1- نظريه مالكيت (proprietorship theories )
اين نظريه در اوايل قرن هيجدهم ميلادي مطرح بوده و فرض مينمايد كه مالكان و شركت از همديگر جدا نيستند. بر همين اساس مالكان بنگاه اقتصادي در مركزيت قرار دارند و اندازهگيري سود قابل تقسيم ميان آنها به جاي تعلق سود و سرمايه مشروعيت دارد. در اين نظريه، دارائيها متعلق به مالكان و بدهيها جزء تعهدات آنهاست و سود حاصل شده موجب افزايش خالص دارائيها (يا خالص حقوق صاحبان سهام) ميشود. اصول بكارگيري نظريه مالكيت با اندازهگيري اجزاي سودي كه امروزه براساس سيستم بهاي تمام شده تاريخي انجام ميشود هماهنگي دارد، اگر چه صاحبان سرمايه آنطوريكه نظريه مالكانه پيشنهاد ميكند به حسابهاي حقوق صاحبان سهام كنترل ندارند. برخي از نظريهپردازان اين تئوري، سود قابل توزيع ميان سهامداران را بسيار با اهميت تلقي ميكنند درحاليكه برخي ديگر، ثروت را كه توسط ترازنامه ارائه ميشود با اهميتتر از مفهوم سود ميدانند، به نظر گروه اخير، تعديل ارقام برمبناي قدرت خريد (سطح عمومي قيمتها) يا ارزشهاي جاري، جزء لاينفك نظريه مالكانه است.بطور خلاصه، معادله حسابداري اين نظريه عبارتست از:
حقوق صاحبان سرمايه = مجموع بدهيها – مجموع دارائيها
2- نظريه شخصيت حسابداري (Entity Theory)
در اين نظريه شخصيت واحد انتفاعي و صاحبان آن از يكديگر متمايز و تفكيك شدهاند و واحد انتفاعي موجوديتي مستقل و هويتي متمايز از مالك يا مالكان آن دارد. دارائيها متعلق به واحد انتفاعي است، طلبكاران و صاحبان سرمايه نيز سرمايهگذاران در اين دارائيها هستند كه حقوق و ادعاهاي متفاوتي نسبت به آن دارد.
براساس اين نظريه ، حقوق صاحبان سهام و ادعاي اوليه نسبت به سود واحد انتفاعي ماهيتي دوگانه دارد. سهامداران حقوقي نسبت به دريافت سود سهام درصورت تصويب، حق راي در مجامع عمومي شركت و تسهيم خالص دارائيها پس از تسويه تمامي ادعاها دارند، اما حسابهاي حقوق صاحبان سهام معرف حقوق مالكانه سهامداران نيست بلكه ادعاي آنها را به عنوان سهامداران منعكس ميكند. همچنين سود واحد انتفاعي به سهامداران تعلق ندارد، اگر چه مبلغ آن، پس از تأمين ساير ادعاها، به بستانكار حقوق صاحبان سهام منظور ميشود، سود واحد انتفاعي قبل از تصويب سود سهام، به تأمينكنندگان سرمايه تعلق ندارد بنابراين، بهره و سود سهام هيچيك از سود كم نميشود. چنانچه از نظريه شخصيت حسابداري استنتاج منطقي بهعمل آيد (تئوري تعديل شده شخصيت حسابداري) عليرغم وجود ادعاي سهامداران، حساب حقوق صاحبان سرمايه متعلق به شركت است. علاوه بر اين، سود نيز به واحد انتفاعي تعلق دارد بنابراين بهره و سود سهام هر دو از سود كسر ميشود.
بر اساس اين نظريه ميتوان چنين تلقي نمود كه حقوق شركت مترادف با سود انباشته بوده كه سود پرداخت نشده دوره از آن كم ميشود. معادله ترازنامه در اين نظريه بشرح زير است:
مجموع داراييها = حقوق صاحبان سهام + بدهيها
3- نظريه مازاد حقوق صاحبان سهام (Residual Equity Theory)
اين نظريه تغييري نسبت به دو نظريه يادشده است. در اين نظريه دارندگان حقوق مازاد كساني هستند كه حقوق آنان در آخرين اولويت از ميان تمام ادعاهاي موجود نسبت به واحد انتفاعي قرار دارد. اين گروه متشكل از سهامداران عادي است كه اعضاي آن ميتواند در رويدادهاي مختلف تغيير كند. فرض بنيادي اين نظريه آنست كه دليل پذيرش مخاطره توسط دارندگان حقوق مازاد ميبايست اطلاعات مورد نياز براي تصميمگيريها در اختيار اين گروه قرار داده شود. معادله ترازنامه اين نظريه بشرح زير است:
(ساير حقوق شخص مثل بدهيها و حقوق سهامداران ممتاز) – مجموع دارائيها = حقوق مازاد
در اين نظريه نيز داراييها متعلق به واحد انتفاعي است كه در اختيار مديريت قرار گرفته است و هدف مديريت به حداكثر رساندن ارزش حقوق مازاد است. سود نيز پس از تسويه تمام ادعاهاي ديگر به دارندگان حقوق مازاد تعلق ميگيرد. براساس اين نظريه ، بهره و سود سهام ممتاز نيز بايد در محاسبه سود واحد انتفاعي ملحوظ شوند.
