مقاله در مورد مبانی نظری معماری

Faeze Ardeshiry

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
انسان و فضای معماری :

معماری اجتماعی‌ترین هنر بشری است. به غیر از دوران گردآوری خوراك، حضور فضا، بنا و شهر از گذشته تا امروز و در آینده، لحظه‌ای از زندگی روزمره آدمیان غایب نبوده و نخواهد بود.

بشر نیازمند فضایی است كه او را در مقابل تأثیرات محیط محافظت نماید. این نیاز از ابتدای زندگی تا به امروز تغییر چندانی نداشته است. این فضای محافظ یا همان فضای معماری، مركزی است كه بر مبنای آن تمامی ارتباطات فضایی شكل یافته و سنجیده می‌شوند. ارتباطات فضایی بین افراد، سیستمی است پیچیده از تمایل به نزدیكی، فرار، نادیده گرفتن، توجه نكردن و ... ، به این دلیل فضای معماری نمی‌تواند تنها با توجه به فضایی ریاضی طرح شده باشد، بلكه لازم است طرح فضا به ترتیبی باشد كه تمامی ارتباطات اجتماعی ـ روانی انسانها تقویت شوند یا اینكه لااقل برای آنها مزاحمتی ایجاد نشود.

مفهوم فضای ساخته شده یا فضای كالبدی به معنای كلیه شكلهای كالبدی قابل لمسی كه انسانها به وجود می‌آورند و یا تغییر شكلهایی كه در همین زمینه اعمال می‌كنند، می‌تواند به صورت یك مفصل بین فضای كالبدی ـ طبیعی و فضای زیستی انسانها تعریف شود. این فضا نقطه شروع انسان برای شناخت محیط است.

فضای معماری به بیانی توصیف مادی مكان یا ظرفی است كه در آن بخشی از فعالیتهای مربوط به زندگی بشر صورت می‌پذیرد. بنابراین فضای معماری با زندگی رابطه‌ای ناگسستنی دارد. انسان هنگامی كه از رحم مادر جدا می‌شود، در فضایی جدید قرار می‌گیرد كه همان فضای معماری است. انسان در فضای معماری زندگی می‌كند، به فضا فكر می‌كند و فضا را خلق می‌نماید. معماری هنر به نظم درآوردن فضاست و انسان نمی‌تواند قبل از آنكه افعال خود را منظم كرده و به زندگی خود نوعی سازمان بخشیده باشد، فضا را به نظم درآورد.

رابطه انسان با فضای معماری رابطه‌ای است روزمره كه بخش مهمی از زندگی او را در بر می‌گیرد. این رابطه پیچیده‌تر از رابطه انسان با فضای هنری نقاشی و مجسمه سازی‌ است، زیرا انسان این فضا را از درون نیز تجربه می‌كند. از این رو بعد از قرنها، هنوز مسأله اصلی معماری، فضا و زندگی و چگونگی ارتباط بین این دو است. فضای معماری كه اصلی‌ترین وجه معماری است، از طریق اصلی‌ترین وجه زندگی یعنی خلاقیت می‌تواند ایجاد شود. با اینكه فضای معماری به فضای زندگی انسانها مربوط است، ولی این ارتباط از فرمول خاصی نتیجه نمی‌شود. فضای زندگی بصورت الگویی از پیش تعیین شده، در جهان ایده‌آلها وجود ندارد، بلكه بایستی ایجاد شود و معمار مسؤول ایجاد آن است.
 

Faeze Ardeshiry

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
بوم، خشت، معماري :

