روزی که قلب کوروش شکست

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]روزی که قلب کوروش شکست[/FONT]
[FONT=&quot]روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت: خدایا به عنوان کسی که عمری پربار داشته وجز خدمت به بشر هیچ نکرده از تو خواهشی دارم. آیا میتوانم آن را مطرح کنم؟خدا گفت: البته! [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- از تو میخواهم یک روز، فقط یک روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز رابررسی کنم.سوگند میخورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- چرا چنین چیزی را میخواهی؟ به جز این هرچه بخواهی برآورده میکنم، اما این را نخواه. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- خواهش میکنم. آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش کنم و از نتیجه ی سالها نیکی و عدالت گستری لذت ببرم. اگر چنین کنی بسیار سپاسگذار خواهم بود واگر نه، باز هم تو را سپاس فراوان می گویم. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]خداوند یکی از ملائک خود را برای همراهی با کوروش به زمین فرستاد و کوروش را با کالبدی، از پاسارگاد بیرون کشید. فرشته در کنار کوروش قرار گرفت.کوروش گفت: «عجب!اینجا چقدر مرطوب است!» و فرشته تاسف خورد. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- میتوانی مرا بین مردم ببری؟ میخواهم بدانم نوادگان عزیزم چقدر به یاد من هستند. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]و فرشته چنین کرد. کوروش برای اینکار ذوق و شوق بسیاری داشت اما به زودی ناامیدی جای این شوق را گرفت. به جز عده ی اندکی، کسی به یاد او نبود.کوروش بسیار غمگین شد اما گفت: اشکالی ندارد. خوب آنها سرگرم کارهای روزمره ی خودشان هستند. فرشته تاسف خورد. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]در راه میشنید که مردم چگونه یکدیگر را صدا میزنند: عبدالله! قاسم! … [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- هرگز پیش از این چنین نام هایی نشنیده بودم! [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]فرشته گفت: این اسامی عربی هستند و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- اعراب؟! [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- بله. تو آنها را نمیشناسی. آن موقع که تو بر سرزمین متمدن و پهناورایران حکومت میکردی و حتی چندین قرن پس از آن، آنها از اقوام کاملا وحشی بودند. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]کوروش برافروخت: یعنی میگویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف کردند؟!پس پادشاهان چه میکردند؟! [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]فرشته بسیار تاسف خورد. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]سکوت مرگباری بین آنها حاکم شده بود. بعد از مدتی کوروش گفت: تو می دانیکه من جز ایزد یکتا را نمی پرستیدم. مردم من اکنون پیرو آیینی الهی هستند؟ [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- در ظاهر بله! [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]کوروش خوشحال شد: خدای را سپاس! چه آیینی؟ [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- اسلام [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- چگونه آیینی است؟ [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- نیک است [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]و کوروش بسیار شاد شد. اما بعد از چندین ساعت معنی در ظاهر بله را فهمید … [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- نقشه فتوحات ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر وسیع شده. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]وفرشته چنین کرد. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- همین؟! [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]کوروش باورش نمی شد. با نا باوری به نقشه می نگریست. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- پس بقیه اش کجاست؟ چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب کوچک شده است؟! [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]و فرشته بسیار زیاد تاسف خورد. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- خیلی دلم گرفت ، هرگز انتظار چنین وضعی را نداشتم. میخواهم سفر کوتاهی به آنسوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده شاید این سفر دردم راتسکین دهد. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]فرشته چنین کرد، تازه به مقصد رسیده بودند که با مردی هم کلام شدند. پس ازچند دقیقه مرد از کوروش پرسید: راستی شما از کجا می آیید؟ کوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت: [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]ایران! [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خدای من، او یک تروریست متحجّر است! [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]عکس العمل آن مرد ابدا آن چیزی نبود که کوروش انتظار داشت. قلب کوروش شکست… [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]- مرا به آرامگاهم باز گردان. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]فرشته بغض کرده بود: اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال کردن … [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]کوروش رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا مرا ببخش که بیهوده بر خواسته ام پافشاری کردم، کاش همچنان در خواب و بی خبری به سر می بردم. [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]کوروش تو نخواب که ملتت در خواب است آرامـــگـهـت غـــرقــه بـه زیـــر آب اسـت[/FONT]
[FONT=&quot]اینبار نـه بیــگانه که دشـمن ز خـود است صد ننـگ به ما کـه روح تو بی تاب است[/FONT]
 
