مشاعرۀ سنّتی

[sh85]

در عاشقی هزار غم و درد هست و نیست
دردی از این بتر که بود یار با رقیب؟!

برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران

 

[EmperorMHSN]

نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد

 

[ForoOzAn]

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند,
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

 

[EmperorMHSN]

دل اگر توشه و توانی داشت
در ره عقل کاروانی داشت

دیده گر دفتر قضا میخواند
ز سیه کاریش امانی داشت....

 

[ForoOzAn]

تو از اين کوچه گذشتي آرام
تو از اين کوچه گذشتي مغرور
سالها مي گذرد...
سالها در گذر کوچه نگاه ديوار
ديده بس رهگذران را خاموش
ديده بس رهگذران را پر شور

 

[EmperorMHSN]

رهائیت باید، رها کن جهان را
نگه دار ز آلودگی پاک جان را

بسر برشو این گند آبگون را
بهم بشکن این طبل خالی میان را....

 

[ForoOzAn]

آه ... گویا بازهم باید
هفته ای را رفته پندارم
هفته ای زرین
از شبانروزان فروردین
غرق خواهد گشت در بیبهودگی شاید
بس که بارن شبانروزی
آید و آید​

و دریچه روشنی زین سقف روشن فام نگشاید .

 

[EmperorMHSN]

دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را

شب همه شب انظار صبح رویی میرود
کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را.......

 

[ForoOzAn]

از جور و جای یاران دلم رهیده است
قلمم شكسته زبانم بریده است
گویا در سحر بامدادی نیست
دل رهیده و شب به پایان نرسیده است ​

 

[EmperorMHSN]

تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است
طالع مگو که چشمه خورشید خاور است

کافر نه ایم و بر سرمان شورعاشقیست
آنرا که شور عشق به سر نیست کافر است...

 

[gh_engineer]

تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است
طالع مگو که چشمه خورشید خاور است

کافر نه ایم و بر سرمان شورعاشقیست
آنرا که شور عشق به سر نیست کافر است...

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت​

 

[head of flower]

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت


جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت​

تو می دانی که من بی تو نخواهم زندگانی را
مرا مردن به از هجران به یزدان کاخرج الموتی​

 

[lighthearted]

تو می دانی که من بی تو نخواهم زندگانی را


مرا مردن به از هجران به یزدان کاخرج الموتی​

یا رب از کرده به لطف تو پناه آوردیم
به امید کرمت، روی به راه آوردیم
بر سر نفس بدآموز ، که شیطان ره ست
از ندامت حشر ،از توبه سپاه آوردیم

 

[ForoOzAn]

ما را ز خيال تو چه پرواي شراب است
خم گو سر خود گير که خمخانه خراب است
زلفت هزار دل به يکي تار مو ببست
راه هزار چاره گر از چار سو ببست
http://www.iran-eng.com/../ShowPoem/?PoemID=30

 

[MOON.LIGHT]

ما را ز خيال تو چه پرواي شراب است
خم گو سر خود گير که خمخانه خراب است
زلفت هزار دل به يکي تار مو ببست
راه هزار چاره گر از چار سو ببست

تا کی کشم جفای تو؟ این نیز بگذرد
بسیار شد بلای تو، این نیز بگذرد

عمرم گذشت و یک نفسم بیشتر نماند
خوش باش کز جفای تو، این نیز بگذرد

 

[ForoOzAn]

در اين زمانه رفيقي که خالي از خلل است
صراحي مي ناب و سفينه غزل است
گل در بر و مي در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنين روز غلام است

 

[MOON.LIGHT]

در اين زمانه رفيقي که خالي از خلل است
صراحي مي ناب و سفينه غزل است
گل در بر و مي در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنين روز غلام است

تازه شد آوازه ی خوبي ، گلستان ترا
نغمه سنج نو، مبارک باد، بستان ترا

خوان زيبايي به نعمتهاي ناز آراست، حسن
نعمت اين خوان گوارا باد مهمان ترا

 

[ForoOzAn]

آن کيست کز روي کرم با ما وفاداري کند
بر جاي بدکاري چو من يک دم نکوکاري کند
اول به بانگ ناي و ني آرد به دل پيغام وي
وان گه به يک پيمانه مي با من وفاداري کند

 

[MOON.LIGHT]

دلا یاران سه قسم اند گر بدانی ​

زبانی اند و نانی اند و جانی
​

به نانی نان بده از در برانش ​

تو نیکی کن به یاران زبانی

 

[ForoOzAn]

يا رب اين نوگل خندان که سپردي به منش
مي‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش
گر چه از کوي وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش

 

[MOON.LIGHT]

يا رب اين نوگل خندان که سپردي به منش
مي‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش
گر چه از کوي وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش

شب فراق نخواهم دواج دیبا را
که شب دراز بود خوابگاه تنها را

ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند
که احتمال نماندست ناشکیبا را

 

[EmperorMHSN]

از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود

 

[MOON.LIGHT]

از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود

دوش به خواب ديده‌ام روي نديده ی تو را
وز مژه آب داده‌ام باغ نچيده ی تو را

قطره خون تازه‌اي از تو رسيده بر دلم
به که به ديده جا دهم تازه رسيده ی تو را

 

[barg]

ای که مهجوری عشاق روا میداری
عاشقان را ز بر خویش جدا میداری....

 

[kachal63]

ای که مهجوری عشاق روا میداری
عاشقان را ز بر خویش جدا میداری....

یک باره مرا از غم هستی نرهاند
جان از تن نالان من آهسته گریزد

 

[گلابتون]

در خرابات مغان گر گذرم افتد بازم
حاصل خرقه و سجاده روان دربازم

 

[naghmeirani]

من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران

اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم

 

[MOON.LIGHT]

ماه مجلس خوانمت یا سرو بستان ای پسر
میر میران خوانمت یا شاه میدان ای پسر

 

[sh85]

ماه مجلس خوانمت یا سرو بستان ای پسر
میر میران خوانمت یا شاه میدان ای پسر

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم

دین و دل باخته دیوانه رویی بودیم
بسته سلسله ی سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

 

[gh_engineer]

دیده بدبین بپوشان ای کریم عیب پوش
زین دلیری​ها که من در کنج خلوت می​کنم​