صميميت توام با رنجی كه در زندگي در بناهاي خشتي نهفته است، نمايانگر، برخورد و مقابله مردم در برابر عوامل جدي و موانع طبيعي و حتي فراز و فرود تاريخي و شرح گذشته‌هاي دور و نزديكي قومي در تركيب بندي آبادي‌ها و كيفيت بناهاي آن قوم است. اين كه مردم در گذشته چگونه به طبيعت اطراف خويش با خاك، سنگ، چوب و مصالح ديگر انس و الفت گرفته و آنها را تا چه حد تحت اختيار خويش درآورده‌اند در خور تامل و تفكر است. عوامل بسيار دست در دست هم داده تا ذوق و توان استفاده بهتر از مصالح طبيعي را به قومي بدهد كه با دقت و شكيبايي تمام، به اين ابزارها شكل بدهد که با دقت و شکیبایی تمام به این ابزارها شکل بدهد و آنها را به دلخواه خويش درآورد و به بهترين حالت از آنها استفاده كند. امكانات محدود و نيازهاي متنوع، فكرها را به كار انداخته تا از ساده‌ترين مواد طبيعت يعني خاك زیباترین ترکیب ها را به وجود آوردند و چه دلنشین است که فقط خاک در قالب چينه‌هاي روي هم نهاده و خشت‌هاي مكعبي اين گونه سطوح و حجم‌هاي چشم‌نواز را به وجود آورد. خشت تجربه نسل‌هاي گذشته مرحوم پيرنيا در بررسي ويژگي‌هاي معماري ايران به استفاده از مصالح بوم آورد اشاره مي‌كند يا به عبارت ساده‌تر استفاده از مواد و مصالح بومي هر محل را يكي از خصوصيات و توفيق‌هاي معماري ايراني اعلام مي‌كند. معماري خشتي ايران كه حداقل از تاريخي نزديك به 9 هزار سال برخوردار است يكي از جذاب‌ترين پديده‌هاي معماري ايران محسوب مي‌شود. خشت تجربه ارزشمند نسل‌هاي گذشته است. امروز اگر چه استفاده از مصالح جديد باعث عقب‌نشيني خشت در معماري ايران شده اما با اين وجود هنوز بخشي از جوامع روستايي ايران همچنان از خشت استفاده مي‌كنند و اين به دليل ويژگي‌هاي خاص اين مصالح است. ارزاني، دسترسي ساده به مواد و مصالح در هر نقطه از كشور سبب شده كه در جوامع متوسط ايران همواره از خشت استفاده كنند كه خود بيانگر خصوصيات طبقات اجتماعي ايران است. زيرا طبقات مرفه‌تر و دولتيان سنگ و آجر را ترجيح مي‌دادند. افزون بر اين استفاده از خشت با اعتقادات توده‌هاي مردم نيز در ارتباط است. خشت به دليل داشتن تاريخ مصرف بين 50 تا 70 سال با عمر متوسط جامعه ايراني برابري مي‌كند و از اين نظر خشت به ناپايداري و بي‌اعتنايي جهان مادي تاكيد دارد. خشت نه تنها در ايران به عنوان يك مصالح ساختماني همواره مورد توجه بوده و با اقليم و تغييرات درجه حرارت سازگار است، بلكه به دليل فيزيك خاص آن و موادي كه با گل تركيب مي‌شوند تا به صورت خشت درآيند در ايجاد تعادل حرارتي در محيط‌هاي مسكوني از اهميت ويژه‌اي برخوردارند. خشت علاوه بر اين كه از جهات گوناگون اهميت دارد در شناخت سير تحول و تكامل معماري ايراني نيز از جايگاه قابل توجهي برخوردار است و در واقع شاخص ارزشمندي در جهت شناخت و اصل ادوار تكامل زندگي در ايران است و با مشخص شدن شكل خشت‌هاي موجود در لايه‌هاي باستاني و باستان‌شناسي، سير تكامل معماري نيز روشن مي‌شود. بررسي‌هاي كارشناسي نشان مي‌دهد انواع گوناگون خاك براي ساختن خشت و آجر مناسب بوده و از قديم در بين‌النهرين و ايران به كار مي‌رفته است. برخي از مواد خاكي از پوسيدن سنگ‌هاي دروني يا سنگ رس به دست آمده و گل حاصل از آن داراي انعطاف‌پذيري بيشتري در معماري است. انعطاف‌پذيري خشت منجر به شكل‌گيري انواع گوناگون معماري خشتي در شهرهاي ايران شده است. و از سوي ديگر جدا از ويژگي‌ها و مزاياي مصالح خشتي يكي از عوامل اصلي كه در كاربرد خشت و آجر به عنوان مصالح اصلي بنايي در برخي از مناطق ايران و بين‌النهرين تاثير داشته كمبود سنگ مناسب در اين مناطق بوده كه شرايط را براي ساخت خشت و آجر و كاربرد آنها در ساختمان سازي مهيا مي‌كرده است. بر همين اساس از دوران‌هاي پيشين مصالح خاكي در اين مرزها به كار گرفته شده و هيچ گاه نيز از روايي آنها كاسته نشده است.
منابع: 1. مجموعه مقالات اولين كنگره تاريخ معماري و شهرسازي ايران ارگ بم. 2. پروژه مرمت تخت جمشيد خانم پيليا انتشارات انجمن آثار ملي ايران.