آخرین ویرایش:

masood kavosh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
طنز بود.
طنزي تلخ.
طنزي حزن انگيز.
نمي دانم اگر واقعا همچين اتفاقي بيفتد چي داريم كه بگوييم.
آيين يكتا پرستي گذشتگانمان را فراموش كرديم و اسما آيين بهتري را جايگزين كرديم.اما از تعاليم آن كدوم رو اجرا مي كنيم؟
ايرانيا يك خدا داشتند.اسلام هم يك خدا را معرفي كرده.اما الان هر كه پشت اون ميز ميشينه واسمون شده خدا.
هر كه ظاهر نمايي هم مي كنه تو ايران داره خدايي ميكنه.
واقعا متاسفم ................
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
طنز بود.
طنزي تلخ.
طنزي حزن انگيز.
نمي دانم اگر واقعا همچين اتفاقي بيفتد چي داريم كه بگوييم.
آيين يكتا پرستي گذشتگانمان را فراموش كرديم و اسما آيين بهتري را جايگزين كرديم.اما از تعاليم آن كدوم رو اجرا مي كنيم؟
ايرانيا يك خدا داشتند.اسلام هم يك خدا را معرفي كرده.اما الان هر كه پشت اون ميز ميشينه واسمون شده خدا.
هر كه ظاهر نمايي هم مي كنه تو ايران داره خدايي ميكنه.
واقعا متاسفم ................
ممنون دوست خوبم همونطوری که گفتی خیلی تاسف باره ...........نمیدونم بچه های ما به کدوم مشخصه ما افتخار خواهند کرد
 

پيام مريم

عضو جدید
به كوروش چه خواهيم گفت
اگر سر برارد زخاك
اگر باز پرسد زما
چه شد دين زرتشت پاك
چه شد ملك ايران زمين
كجايند مردان اين سرزمين
چرا حال ايران زمين ناخوش است
چرا دشمنش اينچنين سركش است
چرا ملك تاراج ميشود
جوانمرد محتاج مي شود
بگو ....
واقعا دلم ميگيره اگه بخام از چيزايي كه دارم هر روز ميبينم بگم.همين ديروز موقع برگشت به خونه صحنه اي ديدم كه نتونستم جلو خودمو بگيرم و تو ماشين تا خونه اشك ريختم......
آااااااه
 

masood kavosh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اميدوارم بتونيم توي اين دوره ملتهب كاري كنيم كه باعث افتخارشون بشيم.
همونجور كه الان به امثال مصدق و بازرگان افتخار مي كنيم.
 

ahmadlinux

عضو جدید
باید بگیم دولتمردان بی کفایت ایران را بر باد دادند
ایرانی که اگه زمانی از ادم می پرسیدند اهل کجایی با افتخار می گفتی ایران ولی حالا باید...
 

masood kavosh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
باید بگیم دولتمردان بی کفایت ایران را بر باد دادند
ایرانی که اگه زمانی از ادم می پرسیدند اهل کجایی با افتخار می گفتی ایران ولی حالا باید...
اونوقت نمي گن اين دولتمردا رو كي بر سر ايرانيا آورده.
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
من فک کردم کوروش تو کالبد محمود اومده ... آخه می بینین که از وقتی اومده باعث بسی افتخارات شده ...
 