4- نظريه وجوه (Fund Theory)
در اين نظريه وجوه به معناي گروهي از دارائيها و محدوديتهايي است كه بر دارائيها تحميل ميشود بدينگونه كه اين گروه ممكن است امكان ايجاد سود را داشته يا نداشته باشد. محدوديتهاي اعمال شده بر دارائيها ميتواند به دليل بدهيها يا وجوه سرمايه اهدايي باشد. براساس اين نظريه ، وجوه سرمايهگذاري شده بايد بدون تغيير باقي بماند مگر اينكه اختيار خاصي براي تصفيه كلي يا جزئي اعطا شده باشد محدوديتها همچنين شامل مقاصد معين براي بكارگيري داراييها (به موجب قانون يا قرارداد) نيز ميباشد.معادله ترازنامه در اين نظريه بشرح زير است:
مجموع داراييها = مجموع محدوديتهاي اعمال شده بر دارائيها
5- نظريه معادل مديريت (Commander Theory)
بر اساس اين نظريه، مديريت براي انجام وظايف برنامهريزي و كنترل، به نمايندگي ازطرف صاحبان سرمايه به اطلاعات نيازمند است. اگرچه اين نظريه بيشتر به حسابداري مديريت مربوط است اما مديريت در ايفاي وظيفه مباشرت خود ناگزير بايد ديدگاههاي خود را به سرمايهگذاران منتقل كند. نظريه مديريت بجاي حل مسايل حسابداري مالي ميتواند موضوعهاي بحثانگيز جديدي را ارائه نمايد. مثلاً نظريه نمايندگي ده سال پس از نظريه معادل مديريت تدوين و ارائه شده است. علاوه بر اين استفاده سرمايهگذاران از صورتهاي مالي، در نظريه مديريت تا حدودي مبهم گذاشته شده است.
اين نظريه در اوايل قرن هيجدهم ميلادي مطرح بوده و فرض مينمايد كه مالكان و شركت از همديگر جدا نيستند. بر همين اساس مالكان بنگاه اقتصادي در مركزيت قرار دارند و اندازهگيري سود قابل تقسيم ميان آنها به جاي تعلق سود و سرمايه مشروعيت دارد. در اين نظريه، دارائيها متعلق به مالكان و بدهيها جزء تعهدات آنهاست و سود حاصل شده موجب افزايش خالص دارائيها (يا خالص حقوق صاحبان سهام) ميشود. اصول بكارگيري نظريه مالكيت با اندازهگيري اجزاي سودي كه امروزه براساس سيستم بهاي تمام شده تاريخي انجام ميشود هماهنگي دارد، اگر چه صاحبان سرمايه آنطوريكه نظريه مالكانه پيشنهاد ميكند به حسابهاي حقوق صاحبان سهام كنترل ندارند. برخي از نظريهپردازان اين تئوري، سود قابل توزيع ميان سهامداران را بسيار با اهميت تلقي ميكنند درحاليكه برخي ديگر، ثروت را كه توسط ترازنامه ارائه ميشود با اهميتتر از مفهوم سود ميدانند، به نظر گروه اخير، تعديل ارقام برمبناي قدرت خريد (سطح عمومي قيمتها) يا ارزشهاي جاري، جزء لاينفك نظريه مالكانه است.بطور خلاصه، معادله حسابداري اين نظريه عبارتست از:
حقوق صاحبان سرمايه = مجموع بدهيها – مجموع دارائيها
2- نظريه شخصيت حسابداري (Entity Theory)
در اين نظريه شخصيت واحد انتفاعي و صاحبان آن از يكديگر متمايز و تفكيك شدهاند و واحد انتفاعي موجوديتي مستقل و هويتي متمايز از مالك يا مالكان آن دارد. دارائيها متعلق به واحد انتفاعي است، طلبكاران و صاحبان سرمايه نيز سرمايهگذاران در اين دارائيها هستند كه حقوق و ادعاهاي متفاوتي نسبت به آن دارد.
براساس اين نظريه ، حقوق صاحبان سهام و ادعاي اوليه نسبت به سود واحد انتفاعي ماهيتي دوگانه دارد. سهامداران حقوقي نسبت به دريافت سود سهام درصورت تصويب، حق راي در مجامع عمومي شركت و تسهيم خالص دارائيها پس از تسويه تمامي ادعاها دارند، اما حسابهاي حقوق صاحبان سهام معرف حقوق مالكانه سهامداران نيست بلكه ادعاي آنها را به عنوان سهامداران منعكس ميكند. همچنين سود واحد انتفاعي به سهامداران تعلق ندارد، اگر چه مبلغ آن، پس از تأمين ساير ادعاها، به بستانكار حقوق صاحبان سهام منظور ميشود، سود واحد انتفاعي قبل از تصويب سود سهام، به تأمينكنندگان سرمايه تعلق ندارد بنابراين، بهره و سود سهام هيچيك از سود كم نميشود. چنانچه از نظريه شخصيت حسابداري استنتاج منطقي بهعمل آيد (تئوري تعديل شده شخصيت حسابداري) عليرغم وجود ادعاي سهامداران، حساب حقوق صاحبان سرمايه متعلق به شركت است. علاوه بر اين، سود نيز به واحد انتفاعي تعلق دارد بنابراين بهره و سود سهام هر دو از سود كسر ميشود.