http://www.uan.ir/
 

Faeze Ardeshiry

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
معماری، يكي شدن با محیط:
معماری همواره به صورت تاریخی رویکردهای گوناگونی برای پیدایش و خلق خود ارائه می‌دهد، این امر یعنی آنکه ما پیوسته با یک امر معماری یکسان همراه نیستیم و علاوه بر تفاوت در معماری و سبکهای آن، تفاوت اساسی در خود معماری شدن و یا امری است که معماری به واسطه آن خود را به صورت معماری ارائه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد.
معماری برای معماری شدن(ایجاد شدن، خلق شدن، آفریده شدن) به صورت تاریخی، هیات (گردآمدگی) خود را بر پایه تابعیتهایی قرار داده است که روایت آنها نهایتا ما را به تاریخ معماری شدن معماری می‌رساند. معماری در یک تاریخ کلاسیک(در نمونه عالی آن معماری یونانی) خود را در تابعیت نیروهای موجود طبیعی قرار داده است و همزمان برای هنجارمند کردن آن، نیروهای متافیزیکی را به عنوان زیربنای نظری درنظر گرفته است. «انسان ابتدایی هرگز از محیط جدا نبود و بنابراین نمی توانست وجوه مجزای آن را "منتزع سازد". در عوض او محیط "ترکیبی" اش را در نمادهای نسبتا پراکنده که در مراسم مذهبی و جادو بیان شده بود، متعین می ساخت» و در معماری «معبد روی بستر زمین "تکیه می زند"». در اینجا تکیه زدن یعنی بودن در محیط و حضور داشتن در هرآنچه محیط برای معماری ایجاد کرده است اما معماری در این نقطه تاریخی شامل بهره برداری از ظرفیتی دوجانبه بود:
۱) تفکیک و برآورد نیروهایی که اساسا در محیط وجود دارند که نهایتا به صورت تناسبات و هندسه اقلیدسی تجسم می یابند.
۲) مراجعه به الگوهای نظری منطبق بر جریانهای "ایدئال گرا" که قدرت، تثبیت و همبستگی ساختاری را به وجود می آورند.نظم معماری براساس حضور ایدئالی متافیزیکی با مراجعه به یک حوزه محیطی استوار بود. بنابراین، صرفا آنکه یک فرم و یا نظم و تناسبات موجود در یک بنا بر اساس کارکرد ویا عقلانیت ایجاد شود وجود نداشت. یگانگی و همبستگی و مطابق با آن استواریی که معماری بناهای گوناگون از خود ارائه می دادند صرفا امری نظری به مانند معماری مدرن نبود بلکه کاملا به واسطه حدود، وظایف و الزامات محیطی امری کاملا ساختاری به شمار می رود. القاعات محیطی – سرزمین و حوزه طبیعی کاملا هم پیمان با منزلت ایدئالها پدیده واحدی را برای معماری شدن به وجود می‌‌آورند، آن هم منزلت طبیعت با توجه به حاکمیت حوزه متافیزیکی است.
پس می توان گفت «هنرمندان یونانی طبیعت را آرمانی می کردند». اما برپایه پذیرش زیربنای حوزه متافیزیکی و نه صرفا شکل بندی های ضرورتا متناسب. از سوی دیگر اینجا پیش از پذیرش و یا خلق فضا و مکان، معماری شرایط محیط وقابلیتهای آن را برای مقاصد خود می پذیرد. از این روی معماری در مفهوم گردآمدگی متناسب بود با جاگرفتن در محیط – قلمرو، در آن واقع شدن و توان حضور داشتن در آن و نیز همزمان تابع آیین نظری آن بودن که ایدئالها را دنبال می کند تا معماری را برای "شدن" به صورت یکپارچه برافراشته سازد. ‌
پس معماری- در یک تاریخ از خود- تا جایی می توانست معماری شود که در طبیعت- محیط – سرزمین موجودیت می یافت. در این رویه معماری با طبیعت (حتی به مثابه سرشت البته نه صرفا یک مسئله ایدئالیستی بلکه در سیستمی مشترک با خود خصوصیات محیط) معماری می شود. این "با" ی «با طبیعت» یعنی به مثابه یک صنعت همراه بودن با آن و در آن ایجاد شدن. یعنی "آری" گفتن به دانشی که از طبیعت – سرشت، برمی آید و با آن تمام مفصل بندی خود را به مثابه یک اثر – "چیز"( در گقتاری هایدگری اثر هنری هم پایه با چیز و در یک مفهوم هستی شناسانه مورد تامل قرار می گیرد. هایدگر حتی چیز را در "مفهومی" که حقیقتی را در خود انباشته تاکید می کند ، بازمی آورد و نیز با "حضور" خود محافظت می کند بازخوانی کرده است) ایجاد می کند و به صورت فزاینده خود را دراحساسی وابسته به آن قرار می دهد. دانش ( دراینجا حقیقت متافیزیکی و نه دانش نظری) و معماری هر دو مضافا در اینجا نه پیشاپیش طبیعت، که در آن و به مثابه خصلتی، که طبیعت آن را در بر دارد واقع می شوند.از این روی فقط در حوزه محیطی و طبیعی بود که امور متافیزیکی معماری می توانست موجودیت یابد. چون تنها این حوزه با تمام امکانات درونی خود بود که می توانست به ایده- حقیقت سروسامان دهد و آنرا بازنماید. حوزه محیطی هم به عنوان بستر ارائه حقیقت می توانست خودنمایی کند و هم به عنوان منشاء "نیروی مولدی" باشد که توان به فرم درآمدن را با توجه به ارائه دقیق هندسی و تناسباتی داشته باشد. ازاین طریق معماری در شیوه کلاسیک برای معماری شدن می بایست خود را در تابعیت نیروهای طبیعی قرار می داد و همزمان مقوله های متافیزیک نظری را دریافت کند.
● رابطه حوزه طبیعی و حوزه ایده ها در معماری شدن محیط
در معماری کلاسیک (معماری شدن کلاسیک) معماری قلمروای ساختاری بود که در درجه اول شرایط محیط – سرزمین را می‌پذیرفت و خود را در آن نگاه می داشت و دردرجه دوم با استفاده از قواعد کلی، تناسب، تقارن، ریتم و هندسه پایدار مفاهیم متافیزیکی را به صورت پیکره ای سنگی شکل می داد. افزون بر این، معماری کلاسیک با ویژگی "عظمت گرایی" خود، با قدرت بر بستر محیط قرار می‌گرفت. اما این قدرت ساختمانی صرفا یک ابزار اصلی برای معماری کلاسیک برای ایجاد شدن بر بستر طبیعت نیست. بلکه مفهومی کاملا زیبایی شناسانه در خود دارد که اگر تناسبات یک به یک در معماری به مانند پیکر تراشی نمی تواند وجود داشته باشد، ساختمان بزرگتر همواره زیباتر است از ساختمان کوچکتر. بزرگ بهتر می تواند معنای زیبایی ( حضور حقیقت) را بیان کند. از سوی دیگر، معماری با عظمت، فراتر از هر معماری تضعیف شده ای بهتر می‌تواند عرصه و محل حضور ایدئال – حقیقت متافیزیکی باشد و نیز به سبب همین ویژگی عظمت است که معماری می‌توانست بدون القاء حس تزلزل بر محیط قرار گیرد.عظمت محیط و عظمت حقیقت خود عاملی هستند که عظمت معماری کلاسیک را رقم می‌زنند.

 

