهای


شیرینم عجین کنم . دلم به درد می اید وقتی سرنوشتم را به نظاره مینشینم . کاش میشد پرواز


کنم ٬ پروازی بی انتها ٬ به ابدیت ...... کاش میشد در هجوم بی رحمانه درد ٬ خودم را پیدا کنم .


نفرین به بودنی که با درد همراه است . بغض کهنه ای گلویم را میفشارد و به گوشه ای پناه میبرم


و با خودم اهسته میگریم . تنهایم خدا...............................................................
 

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
ديريست که ميانديشم
که پرنده ي در قفس به کدامين آرزو آواز سر ميدهد ؟
به کدامين آرزو بال و پر زدن و شوق پرواز را از خاطر محبوس در زندان از یاد نمیبرد؟
اي پرنده که سرانجام نامعلوم تو حبس ابد در قفس زندگي،
به جرم عاشقي،به حکم زندگاني
به مدت مرگ است،
سلام مرا به آزادي برسان.
بگو برايش دلتنگم
بگو آزاد است آزادي که در زندان تن محبوس
ولي در اتاق زندگي گرفتار!
اي پرنده،
در غروب ملال آور زندگي،
پشت حصار قفس،
رو به غروب تنهايي چشم به خط
ممتد و تابي انتها کشيده شده ي غروب قفست دوخته ام و
بال و پر زدنت را در پشت حصار
آزادي نظاره ميکنم !
بخوان عاشقانه :
در حصرت ديدار آزادي خوشبخت شدم...
 

Sa.Ra

عضو جدید
دلتنگ یک جرعه عشق
من در این تاریکی پی نور میگردم...
پی خورشید پی عشق...
تا که شاید در این تاریکی شبه تیره تنهایی قلبم در میان پرتوهای نور عشق محو شود
اما افسوس...!
افسوس که شده ام تنها راهنمای تک تک سرابهای عشق و وصال در کویر تنهایی قلبم
دلم میگیرد...
از سردی دیوارهای تنگ و بی روح این اتاق
دلم میگیرد وقتی به دیوارهایی مینگرم که در این تنهایی ، تنها امیدی واهی به قلبم میبخشد
دیوارهایی که روی آنها تابلوی وصال دستانم را به دستانت کوبیده ام
تابلوهایی که سالهاست با نگاه به آنها تنهایی و بی کسی را در اتاقم سر کرده ام
حال وقتی دست به قلم میبرم ، قلم قرمز عشقم خون گریه میکند
از دردهایی که در این کویر بی کسی کشیده ام
تنهایی...!!!
تنها واژه مانوس با قلبم
متنفرم...
از تک تک آجرهای این اتاق سرد و بی روح که مرا در خود حبس کرده
خشت های یخی...
آجرهای زندان تنهایی و دوری من !!!
کاش گاهی از کنار دلم گذر میکردی...
تا گرمی عشقت یخهای تنهایی این اتاق را آب میکرد...
و زندان جداییم راویران میساخت !!!!
 

Sa.Ra

عضو جدید
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب​
 

Sa.Ra

عضو جدید
دلم براي کسي تنگ است که دل تنگ است

دلم براي کسي تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هديه مي دهد

دلم براي کسي تنگ است که با زيبايي کلا مش مرا در عشقش غرق مي کند


دلم براي کسي تنگ است که تنم اغوشش را مي طلبد

دلم براي کسي تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را مي طلبد

دلم براي کسي تنگ است که سرمشانه هايش را آرزو دارد

دلم براي کسي تنگ است که گوشهايم شندين صدايش را حسرت مي کشد

دلم براي کسي تنگ است که چشمانم ، چشمانش را مي طلبد

دلم براي کسي تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست


دلم براي کسي تنگ است که اشکهايم را ديده
 

Sa.Ra

عضو جدید
می خواهم در بودنت نبودنت را تجربه کنم
دردناک است که وقتی هستی
بگویم با خود که نیستی .... که رفته ای .....
می خواهم در بودنت ؛ بودنت را حس کنم
از همین راه دور
دور از تو و نگاه تو ....
باور کن دیوانه نیستم
فقط دلتنگم
حالا نه دیگر برای تو
برای خودم
برای سکوت و تنهایی خودم

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
.Soheil دلتنگم ..... گفتگوی آزاد 8

Similar threads

بالا