Goli Joon

عضو جدید
[FONT=&quot]روزی که قلب کوروش شکست[/FONT]
[FONT=&quot]روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت: خدایا به عنوان کسی که عمری پربار داشته وجز خدمت به بشر هیچ نکرده از تو خواهشی دارم. آیا میتوانم آن را مطرح کنم؟خدا گفت: البته! [/FONT]
[FONT=&quot]- از تو میخواهم یک روز، فقط یک روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز رابررسی کنم.سوگند میخورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم. [/FONT]
[FONT=&quot]- چرا چنین چیزی را میخواهی؟ به جز این هرچه بخواهی برآورده میکنم، اما این را نخواه. [/FONT]
[FONT=&quot]- خواهش میکنم. آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش کنم و از نتیجه ی سالها نیکی و عدالت گستری لذت ببرم. اگر چنین کنی بسیار سپاسگذار خواهم بود واگر نه، باز هم تو را سپاس فراوان می گویم. [/FONT]
[FONT=&quot]خداوند یکی از ملائک خود را برای همراهی با کوروش به زمین فرستاد و کوروش را با کالبدی، از پاسارگاد بیرون کشید. فرشته در کنار کوروش قرار گرفت.کوروش گفت: «عجب!اینجا چقدر مرطوب است!» و فرشته تاسف خورد. [/FONT]
[FONT=&quot]- میتوانی مرا بین مردم ببری؟ میخواهم بدانم نوادگان عزیزم چقدر به یاد من هستند. [/FONT]
[FONT=&quot]و فرشته چنین کرد. کوروش برای اینکار ذوق و شوق بسیاری داشت اما به زودی ناامیدی جای این شوق را گرفت. به جز عده ی اندکی، کسی به یاد او نبود.کوروش بسیار غمگین شد اما گفت: اشکالی ندارد. خوب آنها سرگرم کارهای روزمره ی خودشان هستند. فرشته تاسف خورد. [/FONT]
[FONT=&quot]در راه میشنید که مردم چگونه یکدیگر را صدا میزنند: عبدالله! قاسم! … [/FONT]
[FONT=&quot]- هرگز پیش از این چنین نام هایی نشنیده بودم! [/FONT]
[FONT=&quot]فرشته گفت: این اسامی عربی هستند و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند. [/FONT]
[FONT=&quot]- اعراب؟! [/FONT]
[FONT=&quot]- بله. تو آنها را نمیشناسی. آن موقع که تو بر سرزمین متمدن و پهناورایران حکومت میکردی و حتی چندین قرن پس از آن، آنها از اقوام کاملا وحشی بودند. [/FONT]
[FONT=&quot]کوروش برافروخت: یعنی میگویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف کردند؟!پس پادشاهان چه میکردند؟! [/FONT]
[FONT=&quot]فرشته بسیار تاسف خورد. [/FONT]
[FONT=&quot]سکوت مرگباری بین آنها حاکم شده بود. بعد از مدتی کوروش گفت: تو می دانیکه من جز ایزد یکتا را نمی پرستیدم. مردم من اکنون پیرو آیینی الهی هستند؟ [/FONT]
[FONT=&quot]- در ظاهر بله! [/FONT]
[FONT=&quot]کوروش خوشحال شد: خدای را سپاس! چه آیینی؟ [/FONT]
[FONT=&quot]- اسلام [/FONT]
[FONT=&quot]- چگونه آیینی است؟ [/FONT]
[FONT=&quot]- نیک است [/FONT]
[FONT=&quot]و کوروش بسیار شاد شد. اما بعد از چندین ساعت معنی در ظاهر بله را فهمید … [/FONT]
[FONT=&quot]- نقشه فتوحات ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر وسیع شده. [/FONT]
[FONT=&quot]وفرشته چنین کرد. [/FONT]
[FONT=&quot]- همین؟! [/FONT]
[FONT=&quot]کوروش باورش نمی شد. با نا باوری به نقشه می نگریست. [/FONT]
[FONT=&quot]- پس بقیه اش کجاست؟ چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب کوچک شده است؟! [/FONT]
[FONT=&quot]و فرشته بسیار زیاد تاسف خورد. [/FONT]
[FONT=&quot]- خیلی دلم گرفت ، هرگز انتظار چنین وضعی را نداشتم. میخواهم سفر کوتاهی به آنسوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده شاید این سفر دردم راتسکین دهد. [/FONT]
[FONT=&quot]فرشته چنین کرد، تازه به مقصد رسیده بودند که با مردی هم کلام شدند. پس ازچند دقیقه مرد از کوروش پرسید: راستی شما از کجا می آیید؟ کوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت: [/FONT]
[FONT=&quot]ایران! [/FONT]
[FONT=&quot]لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خدای من، او یک تروریست متحجّر است! [/FONT]
[FONT=&quot]عکس العمل آن مرد ابدا آن چیزی نبود که کوروش انتظار داشت. قلب کوروش شکست… [/FONT]
[FONT=&quot]- مرا به آرامگاهم باز گردان. [/FONT]
[FONT=&quot]فرشته بغض کرده بود: اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال کردن … [/FONT]
[FONT=&quot]کوروش رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا مرا ببخش که بیهوده بر خواسته ام پافشاری کردم، کاش همچنان در خواب و بی خبری به سر می بردم. [/FONT]
[FONT=&quot]کوروش تو نخواب که ملتت در خواب است آرامـــگـهـت غـــرقــه بـه زیـــر آب اسـت[/FONT]
[FONT=&quot]اینبار نـه بیــگانه که دشـمن ز خـود است صد ننـگ به ما کـه روح تو بی تاب است[/FONT]
درسته که حقیقت نداشت ولی خیلی آموزنده بود:). مرسی;)
 