Faeze Ardeshiry

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
ادامه :
از این روی معماری کلاسیک شرایط محیط و قابلیتهای آن را برای بیان مقاصد معنایی خود می پذیرد. اما این همزمان است با ایجاد فرسایشی بر اساس توسعه محیطی بدون اشغال گری محیط – سرزمین، و نیز معماری اجازه می دهد مازاد نیروی سرزمین درآن نفوذ کند، معماری با این رویه مقابله نمی کند و در تضاد با آن واقع نمی شود، بلکه صورت بندی فرا معمارانه ای را به تدریج اعمال می کند که حامل هویت خود است، هویتی که سوگیری آن به نظر صرفا ایدئال به پیش می رود.اما با تمام این ویژگیها، ساماندهی ساختاری معماری همواره به سمت افزایش "نیروی جسمانی" و قدرت ساختاری مجموعه پیش می رفت.یعنی همواره توان پیکره ای معماری افزایش می یافت ویا همان صفت "عظمت گرایی" را می توان به آن اطلاق کرد. این امرهم وابسته به پذیرش خود محیط بود و هم وابسته به دستگاه اقتصاد دلالتی معماری، که ویژگی کلاسیک – سنتی داشت.
پس در اینجا معماری نه برای مکان – شدن عمل می کرد و نه برای فضا – شدن، بلکه وابسته به بازتولید نیرو محیطی و مکملهای متافیزیکی آن بود. معماری از این لحاظ می بایست نیروها و ارتباط آنها را در خودش تاب بیاورد تا بتواند تداوم پیدا کند.باید توجه داشت این یک نیروی علم فیزیک نیوتونی نیست بلکه نیرویی است که کاملا در خود طبیعت جای دارد و به مثابه آن عمل می کند. نیروی که خود محیط است. تمایز در اینجا غیر ممکن است، محیط خود را چون نیرویی که تولید می کند، می آفریند و نیز همزمان بازتولید را آغاز می کند به انجام می رساند.نیرو در اینجا خود را در یک فرایند خردورزانه هنوز از طبیعت جدا نساخته است و مجزا از آن عمل نمی کند. شناحت علمی هنوز آن را غیر عادی و بر پایه نظام استقرایی باز تولید نکرده اسشت و همپای آن متافیزیک روشنگری هنوز عمل خودکامگی مبتنی برانجام مکانیکی را توجیه نکرده است.هایدگر تاریخ این نیرو و یا «اراده»،«طبیعت» را درهستی به عنوان«تعلق به هستی» بازخوانی کرده است. اما این شیوه یک تابعیت یک جانبه نبود، بلکه در اصل آن عرصه ای که صورت می گرفت تعین حدود محیط و یا به بیان هایدگر تعین اصل "سرزمین" بود، که اصل اقتصاد( ارزشگذاری) دلالتی را تشکیل می داد. مبنای معماری از این لحاظ نه وابستگی یک جانبه به واقعیت – محیط بود، که آن را دستخوش ارزشهای ایدئولوزیک کند، بلکه معماری هدایت اصلی را در "طرح ریزی" سرزمین و به گونه ای "مهیا کردن" آن در قالب مسائل نهفته ارزشی در مواجهه با حقیقت – معنا داشت. این "مهیا کردن" اولا نمی توانست بدون پذیرش و حفظ استلزامات ارزشی از معنا برآورده شود، ثانیا به هیچ عنوان دستاورد اقتصادی "مالکیت" را در مواجهه با محیط به همراه نمی آورد.
پس اینجا فقط به سادگی یک واگذاری به آنچه طبیعت – سرشت می خوانیم صورت معماری را عملی نمی سازد بلکه گفتن از یک اقتصاد، این امر را ایجاد می کند که معماری نه در عظمت حقیقت بلکه همواره به سوی اقتصادی از آن برای ارزش گذاری می بایست جستجو شود.
پس امکان ماده پردازی معماری، اینگونه شکل می گیرد، پیوندی که بیگانگی ای در آن نیست . این یک تجربه منحصر به فردی بود برای معماری که بتواند با آن چیزی پیوند پیدا کند که برروی آن واقع شده است. واقع شدگی و قرار گرفتن برروی چیزی که نمی توان در آن تاریخ بر آن سیطره یافت، بلکه باید در نهایت چون الهه ای با آن هم پیوند شد. این پیوند یک پرسش از خود معماری را از میان می برد و آن را به تعلق تمامیت ساحت معماری بر ساحت سرزمین – محیط – طبیعت به گونه ای آرام واگذار کرده است. اما بدیهی است که امکان معماری بودن در محیطی که معنای آغازین دارد و یا پیوند یافتن با آن به واسطه حدود ایدئالهایی شکل می گیرد که صورتی استعلایی دارند. این ایدئالها قضیه ترغیب دلالت و قراردادن معنا – ایده را برای تعالی بخشی معماری برعهده دارند. این امر به سادگی و همواره دقیق صورت می گیرد که به عنوان یک "بنیان" و نیز برای نظم شکل و مفهوم معماری عمل می کند. به درستی باید به شیوه یکپارچه شده میان ایده(حقیقتایدئولوژی). محیط (طبیعت) پی ببریم تا بتوانیم سطح معماری را برای معماری شدن و بعد اقتصاد ایدوئولوژیک آن را که در عمل بر مبنای دلالتی که ضرورتا با ظرفیتی ارزشی به سادگی فرهنگی می شود درک کنیم.روسو پیوستگی ایده (حقیقت – معنا) طبیعت (محیطسرزمین) واقتصاد درهم تنیده ی آن (برده داری) را به منزله یک انسان شناختی یونانی«همیشه دانشمند،همیشه شهوت ران وهمیشه برده»به کار می برد. انسانی در هم تنیده با الگوهایی که به ظاهر متمایز از هم عمل می کنند. اما تلاقی آنها از نظر روسو یک فرهنگ یونانی را به وجود آورده است.
هستی شناسی هایدگری به درستی ضرورت این ظرفیت را با از میان بردن هستی شناسانه مرز میان حوزه فوزیس و پوئیسیس حفظ می کند. هایدگر تشریح می کند، طبیعت یا فوزیس جایی بود که در و به سبب آن هنوز"حقیقت"- ایده خود را بازمی یافت. این همان ارتباطی است که هایدگر در "پرسش از تکنولوژی" به آن نظر دارد که پوئیسیس (poiesis) یا "فرآوری" کاملا مرتبط با فوزیس است. از این لحاظ فوزیس صرفا طبیعت یا محیط نیست بلکه هایدگر بیان می کند« در حقیقت فوزیس همان پوئیسیس به والاترین مفهوم کلمه است زیرا آنچه به اعتبار فوزیس حضور می یابد خصوصیت شکوفایی را در خود دارد. خصوصیتی که به نفس فراآوردن تعلق دارد، مانند غنچه ای که می شکفد» هایدگر بلافاصله تاکید می کند که "فراآوردن" که معنای واقعی آن در خود فوزیس است همان مشکوف شدن حقیقت و یا "ظهور" حقیقت است که اساس هستی را تشکیل داده است.
پس در نزد یونانیان، طبیعت یک ابزار نیست بلکه معماری در مواجه با آن، برای معماری شدن و یا برای به واقع حقیقی شدن، خود را به نحو ساختاری و نیز ایدئولوژیک به آن واگذار می کند تا نهایتا صورت بندی حقیقی خود را بازیابد. این پرداخت موجب امکان پذیر شدن معنا می شود و به این میزان، ساختار معماری بر اساس آمیزش خاص خود با عناصر محیطی، الگوی یونانی – هلنی را حاصل می‌آورد. این الگو تحت عنوان فرهنگ "کلاسیک"، به عنوان یک سنت استوار تاریخی، تا فرنها شکل ساختاری و نه صرفا باور مندی خود را نگه داشت.
بابک چنگیزی

 