بر اساس اين نظريه ميتوان چنين تلقي نمود كه حقوق شركت مترادف با سود انباشته بوده كه سود پرداخت نشده دوره از آن كم ميشود. معادله ترازنامه در اين نظريه بشرح زير است:
مجموع داراييها = حقوق صاحبان سهام + بدهيها
3- نظريه مازاد حقوق صاحبان سهام (Residual Equity Theory)
اين نظريه تغييري نسبت به دو نظريه يادشده است. در اين نظريه دارندگان حقوق مازاد كساني هستند كه حقوق آنان در آخرين اولويت از ميان تمام ادعاهاي موجود نسبت به واحد انتفاعي قرار دارد. اين گروه متشكل از سهامداران عادي است كه اعضاي آن ميتواند در رويدادهاي مختلف تغيير كند. فرض بنيادي اين نظريه آنست كه دليل پذيرش مخاطره توسط دارندگان حقوق مازاد ميبايست اطلاعات مورد نياز براي تصميمگيريها در اختيار اين گروه قرار داده شود. معادله ترازنامه اين نظريه بشرح زير است:
(ساير حقوق شخص مثل بدهيها و حقوق سهامداران ممتاز) – مجموع دارائيها = حقوق مازاد
در اين نظريه نيز داراييها متعلق به واحد انتفاعي است كه در اختيار مديريت قرار گرفته است و هدف مديريت به حداكثر رساندن ارزش حقوق مازاد است. سود نيز پس از تسويه تمام ادعاهاي ديگر به دارندگان حقوق مازاد تعلق ميگيرد. براساس اين نظريه ، بهره و سود سهام ممتاز نيز بايد در محاسبه سود واحد انتفاعي ملحوظ شوند.
4- نظريه وجوه (Fund Theory)
در اين نظريه وجوه به معناي گروهي از دارائيها و محدوديتهايي است كه بر دارائيها تحميل ميشود بدينگونه كه اين گروه ممكن است امكان ايجاد سود را داشته يا نداشته باشد. محدوديتهاي اعمال شده بر دارائيها ميتواند به دليل بدهيها يا وجوه سرمايه اهدايي باشد. براساس اين نظريه ، وجوه سرمايهگذاري شده بايد بدون تغيير باقي بماند مگر اينكه اختيار خاصي براي تصفيه كلي يا جزئي اعطا شده باشد محدوديتها همچنين شامل مقاصد معين براي بكارگيري داراييها (به موجب قانون يا قرارداد) نيز ميباشد.معادله ترازنامه در اين نظريه بشرح زير است:
مجموع داراييها = مجموع محدوديتهاي اعمال شده بر دارائيها
5- نظريه معادل مديريت (Commander Theory)
بر اساس اين نظريه، مديريت براي انجام وظايف برنامهريزي و كنترل، به نمايندگي ازطرف صاحبان سرمايه به اطلاعات نيازمند است. اگرچه اين نظريه بيشتر به حسابداري مديريت مربوط است اما مديريت در ايفاي وظيفه مباشرت خود ناگزير بايد ديدگاههاي خود را به سرمايهگذاران منتقل كند. نظريه مديريت بجاي حل مسايل حسابداري مالي ميتواند موضوعهاي بحثانگيز جديدي را ارائه نمايد. مثلاً نظريه نمايندگي ده سال پس از نظريه معادل مديريت تدوين و ارائه شده است. علاوه بر اين استفاده سرمايهگذاران از صورتهاي مالي، در نظريه مديريت تا حدودي مبهم گذاشته شده است.
نتيجه: استانداردهاي حسابداري در ايران بيشتر براساس نظريه شخصيت حسابداري شركت و استقلال هويت شركت از مالكيت آنها تاكيد دارد. طبقهبندي ترازنامه طبق اين استانداردها بيانگر استفاده از روشي مشابه يا معادله ترازنامه مبتني بر نظريه شخصيت حسابداري مجزا بوده و درصورت سود و زيان نيز هزينههاي مالي بهعنوان يك رقم كاهنده از سود قبل از بهره و ماليات منظور ميشود، لذا مبناي حقوقي بنگاه اقتصادي نيز براساس نظريههاي مالي بر نظريه شخصيت حسابداري مستقل شركت دلالت دارد.
برگرفته از سایت حسابداری ارشد اصفهان