sara@fshar

عضو جدید
کاربر ممتاز
بگم چرا ایران به این وضع افتاده ........بگم ..........بگم
واسه اینکه ما وقتی پشت کامپیوتر میشنیم توی یه اتاق راحت و گرم ونرم با شکم سیر میشیم یه انسان فرهیخته و با فرهنگ .........اما همینکه پامونو از در خونه بیرون می زاریم میشیم همون موجود پستی که بخاطر یه خرده بیشتر حاضریم هر کاری بکنیم.......
با تاسف خوردن کاری درس نمیشه .........اگه مرد میدون هستین بیان جلو ........
یه بار برا همیشه بگین هرچی سرم بیاد بازم از راهم که راه کوروش بود خارج نمیشم حتی اگه گوشتهای تنمو ذره ذره کنن حتی اگه بهم تو زندانهایی مثل کهریزک و..... ت.. کنن حتی اگه 24 ساعته شکنجه ام کنن حتی اگه تو این راه تموم هستی و خونواده امو ازم بگیرن بازم تسلیم نامرد جماعت نمیشم .......اون موقع ایران مثل زمان کوروش میشه .........
کوروش به تاسف خالی ما احتیاجی نداره ...احتیاج نداره ...........احتیاج نداره....
 
  • Like
واکنش ها: a30r

a30r

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخي بگردم قلب كورش شكست تاسف آور بود
 

a30r

عضو جدید
کاربر ممتاز
بگم چرا ایران به این وضع افتاده ........بگم ..........بگم
واسه اینکه ما وقتی پشت کامپیوتر میشنیم توی یه اتاق راحت و گرم ونرم با شکم سیر میشیم یه انسان فرهیخته و با فرهنگ .........اما همینکه پامونو از در خونه بیرون می زاریم میشیم همون موجود پستی که بخاطر یه خرده بیشتر حاضریم هر کاری بکنیم.......
با تاسف خوردن کاری درس نمیشه .........اگه مرد میدون هستین بیان جلو ........
یه بار برا همیشه بگین هرچی سرم بیاد بازم از راهم که راه کوروش بود خارج نمیشم حتی اگه گوشتهای تنمو ذره ذره کنن حتی اگه بهم تو زندانهایی مثل کهریزک و..... ت.. کنن حتی اگه 24 ساعته شکنجه ام کنن حتی اگه تو این راه تموم هستی و خونواده امو ازم بگیرن بازم تسلیم نامرد جماعت نمیشم .......اون موقع ایران مثل زمان کوروش میشه .........
کوروش به تاسف خالی ما احتیاجی نداره ...احتیاج نداره ...........احتیاج نداره....
سارا جونم تو خودتا نارحت نكن باشه :cry:آخه دلمون مي گيره تو ناراحت باشي:heart::gol:
 