Faeze Ardeshiry

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
معماری، تجسم سایه ‌ما بر روی دیوار:
« اگر حالا تصمیم گرفتم که بنویسم فقط برای این است که خودم را به سایه‌ام معرفی بکنم، سایه‌ای که روی دیوار خمیده و مثل این است که هر چه را می‌نویسم با اشتهای هر چه تمامتر میبلعد.»صادق هدایت، بوف کور، صفحه اول
آیا می‌توان معماری را چون آینه‌ای برای نظاره خود در نظر گرفت؟
آیا می‌توان به دور از جنبه‌های کاربردی و عملگرایانه‌ی آن به چهره‌ی دیگری در معماری نگریست که انعکاس بخش ما از جهت انسان بودن ماست؟ جستجویی درمیان بیرون برای رسیدن به درون.
آیا معماری تجسمی از سایه ما بر دیوار روبروی مان نیست؟ سایه‌هایی که از بازتابش نور بر ما روی دیوار ایجاد می‌شود تا هاله‌ای ناروشن و مبهم از وجود ما بر دیوار شکل گیرد.
آیا همین دیوار به عنوان شناخته شده‌ترین جزء تشکیل دهنده معماری برخواسته از سایه های ما بر آن نیست؟
ناگفته پیداست که آغاز این متن با طرح و عنوان چنین پرسش‌هایی هرگز دعوی یا طلب کشف ذات و چرایی آغاز معماری را ندارد چه بی‌تردید هرگونه ادعایی از این دست حتی پیش از مطرح شدنش محکوم به تردید و شک است و البته در عین حال حتی خود را در کسوت و هیأت یک نوشتار علمی در مفهوم و منظور متداول آن نیز نمی‌داند.
به همین دلیل هدف از این نوشتار تنها تلنگری است، تاکید می‌کنم تنها تلنگری است به این تفکر رایج که معماری را محصول تحلیل‌هایی واقع بینانه از پارامترهایی واقعی و ملموس و فروکاسته به نمودارهایی برای شکل‌گیری کالبد آن می‌داند.
در حالی که ما معماری را به عنوان دست‌ساخته خویش محصولی تمام شده حاصل کنشی آگاهانه تصور می‌کنیم اما هم هنگام رشد و پرورش دوران کودکی و زندگی بزرگسالیمان را در آغوشش به فراموشی می‌سپاریم. کنش‌های ناخودآگاه در شکل‌گیری آن را نادیده می‌انگاریم و از یاد می‌بریم که تمام گشتن,یک بنا تنها به معنی تمام گشتن ساخت آن است و آن زمان که ساخت به پایان رسید دوره‌ جدیدی آغاز می شود که برخلاف دوره‌ اول محصول و مخاطب ماییم.
در عین حال زمان می‌گذرد و معماری از ضبط خاطرات و حوادثی که بر ما می‌گذرد چون درختی کهنسال تناور می‌شود. با این تفاوت که اگر درخت شاهد و ناظر تکسویه‌ای از محیط اطراف و ماست معماری از آنجا که ما را احاطه می‌کند وجوه و سویه‌های متعدد ما را شاهد و ناظر است. به این ترتیب از روان و جان ما حیات می‌یابد و چون شاهدی خاموش به دور از برانگیختن هر گونه توجهی به آرامی و در طول زمانی به بلندای چندین نسل همراهیمان می‌کند و به ما یادآوری می‌کند از آنچه دیده است و شنیده است درباره خودمان. از این روست که همچون مادر به وجودی می‌ماند که تصورش حتی قبل از حضور ما شکل گرفته است و از آغاز زندگی با ما به سخن درمی‌آید و نه سخنی از جنس حرف و کلام که بیشتر از جنس یاد و خاطره.
علاوه بر این همه معماری برخلاف سایر کنش‌ها و جنبه‌های هنری به واسطه مقیاس خاصش دارای هر دو جنبه توأمان درون و بیرون است. درون آن پناه می‌دهد، محافظت می‌کند و دربر می‌گیرد درحالی که بیرون آن نمایش می‌دهد، تفاخر می‌کند و به حرف و سخن درمی‌آید. درون و بیرون حکایت از آن جنبه‌هایی در معماری دارد که آن را بسان موجودی زنده درمی‌آورد.
چه هر موجود زنده‌ای دارای هر دو چهره و ساز و کار درونی و بیرونی است. به این ترتیب که ساز و کار درونی تامین‌کننده و حیات‌بخش هویت وجودی و ساز و کار بیرونی تامین‌کننده ارتباط و مناسبات این هویت و وجود با محیط بیرون است و دقیقا همین چهره است که ضامن بقا و دوام این وجود در محیط خود است.
و شاید از همین روست که ما در مواجه با توصیف معماری اغلب از عبارات و واژگانی استفاده می‌کنیم که حاکی از زنده بودن آن است.
درهایی که با گشایش خویش ما را به سوی خود دعوت می‌کنند.
پنجره‌هایی که برای دیدن رو به بیرون گشوده می‌شوند.
نماهایی که همانند چهره، حالات مختلفی از وضعیت ساختمان را نمایان می‌سازند.
بناهایی که گاه در یک مجموعه شهری با یکدیگر به سخن در می‌آیند.
ساختمان‌هایی که در مواجهه با ما به ما سلام می‌دهند.
و بسیار دیگر از تمثیلاتی که گاه در نقاشی‌های کودکانه نیز آشکارا شاهد و ناظر آنیم.
این‌ها همه چهره درونی معماری است که به ما رخ می‌نماید اما معماری دارای چهره بیرونی نیز هست که از درون آن متمایز است. چهره بیرونی آن سازنده شهرهاست این چهره همانگونه که گفته شد از آنجا که حاصل ارتباط و مناسبات بیرونی این موجود با محیط اطراف است بیش از پیش بیانگر چهره اجتماعی آن است که هرگاه چهره درونی آن حالات و احساسات شخصی مارا در بر می‌گیرد و انعکاس می‌بخشد چهره بیرونی آن تعیین کننده نوع مناسبات اجتماعی ما خواهد بود.
تشابه معماری به یک موجود زنده تنها به وجه تشابه میان سازوکار درونی و بیرونی اثر معماری با یک وجود زنده ختم نمی‌شود. اگر بپذیریم که چهره، مهم‌ترین نقطه تمرکز میان برخورد کنش‌های درونی و بیرونی در یک موجود زنده است که از طریق حرکات عضلات آن می‌توان نوع واکنش درونی او را نسبت به کنش‌های بیرونی تشخیص داد آنگاه این امر در معماری نیز می‌تواند به خوبی قابل تشخیص باشد.
گشودگی‌ها، جداره‌های کدر، نیمه کدر، مات، نیمه مات و شفاف و میزان، شکل و ترتیب آن‌ها و انتخاب هر یک از آن‌ها برای وجوه متفاوت معماری می‌تواند بیانگر نوع واکنش آن در قبال کنش‌های ما و محیط ما باشد. به این ترتیب ما با تشخیص چهره یا چهره‌هایی از معماری در قبال ما و محیط مان، وارد اولین و ساده‌ترین مکالمه خود با معماری خواهیم شد.
این واکنش‌ها در قبال کنش‌های ما، ساده‌‌ترین عکس العمل‌های وجودی است که بظاهر دست ساخته ی مااست اما همانند فرزندی که رشد می‌کند و به بلوغ می‌رسد و به استقلال خود از والدین نایل می‌شود معماری نیز خود در فرا رشدی جدید ما را در برمی‌گیرد و آن‌چه را که از حالات و صفات روحی ما بگونه‌ای پنهان به میراث برده است به شکل و شیوه‌ای جدید به فرزندان و نسل‌های آتی منتقل می‌کند. تاثیر می‌پذیرد و تاثیر می‌گذارد. از نقش تنها ابزاری برای انجام کاری بدر می‌آید و حال نقش یک راوی را برعهده می‌گیرد و نه تنها یک راوی که در عین حال از آنجا که از ما محافظت و مراقبت می‌کند همچون دایه نیز خواهد بود.
اینک با نگاهی بر چهره و کالبد این پیکر و از خلال نگاهش می‌توانیم با او از آنچه در ما دیده است به سخن در آییم و در آن نگاه کنیم تا وجود پنهان و نهانی از خود را در هیات کالبدی برافراشته ببینیم. کالبدی که بر ساخته از سایه‌های وجود ماست.
سایت هفت دری



