phalagh
مدیر بازنشسته
نهای تنها، نشسته است؛ در پستوی خانه در سوگ پدر... شیون ها، نشان از شهادت دارند. دوست و دشمن آمده اند. فرصت تماشای پیکر پاک پدر را از چشمانی معصوم می ستانند و برای بدرقه ای غریبانه، تا مسجد شهر می کشانند. دشمنان، خرسند بودند و دوستان، ناامید؛ که آوای غلامی نیک سیرت، آنان را نوید دیدار بخشید. خوبان بازمی گردند. با دیدن کودک، سر به سجده می نهند و با او - تا همیشه - دست بیعت می دهند... .
آری، خورشید دین، هرگز غروب نمی کند.
بیعت با بیداری
بیعت با خورشید، بیعت با بیداری است؛ از آن گاه که نگین کعبه، در حضور خورشید رسالت و مرادش، تمام مظلومیت را در چشم هایش به نظاره نشست و چون بستگان او را عهدشکن یافت، به یاری اش شتافت. او کسی جز «علی» نبود، که نخستین سرود بیعت را در ده سالگی سرود و همواره پای بند پیمانش بود.
هشت سال بعد، هشت تن از مسافران مکه، ندای نیکی و رستگاری را از زبان محمد صلی الله علیه و آله نیوشیدند و بیعت مولود کعبه را استمرار بخشیدند... سال ها بعد، دوازده سیاه پوش در سحرگاهان صحرای «منا» پیرامون آفتاب فروزان رسالت گرد آمدند و بیعتی دیگر، که: به آفریدگار، شرک نورزند و حق زندگی را از فرزندانشان نستانند... و بیعت به «غدیر» رسید؛ در کنار برکه ای به وسعت دریا، با مولا.
و ما، اما چرا سکوت کرده ایم، چرا نشسته ایم؟ چرا عهدمان را گسسته ایم؟ دست های سبز و مهربان خورشید، از پشت ابرها، ما را به سوی خود فرامی خواند!
آری، خورشید دین، هرگز غروب نمی کند.
بیعت با بیداری
بیعت با خورشید، بیعت با بیداری است؛ از آن گاه که نگین کعبه، در حضور خورشید رسالت و مرادش، تمام مظلومیت را در چشم هایش به نظاره نشست و چون بستگان او را عهدشکن یافت، به یاری اش شتافت. او کسی جز «علی» نبود، که نخستین سرود بیعت را در ده سالگی سرود و همواره پای بند پیمانش بود.
هشت سال بعد، هشت تن از مسافران مکه، ندای نیکی و رستگاری را از زبان محمد صلی الله علیه و آله نیوشیدند و بیعت مولود کعبه را استمرار بخشیدند... سال ها بعد، دوازده سیاه پوش در سحرگاهان صحرای «منا» پیرامون آفتاب فروزان رسالت گرد آمدند و بیعتی دیگر، که: به آفریدگار، شرک نورزند و حق زندگی را از فرزندانشان نستانند... و بیعت به «غدیر» رسید؛ در کنار برکه ای به وسعت دریا، با مولا.
و ما، اما چرا سکوت کرده ایم، چرا نشسته ایم؟ چرا عهدمان را گسسته ایم؟ دست های سبز و مهربان خورشید، از پشت ابرها، ما را به سوی خود فرامی خواند!