Soofia

عضو جدید
کاربر ممتاز
یعنی ممکنه یه روزی کسی مثل کوروش بیاد..:crying2:
دارم از درد وطنم میمیرم..
چرا ایران ما به این روز افتاد؟؟؟
 

بنهور

عضو جدید
[FONT=&quot]روزی که قلب کوروش شکست[/FONT]
[FONT=&quot]روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت: خدایا به عنوان کسی که عمری پربار داشته وجز خدمت به بشر هیچ نکرده از تو خواهشی دارم. آیا میتوانم آن را مطرح کنم؟خدا گفت: البته! [/FONT]
[FONT=&quot]- از تو میخواهم یک روز، فقط یک روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز رابررسی کنم.سوگند میخورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم. [/FONT]
[FONT=&quot]- چرا چنین چیزی را میخواهی؟ به جز این هرچه بخواهی برآورده میکنم، اما این را نخواه. [/FONT]
[FONT=&quot]- خواهش میکنم. آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش کنم و از نتیجه ی سالها نیکی و عدالت گستری لذت ببرم. اگر چنین کنی بسیار سپاسگذار خواهم بود واگر نه، باز هم تو را سپاس فراوان می گویم. [/FONT]
[FONT=&quot]خداوند یکی از ملائک خود را برای همراهی با کوروش به زمین فرستاد و کوروش را با کالبدی، از پاسارگاد بیرون کشید. فرشته در کنار کوروش قرار گرفت.کوروش گفت: «عجب!اینجا چقدر مرطوب است!» و فرشته تاسف خورد. [/FONT]
[FONT=&quot]- میتوانی مرا بین مردم ببری؟ میخواهم بدانم نوادگان عزیزم چقدر به یاد من هستند. [/FONT]
[FONT=&quot]و فرشته چنین کرد. کوروش برای اینکار ذوق و شوق بسیاری داشت اما به زودی ناامیدی جای این شوق را گرفت. به جز عده ی اندکی، کسی به یاد او نبود.کوروش بسیار غمگین شد اما گفت: اشکالی ندارد. خوب آنها سرگرم کارهای روزمره ی خودشان هستند. فرشته تاسف خورد. [/FONT]
[FONT=&quot]در راه میشنید که مردم چگونه یکدیگر را صدا میزنند: عبدالله! قاسم! … [/FONT]
[FONT=&quot]- هرگز پیش از این چنین نام هایی نشنیده بودم! [/FONT]
[FONT=&quot]فرشته گفت: این اسامی عربی هستند و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند. [/FONT]
[FONT=&quot]- اعراب؟! [/FONT]
[FONT=&quot]- بله. تو آنها را نمیشناسی. آن موقع که تو بر سرزمین متمدن و پهناورایران حکومت میکردی و حتی چندین قرن پس از آن، آنها از اقوام کاملا وحشی بودند. [/FONT]
[FONT=&quot]کوروش برافروخت: یعنی میگویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف کردند؟!پس پادشاهان چه میکردند؟! [/FONT]
[FONT=&quot]فرشته بسیار تاسف خورد. [/FONT]
[FONT=&quot]سکوت مرگباری بین آنها حاکم شده بود. بعد از مدتی کوروش گفت: تو می دانیکه من جز ایزد یکتا را نمی پرستیدم. مردم من اکنون پیرو آیینی الهی هستند؟ [/FONT]
[FONT=&quot]- در ظاهر بله! [/FONT]
[FONT=&quot]کوروش خوشحال شد: خدای را سپاس! چه آیینی؟ [/FONT]
[FONT=&quot]- اسلام [/FONT]
[FONT=&quot]- چگونه آیینی است؟ [/FONT]
[FONT=&quot]- نیک است [/FONT]
[FONT=&quot]و کوروش بسیار شاد شد. اما بعد از چندین ساعت معنی در ظاهر بله را فهمید … [/FONT]
[FONT=&quot]- نقشه فتوحات ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر وسیع شده. [/FONT]
[FONT=&quot]وفرشته چنین کرد. [/FONT]
[FONT=&quot]- همین؟! [/FONT]
[FONT=&quot]کوروش باورش نمی شد. با نا باوری به نقشه می نگریست. [/FONT]
[FONT=&quot]- پس بقیه اش کجاست؟ چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب کوچک شده است؟! [/FONT]
[FONT=&quot]و فرشته بسیار زیاد تاسف خورد. [/FONT]
[FONT=&quot]- خیلی دلم گرفت ، هرگز انتظار چنین وضعی را نداشتم. میخواهم سفر کوتاهی به آنسوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده شاید این سفر دردم راتسکین دهد. [/FONT]
[FONT=&quot]فرشته چنین کرد، تازه به مقصد رسیده بودند که با مردی هم کلام شدند. پس ازچند دقیقه مرد از کوروش پرسید: راستی شما از کجا می آیید؟ کوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت: [/FONT]
[FONT=&quot]ایران! [/FONT]
[FONT=&quot]لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خدای من، او یک تروریست متحجّر است! [/FONT]
[FONT=&quot]عکس العمل آن مرد ابدا آن چیزی نبود که کوروش انتظار داشت. قلب کوروش شکست… [/FONT]
[FONT=&quot]- مرا به آرامگاهم باز گردان. [/FONT]
[FONT=&quot]فرشته بغض کرده بود: اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال کردن … [/FONT]
[FONT=&quot]کوروش رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا مرا ببخش که بیهوده بر خواسته ام پافشاری کردم، کاش همچنان در خواب و بی خبری به سر می بردم. [/FONT]
[FONT=&quot]کوروش تو نخواب که ملتت در خواب است آرامـــگـهـت غـــرقــه بـه زیـــر آب اسـت[/FONT]
[FONT=&quot]اینبار نـه بیــگانه که دشـمن ز خـود است صد ننـگ به ما کـه روح تو بی تاب است[/FONT]