 

Faeze Ardeshiry

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
دكوراسيون اتاق انتظار :

معمولا با مطرح شدن موضوع دكوراسیون، همه اذهان به سمت و سوی شرایط محیطی یك خانه سوق داده می شود در حالی كه دكوراسیون موضوعی گسترده است كه می تواند تك تك فضاهایی را كه ما در طول زندگی مان با آنها سروكار داریم پوشش دهد. یكی از همین مكان ها را كه به بهانه روز پزشك به آن خواهیم پرداخت، اتاق انتظار مطب پزشكان و یا مراكز درمانی است.
در دكوراسیون محیط های درمانی، موارد گوناگونی همچون پوشش های فضاها، لوازم گرمایشی و سرمایشی، لوازم دكوراسیونی، نورپردازها و غیره همگی می بایست تا حد امكان با نیازهای بیماران مراجعه كننده مطابقت داشته باشد.
پوشش های فضا: به طور كلی برای پوشش سطح دیوارها و كف یك محیط درمانی كه انواع و اقسام آلودگی ها و میكروب ها در آن وجـود دارند، قابل شسـت و شو بودن، از جملـه مهـم ترین و ضــروری ترین خصوصــیت موردنیاز محسوب می شود. بنابراین طبیعی است كه كاربرد رنگ های پلاستیكی و همچنین كاغذهای دیواری برای اغلب مكان ها رد خواهد شد مگر آنكه كاغذ دیـواری تا حدودی قابل شسـت وشو بوده و در سـطح بالای دیوار و دور از دسترس همگان به كار برده شده باشد و فضای زیرین آن را پوشش های قابل شست وشویی مانند رنگ های روغنی و یا دیوارپوش های پلاستیكی و یا سنگ و سرامیك در برگرفته باشند.
البته رعایت این موضوع در مورد مطب های پزشكان به اهمیت اتاق انتظار در مراكز درمانی بزرگ مانند بیمارستان ها و درمانگاه ها نیست. در میان رنگ ها نیز رنگ روغنی آن هم از نوع براق تر مناسب ترین انتخاب رنگی جهت پوشش دیوارهای این قبیل مكان ها است. زیرا هر چه میزان رنگ روغنی براق نسبت به مات بیشتر باشد، سطح صیقلی تر بوده و در نتیجه شست وشوی آن راحت تر امكان پذیر خواهد بود.
توصیه: با نصب زه های چوبی و یا پلاستیكی بر روی دیوارهایی كه پوشش رنگی برای آنها انتخاب شده است، آن هم در ارتفاع متناسب با ارتفاع پشتی صندلی و محل برخورد احتمالی با دیوار، از آسیب دیدگی های حاصل از این گونه برخوردها می توان جلوگیری كرد.
از دیوارها كه بگذریم كف ها نیز از جمله مهم ترین سطوحی هستند كه به راحتی در معرض آلودگی قرار می گیرند لذا می بایست به پوشش قابل شست وشوی آنها نیز توجه كرد. در همین راستا سنگ و سرامیك بهترین انتخاب به حساب می آیند.
البته در مورد مطب های خصوصی، پوشش كف با كفپوش های HDF لمینیت شده نیز بلامانع است زیرا امكان استفاده از مواد شوینده و ضدعفونی كننده به وسیله انواع و اقسام تی ها برای تمیز كردن آنها وجود دارد به شرط آنكه آب به طور مستقیم استفاده نشده و نسبت به خشك كردن سطح آن نیز به سرعت اقدام شود.
لوازم دكوراسیونی و كاربردی: در اتاق انتظار یك مطب و یا مركز درمانی به طـور قطع تعدادی صنــدلی و چند میز برای همراهان و خود بیماران لازم است كه راحت تر بودن این صندلـی ها برای نشــستن حتـی طولانی مدت، به صبوری در انتظار كمك می كند. بنابراین برای چنین محیط هایی صندلی ها و یا مبلمان هایی مناسب هستند كه ارتفاع سطح نشیمنگاه تا زمین زیاد نباشد. هر چه این میزان در محدوده استاندارد خود كمتر باشد، فرد به هنگام نشستن احساس راحتی بیشتری می كند.
نكته ۱: با توجه به نوع بیماری و وضعیت جسمی اغلب بیماران مراجعه كننده و تخصص پزشك، در صورت نیاز می بایست تختی نیز برای بیماران بدحال در گوشه ای از سالن و یا در اتاق دیگری در نظر گرفته شود.
نكته ۲: به جای پارچه برای روكش صندلی ها و یا مبلمان، چرم های مصنوعی را برای این منظور انتخاب كنید تا شست وشو و ضدعفونی آن امكان پذیر بوده و آلودگی ها به راحتی تمیز شوند.
رنگ پوشش ها: هنگامی كه در مورد رنگ یك فضا بحث می كنیم، تنها به رنگ سطوح ثابت آن مكان یعنی دیوارها، درها و كف محدود نمی شود بلكه پالت رنگی یك محیط تمام رنگ های به كار رفته در لوازم و سطوح را در بر می گیرد لذا برای انتخاب لوازم دكوراسیونی و كاربردی، علاوه بر موارد لازم جهت در نظر گرفتن نوع كاربرد آنها، به زیبایی ظاهری و رنگ شان نیز توجه كنید زیرا همان طور كه می دانید رنگ تاثیر مستقیمی بر روی روحیه افراد می گذارد. بنابراین در چنین مكان هایی از رنگ های شاد، ملایم و آرام بخش استفاده كرده و از به كار بردن رنگ های افسرده كننده و حتی تند صرف نظر كنید به عنوان مثال بهترین انتخاب برای پالت رنگی محیط های درمانی رنگ های سبز، سبزآبی، آبی كمرنگ، آبی سبز، صورتی كمرنگ، گلبهی، كرم، لیمویی و یا تلفیقی از آنها با هم است ولی برعكس كاربرد رنگ های بنفش، خاكستری، قهوه ای، مشكی و مانند اینها هرگز توصیه نمی شود.
عناصر تزئینی: با كاربرد عناصر صرفا تزئینی و دكوراسیونی مانند تابلوها، گل و گیاه طبیعی و یا حتی مصنوعی و شمعدان فضایی ایجاد شده و به همین طریق كمی از اضطراب و ناراحتی بیمار می توان كاسته و آرامشی هر چند موقتی را در او پدید آورد.
لوازم سرگرم كننده: مراجعین یك مطب پزشك و یا یك مركز درمانی می بایست مدت زمانی كه معمولا چندان هم كوتاه نیست را برای مراجعه به انتظار سپری كنند. گذشت این مدت زمان هنگامی قابل تحمل تر می شود كه افراد به كاری سرگرم باشند. به عنوان مثال تماشای برنامه های تلویزیونی كه بر روی دیوار نصب شده و یا در گوشه ای قرار گرفته یا گوش دادن به موسیقی متن ملایم و آرامبخش و یا رادیو و همچنین حل جدول و مطالعـه مجله و یا روزنامه می تواند از جمله این سرگرمی ها باشد.
نـــورپردازی: از آنجا كه نور غـذای روح است، در یك محـیط درمانی كه اغلـب بیماران با ناراحتی های جسمـی یا روحی ناشی از مشكل جسمی شان مراجعه می كنند، وجود نوری مناسب و كافی ضروری است.
تسهیلات گرمایشی و سرمایشی: وجود تسهیلات مناسب فصل برای گرم كردن و یا خنك كردن فضا برای افزایش آستانه تحمل بیماران و همراهان در یك انتظار چندساعته بسیار موثر است.
سرویـس هـای بهداشتـی: در فضـای ساختمـان یك مطب وجود یك سـرویس بهداشتـی ضـروری است. در این سرویس نیز می بایست تسهیلات لازم در قالب توالت فرنگی و دستگیره های مورد نیاز برای بیمارانی كه دچار معلولیت جسمی بوده و یا به جهت دردهای مفاصل پا امكان استفاده از توالت های معمولی برایشان وجود ندارد، در نظر گرفته شود.

الهام اسمعیلی - روزنامه همشهری
 

Faeze Ardeshiry

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
خيابان ، معنا و مكان

خيابان ، معنا و مكان



خیابان یکی از فضاهای شهری است که تاریخی به قدمت شهرها دارد و سرنوشت آن با فراز و نشیب¬های بسیاری همراه بوده است.
خیابان، محل اصلی تفریح و گشت¬وگذار عابران است زیرا کناره¬های آن زنجیره¬ای از نمایش¬های کوچک صحنه¬های روزمره را عرضه می¬کنند. مغازه¬های کوچک که درون هر یک از آنها صحنه¬ای خاص در ساعات مختلف روز در جریان است؛ ورودی ادارات و فروشگاه¬ها و مراکز خدماتی و مساجد و غیره، با فضاهای ویژه رفت¬وآمدهای خاص آنها، تقاطع¬ها و گره¬های شهری (میدان¬ها و چهارراه¬ها)، نقاط ویژای چون کیوسک¬های فروش جراید و سایر کیوسک¬های فروش موادغذایی که به شکل ثابت یا متحرک هریک به گرد خود فضایی موقت یا دائما پر ازدحام را می¬سازند. همه این صحنه¬ها، قدم زدن در شهر را به شرکت در نمایشی دائم بدل می¬کند که می¬تواند برای هر رهگذری به¬خودی¬خود تماشایی باشد. بزرگ¬ترین تفریح همه جهانگردان عالم، خیابان¬پیمایی است و همین نکته است که منتقدی چون جین جاکوپز را به تحسین از حیات خیابان و سرشادی و زندگی آن وا می¬دارد.
خیابان¬ها عرصه¬ای برای بیان شهری نیز به حساب می¬آیند. مردمان شهری احساس¬های جمعی چون شادی، غم و خشم خود را بیش از هر کجا در "زبان خیابان" به بیان درمی¬آورند: خیابان محل برپایی جشن¬هایی است که گاه همچون جشنواره¬های برزیلی هفته¬ها به طول می¬انجامد، جشنواره¬های جدید در شهرهای مدرن همچون جشنواره¬های موسیقی در لندن و نیویورک گویای تمایل با بازگشت به این کارکرد قدیمی خیابان هستند، برگزاری مراسم عزاداری به¬ویژه عزاداری¬های ملی (نمونه¬ چنین مراسم¬هایی در ایران را می¬توان در دسته¬جات عزاداری که در دهه محرم در خیابان¬ها شکل می¬گیرد مشاهده نمود) تصویری گویا از کارکرد خیابان عرضه می¬کنند. تشییع جنازه شخصیت¬های بزرگ، رهبران سیاسی یا هنرمندان بسیار مردمی، صحنه¬های پرشوری را در خیابان¬ها به¬وجود می¬آورد.
خیابان همچنین همواره محلی برای مشاغل کوچک و شکننده بوده است. نوازندگان دوره¬گرد، بازیگران، دست¬فروشان، فالگیران، در کنار گدایان، ولگردان، کودکان خیابانی و ... از قدیمی¬ترین ایام تا امروز ساکنان همیشگی خیابان¬ها در تمام شهرهای جهان بوده¬اند و بر این گروه باید تعداد هرچه بیشتری از مردمان بی¬خانمان را چه در کشورهای فقیر و چه در کشورهای توسعه¬یافته که خیابان محل سکونت همیشگی¬شان است، افزود.