عالی بود داداش
اینجا ایران یه گربه ی هفت هزار ساله که زنده ست تا وقتیکه نفت خام داره .....
 

TELLI

عضو جدید
منم خوندم خیلی جالب بودم واسم اما تاسف میخورم چرا باید کشور مون اینجوری بشه اونم زمانی که ما داریم مثلا سرنوشتشو رقم میزنم(به گفته ی بعضیا...) ممنون ازین که این تاپیکو زدی:gol:
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سد سیوندشون منو کشته
همه اثار رفت زیر اب:exclaim:


:w15:

 
آخرین ویرایش:

matin_bc

عضو جدید
دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم , دلت را میپویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است نازنین , روزگار غریبی است نازنین
وعشق را کنار تیرک راهبند تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد , شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
روزگارغریبی است نازنین , روزگارغریبی است نازنین
ودر این بن بست کج وپیچ سرما , آتش را به سوختوار سرود وشعرفروزان میدارند
واندیشیدن خطر محکوم است , روزگار غریبی است
آن که بر در میکوبد شباهنگام, به کشتن چراغ آمده است
نور رادر پستوی خانه نهان باید کرد:crying2:

آنک قصابانند برگذرگاهها مستقر , با کنده وساتوری خون آلود و تبسم را برلبها جراحی میکنند و ترانه را بر دهان
کباب قناری , بر آتش سوسن و یاس , شوق را ,در پستوی خانه نهان بایدکرد
ابلیس پیروز مست , سور عزای مارا برسفره نشسته است
خدای رادر پستوی خانه نهان باید کرد

خدایرادرپستوی خانه نهان بایدکرد
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
امید بخون واقعا محشره از دستش نده .....من ننوشتم که بگی چرتو پرته
 

AminNePo

عضو جدید
کاربر ممتاز
کوروشم از دست سهیل دق کردو مرد


ولی باید اعتراف کنم که متن خوبی رو کش رفتی
 

Similar threads

بالا