• معماری در اصل طراحی فضاهای داخلی است، هنر سازمان¬دهی فضای داخلی.
• مسؤولیت و وظیفه¬ای که معماری فارغ از عملکرد، ساختار و حتی مصالح دارد، این است که فضا را به سمت هنر سوق دهد.
• چیزی که فکر می¬کنم همچون یک ریسمان در تمام کارهای من امتداد دارد، علاقه پرشور من به فضای جمعی است، فضایی که با قدم زدن در درون آن درک می¬شود.
• تفاوتی ندارد که چند ساختمان بنا کرده باشید، کیفیت به مقدار بستگی ندارد. کیفیت کار تنها به این بستگی دارد که برای تحت تأثیر قرار دادن و دگرگون کردن فرهنگ ریسک کرده باشید. منتها بایستی توجه داشته باشید که در ساختمان¬سازی و در اینکه یک ساختمان عجیب یا یک ساختمان اصیل بسازید، ریسکی وجود ندارد. باید همانند معماران بزرگ تاریخ دست به ریسک¬های واقعی بزنید. به نظر من یک معمار وقتی می¬تواند خودش را برای این کار آماده کند که سه شرط داشته باشد: اول باید دانش کاملی از تاریخ معماری داشته باشد، دوم با تسلط بر مصالح و شکل پرورش یافته باشد و آخر اینکه باید در هنرها و ایده¬های روز فردی مطلع و دست¬اندرکار باشد.
• باید تاریخ معماری را به دقت مطالعه کرد، اما به طریقی که فقط یک معمار می¬تواند. تنها راه برای یک معمار که بتواند واقعاً تاریخ فضاهای معماری را مطالعه کند، بازدید از آن ساختمان¬ها و تجربه فضای آنهاست.
• فضا را نمی¬توان به قالب عکس درآورد، زیرا عکس تنها به ضبط فرم و سطح قادر است. همچنین فضای معماری نمی¬تواند در یک متن یا توسط هیچ فیلسوف و یا منتقدی توصیف شود. با اینکه متن می¬تواند تجربه یک فضا را توصیف کند، ولی نمی¬تواند جایگزین خود آن تجربه شود.
• اگر دانش معماری خود را به تحصیلات معماری و کتاب و مجله محدود کنید، کارتان به همان اندازه کاغذهای چاپ¬شده حقیر و سطحی خواهد بود.
• از آنجایی که فضا را شکل و ماده بوجود می¬آورد، معمار باید حس خود را از شکل بدون توجه به هیچ نظام اخلاقی تاریخی و یا روشنفکرانه، پرورش دهد.
• هر معمار باید کمی انقلابی باشد. نسخه¬برداری از روی ساختمان¬های قدیمی به هیچ¬گونه تلاش و خطرپذیری احتیاج ندارد. باید این جرأت را داشته باشید که بر خلاف عادت عمل کنید.
• ما هرگز خودمان را تکرار نمی¬کنیم، بلکه دوست داریم برخلاف میل، احساس و طبیعت¬مان عمل کنیم.
• تنها گناه و معصیت اصلی در طراحی ساختمان، ملالت¬آور و خسته¬کننده بودن آن است.
• با اینکه مهارت¬های فنی هنرمندانه تضمین¬کننده توفیق معماری نیست، اما هیچ دگرگونی فضایی بااهمیتی نیز بدون آنها میسر نیست. هیچ وقت فراموش نکنید که گرچه یک تکنسین یک معمار نیست، ولی یک معمار همیشه یک تکنسین است.
• کمک بزرگ پست¬مدرنیست¬ها و دیکانستراکتیویست¬ها به معماری امروز، آزاد کردن جستجو در شکل و ماده فارغ از محدودیت¬هایی بوده است که عادات و اعتقادات کاذب بوجود می¬آورند.
• ظاهر و سیمای ساختمان بایستی فی¬نفسه این قابلیت را داشته باشد که موجودیت خویش را در محلی که در آن قرار گرفته است، به رخ بیننده بکشد.
• ساختمان¬ها نتیجه چانه¬زدن¬ها، معامله¬کردن¬ها، مشاجره¬کردن¬ها، پرخاش¬کردن¬ها و مقداری فریادزدن و نعره¬زدن با کارفرماهای متمرد، پیمانکاران، کارگرها، تکنسین¬ها، نجارها و سنگ¬کارهاست. خشم تمامیت معمارهاست.
• یک ساختمان خوب بیشتر نتیجه یک کارفرمای خوب و یک پیمانکار خوب است تا یک معمار خوب.
• هیچ وقت یک معمار حرفه¬ای تمام¬عیار نشوید، مگر آنکه نتوانید از آن دوری کنید. اگر با یک اشتیاق عاشقانه مجبور به این کار نباشید، هیچ وقت پول¬دار نخواهید شد و به پریشانی خواهید افتاد.


Iransoal.com
 
بالا